رفتن به محتوای اصلی

با پاییز می‌آیم

با پاییز می‌آیم

با پاییز می‌آیم
گاه از دلِ مه 
و برگهایِ زرد و نارنجی
با زخمِ بی‌مهری از فصلِ برگ‌ریزان
تاب آورم
که شعرم را در زمستان،
تن‌پوشِ جان‌هایِ عاشق سازم.

مهر،
تنها یکی از زادروزهای من است،
که سرآغازم را 
پُرشکوه جشنی 
خواستند بِرُبایند
از سینه‌ی سرخِ تاریخ

با پاییز می‌آیم
هنوز پشتِ پلک‌هایم،
سکوتِ شب است
و آوازِ پرنده‌ها

قفلِ سنگینی بر دهانها
و زندان‌ها زدند،
اما با آوازِ سپیدارها 
و بازوانِ گره‌خورده
در آستانه‌یِ سپیده‌دم،
آنها را خواهند گشود.

رحمان   آبان ۱۴۰۴
 

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید