این روزها دوباره مسئلهی «حجاب» و تشدید فشار علیه زنان، به مشغلهی اصلی سران رژیم تبدیل شدهاست. انتقامگیری از کسانی که بزرگترین شکست را به جمهوری اسلامی در طول تاریخ آن تحمیل کردهاند، هم چنان در راس حکومت در غلیان است. رهبر رژیم از مخفیگاه در آمده، به مطبوعات هشدار میدهد که «درباره حجاب و پوشش زنان و همکاری زن و مرد نباید رسانه داخل کشور، حرف غربیها را تکرار و برجسته کند.» گوئی حرف آزادی پوشش و سخن از برابرحقوقی زن و مرد، نه حرف دل مردم ایران، بلکه «حرف غربیها» است. اما این دستورات هم مثل قوانینی که تصویب شده، اما امکان اجرا پیدا نکردهاند، راه بهجائی نخواهد برد. نیروئی که اجبار را در هم شکستهاست، مصممتر از آن است که عرصه را برای سران ورشکستهی رژیم خالی کند. اما نفس انتخاب چنین موضوعی از طرف رژیم، بهخصوص در این شرائط که کشور از هر نظر درگیر انوع بحران و ابر بحران ها است، نشانهی بارز دیگری از بیگانگی مفرط و همیشگی این حکومت با نیازهای جامعه و مردم ایران است.
سوال اصلی این است که هدف از عمده کردن حجاب و حمله به منازل شخصی سینماگران و بازداشت روشنفکران در شرایط کنونی چیست؟ جز این است که از برآمد جنبش مردم احساس خطر میکند و برای کند کردن شیب سقوطی است که حکومت دربرابر خود میبیند، دست به هر مانوری میزند؟ جمهوری اسلامی همواره کوشیدهاست، برای گریز از مشکلات خود، بحرانهای حاشیه ای را عمده کند. مدتهاست که قانون حجاب و عفاف به دستور خود خامنه ای مسکوت گذاشته شدهاست. پزشکیان که بدون اجازهی «رهبر» آب هم نمیخورد، رسما اعلام کرد که این قانون اجرا نمیشود. حالا چه شدهاست که دوباره این قانون ناکام برجسته می شود؛ یا دوباره به منازل شخصی سینماگران حمله میکنند و نوشابه الکلی کشف میکنند. این حکومت همواره در دورههای مختلف از بحرانسازیهای مشابه برای منحرف کردن افکار عمومی از مسائل حاد کشور و تمرکز مبارزه روی هدف اصلی استفاده کردهاست و حالا هم چون خطر فروپاشی رژیم جدیتر است، دوباره همهی ارکان رژیم هماهنگ به میدان آمدهاند. حجاب عمده میشود که خود حجابی برناتوانی و درماندگی خود رژیم گردد.
در کشور همه چیز در حالت تعلیق قرار دارد، از مذاکرات برای پایان دادن به وضعیت نه جنگ و نه صلح کنونی، حل مشکل در رابطه با آژانس بینالمللی در مورد اورانیوم غنی شده، یا مذاکره با آمریکا و اروپا بر سر اختلافات در رابطه با پروژهی هستهای و غیره، اما مشغلهی اصلی رهبر، مجلس و دولت جمهوری اسلامی احیای اجبار از دست رفته در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» و بعد از آن است. تمام ارکان حکومت بسیج شدهاست که به جای پرداختن به خفت شکست در جنگ ۱۲ روزه و سپردن آسمان کشور به بیگانگان، اول حجاب اجباری از دست رفته را زندهکنند. وزارت اطلاعات رژیم گزارشی در مورد « اوباشگری، شرب خمر، خانههای فساد، برهنهنمایی» تهیه میکند، خامنهای رهبر غایب رژیم، دستور رسیدگی میدهد؛ آیتاللههای جیرهخوار حکومت فریاد واسلاما سر میدهند، ۱۵۵تن از نمایندگان مجلس فاسد رژیم طی نامهای به قوهی قضائیه، خواستار اقدام علیه «رشد بیعفتی و جنبش برهنگی» میشوند و از رئیس قوهی قضائیه میخواهند «قانون» مردهی حجاب را اجرا کند.
امروز انزوای بینالمللی کشور هر چه بیشتر تشدید شدهاست. هیچ دولتی در جهان، جمهوری اسلامی را جدی نمیگیرد. کشور ما در نشستهای مهم منطقهای و بینالمللی همیشه غایب است. رابطهی اقتصادی و سیاسی با همسایگان و دیگر کشورهای دنیا عملا تعطیل است. سیاستهای منطقهای رژیم و اتکا به گروههای شبه نظامی در مناطق بحرانی منطقه تحت عنوان محور مقاومت، درهم شکسته و جز ضرر و زیان برای مردم ایران نداشتهاست؛ تنش بر سر برنامههستهای و تحریمهای ناشی از آن هنوز هم ادامه دارد و تشدید هم شدهاست؛ در عینحال، همچنان بر طبل دشمنی با آمریکا و غرب و نابودی اسرائیل، نواخته میشود؛ همین دشمنیها هم کشور را در معرض خطراتی جدید قرار دادهاست، که یک نمونهی آن جنگ ۱۲ روزه و حملهی اسرائیل و آمریکا به کشور ما بود. خطری که با ادامهی وضعیت کنونی و تعلیق دیپلماسی، در هر لحظه میتواند دوباره تکرار گردد.
طرح دوبارهی حجاب اجباری و تقلا برای احیای آن، در حالی دوباره ساز میشود که اقتصاد کشور درهم شکسته و بحرانی است، فشار آن بر دوش مردم سنگینی میکند؛ چشماندازی هم برای بهبود وضعیت وجود ندارد. این رویکرد نه فقط نشاندهندهی آن است که حکومت جمهوری اسلامی فاقد کارآئی لازم برای حل مشکلات کشور و بحرانهای خودساخته است، بلکه قبل از همه فاقد هرگونه درکی در زمینهی برونرفت کشور از وضعیت کنونی است.
سران جمهوری اسلامی میدانند که در ایجاد «جامعهی اسلامی» مورد نظرشان شکست خوردهاند و نظام فاسد و غارتگری را بر جان و مال مردم ایران حاکم کردهاند، که اثرات شوم حاکمیت آن در همهی ارکان کشور برای اکثریت مردم امروز نمایان شده است. آنها میدانند که بازگشت به دوران قبل از شکستشان در برابر مردم ممکن نیست. اما هم چنان با اعدام، تهدید، بازداشت، زندان و فضاسازی در محافل باندهای دزد و غارتگر درون حکومت، در تقلای آن هستند که جریان تحولات را متوقف و به عقب برگردانند. توسل به «حجب اجباری» در واقع پردهی ساتری بر درماندگی خود رژیم در مواجهه با بحرانهای دامنگیر کشور است.
روشن است که منع حضور آزادنهی مردم در خیابانها، مجامع عمومی و استفاده از آزادی محدودی که به دست آوردهاند، از اقتدار فعلی حکومت خارج است و مقاومت مدنی رو بهتزایدی که در اثر این موفقیت شکل گرفتهاست، چنان در جامعه گسترش یافته که هیچ نیروئی را یارای تقابل با آن نخواهد بود. خیابان چهرهی دیگری به خود گرفتهاست و با رژیم فاسد و انگلی جمهوری اسلامی اساسا بیگانه است.
توسل مجدد به حجاب و عفاف، تقلای یک رژیم درمانده و رو به زوال است. در زیرپای این رژیم، دریای خروشانی از نارضایتی و خشم نهفته است که با هر تکانی میتواند، سرریز کند و به طوفانی دیگر دامن زند.
افزودن دیدگاه جدید