چهل سال بعد از انقلابی که به امید آزادی و عدالت اجتماعی با شرکت میلیونها زن و مرد ایرانی انجام شد، اینک نارضایتی مردم از حکومت و وضعیتشان کمتر از ماههای منتهی به انقلاب بهمن در سال ٥٧ از رژیم شاه نیست. این نارضایتی که همهروزه مردم با اعتصاب و تجمعهایشان در کارخانهها، مدارس، دانشگاهها، روستاها و در جایجای دور و نزدیک کشور آن را نشان میدهند، چنان گسترده و در حال گسترش است که کنترلشان برای حکومت روزبهروز دشوارتر و پرهزینهتر میشود.
وجود این شرایط باعث راه افتادن یک سری تبلیغات دروغ از جانب سلطنتطلبان در مورد وضعیت مردم در زمان شاه شده است. آنها بیشتر جوانانی را هدف تبلیغات نادرستشان قرار میدهند که به اقتضای سن و سالشان دوران قبل از انقلاب را ندیدهاند و درعینحال بهشدت از وضعیت حاکم بر کشور و رهبران مستبد و فاسد حکومت و بیعدالتی بیزار شدهاند. در این تبلیغات از ایرانِ زمان شاه چنان آرمانشهری میسازند که آرزوی هر جوان ایرانی به تنگ آمده از رژیم جنایتکار حاکم، زندگی کردن در آن است. آرمانشهری که هرگز وجود خارجی نداشته است. همراه با دادن این تصویر، گناه سرنگونی شاه و انقلاب را به گردن چپها و مصدقیها میاندازند، بلکه با این توجیه ساده ذهن مخاطب را از پرسش در مورد چرایی سقوط منجی این آرمانشهر منحرف کنند. که البته تلاشی ست نافرجام.
انقلاب ٥٧ به سفارش هیچ شخص و گروهی رخ نداد و نمیتوانست هم رخ دهد. این انقلاب نیز مانند همه انقلابها تودهای دیگر بر بستر شرایطی که رژیم شاه خودش آنها را فراهم کرده بود به وقوع پیوست و کسی هم نمیتوانست در مقطع ٥٧ مانع انجام آن شود. بنابراین انجام انقلاب را به گروه معینی بهجز رژیم شاه نسبت دادن و یا آن را توطئهی چپها و یا بیگانگان جا زدن، با منطق انقلابها جور درنمیآید و با اینگونه توجیهات عوامفریبانه نه میشود بر عملکرد یک رژیم دیکتاتوری ناعادلانه سرپوش نهاد و نه جوانان تشنه دانستن حقایق را فریفت. انقلاب بهمن میتوانست اتفاق نیفتد. مشروط به اینکه تا قبل از اینکه قطار انقلاب به راه میافتاد شاه رفتارش را با مردم تغییر میداد و زودتر از وقتیکه «صدای انقلاب مردم» را شنید دستبهکار میشد که نشد. هماکنون نیز رژیم اسلامی در همان مسیر نشنیدن صدای مردم درحرکت است و آخر و عاقبتی بهتر از رژیم شاه را نباید در انتظار بنشیند.
در مورد رفتار رژیم شاه با طبقه کارگر حرفهای بسیاری میتوان زد. از سرکوب خونین احزاب و سندیکاهای کارگری، از سر به نیست کردن رهبران اعتصابات گرفته تا وضعیت زیستی و معیشتی نامساعد زحمتکشان حتی در دوران رونق دهساله بین سالهای ٤٥ تا ٥٥، از تحمل طبقهی کارگر برای بهرهمند شدن از وعدههای رفورم و سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها و بهرهمند شدن طبقات محروم از درآمد جامعه، اما این وعدههای شاهانه مانند وعدههای مشابه خمینی هیچکدام عملی نشدند. اینها آن عواملی بود که به همراه علل دیگر بهویژه خشم سرکوبشدهی مردم از کودتای ٢٨ مرداد زمینهی لازم برای انقلاب ٥٧ را فراهم آورد.
وضعیت معیشتی اکثریت مردم بخصوص کارگران و تهیدستان در سالهای منتهی به انقلاب در اثر بحران اقتصادی و تورم و فساد برخلاف آنچه سلطنتطلبان بهدروغ این روزها ادعا میکنند، بههیچوجه خوب نبود که اگر بود، نه کارگران به انقلاب میپیوستند و نه انقلاب صورت میگرفت. درست است که اینها مسئلهی خمینی و روحانیون و بازاریهای حامی وی نبود و آنها از نارضایتی وسیع زحمتکشان و حاشیهنشینان و بیخانمانها و آلونکنشینهای مستقر در شهرهای بزرگ برای نیت سوئشان بهره گرفتند و به آنها وعدهی همهچیز دادند که حمایتشان را از آن خود کنند. ولی همهی آن افراد قربانیان نظام سلطنتی و محصول کارکرد رژیم شاه بودند. رژیم شاه روحانیت را همه جور پروراند و فربه کرد تا در روز مبادا مانند زمان کودتای ٢٨ مرداد مقابل همانهایی که در انقلاب شرکت کردند وی را حمایت کنند. اما از روحانیت رودست خورد!
اسنادی که از طرف منابع مختلف در این سالها منتشرشدهاند و ازجمله با استناد به گزارشهای روزنامههای تحت سانسور زمان شاه تهیهشدهاند را اگر کسانی که تنها علت انقلاب را دیکتاتوری نظام شاه میخوانند و یا فکر میکنند گویا مملکت گلوبلبل بود و مردم خوشی زیر دلشان زده بود که انقلاب کردند، بروند حوصله کنند و بخوانند، ملتفت میشوند که بیعدالتی در زمان شاه بهرغم آنکه شاه مدعی از بین بردن فاصله طبقاتی و ایجاد سیستمی بود که نه کمونیستی و نه سرمایهداری است، تا چه حد در کشور فراگیر شده بود. دستمزد اکثر کارگران ساده و نیمه ماهر از دستمزدهای امروز کارگران بهتر نبود. دستمزد کارگران ماهر و یا درواقع استادکاران و متخصصین در سال ١٣٥٢ یعنی در دوران رشد شتابان اقتصادی ماهیانه ١٨٠٠ تومان و در همان حال اجاره یکخانه معمولی در میانه شهر کمتر از ١٢٠٠ تومان نبود. گرانی مسکن و نداشتن قدرت مالی باعث روی آوردن مردم به مناطق افسریه، زورآباد و محلاتی ازایندست بود که در خارج از محدودهی شهر بودند و ساختن خانه در آنجا غیرقانونی بود. دستمزد روزانه کارگران در کارخانه خودروسازی در همان سال روزی ١٥ تومان و کرایه یک اتاق در جنوب شهر حداقل ٢٠٠ تومان بود. کارگران نفت که گفته میشد بالاترین دستمزد را میگیرند چند بار طی سالهای دههی ٥٠ اعتصاب کردند. دستمزد روزانهی یک بنای ماهر ٢٥ تومان و قیمت گوشت در همان هنگام کیلویی ٨ تومان بود. تقاضای افزایش دستمزد انگیزه تعداد زیادی از اعتصابات کارگری بود که با خشونتی همانند دوران جمهوری اسلامی سرکوب میشدند و گهگاه رهبران پیگیر آنها سر به نیست میشدند. سندیکاهای مستقل سرکوب و مساجد در محلات کارگری بجای آنها ساخته میشد. همین مساجد در انتقال وضعیت مردم فقیر به خمینی نقش داشتند. امداد غیبی نبود که به خمینی گفته باشد، مشکلات مردم چیست تا او به همه وعدهی خانه و ثروت و بشارت حکومت کوخنشینان و مستضعفین و وعدهی آباد کردن دنیا و آخرت را به مردم بدهد. این مردم وجود داشتند و وضعشان خراب بود. اگر وضع اکثریت مردم بد نبود و خانه و درآمد و آسایش داشتند دنبال خمینی که میگفت حتی آب و برق و اتوبوس را هم مجانی میکند نمیافتادند. مردم عوام این حرفها را باور میکردند ولی عوام بودنشان نیز تقصیر خودشان نبود!
روشن است که خمینی و دارو دستهی ضدانقلابیاش پسازآنکه به قدرت رسیدند و بر جای مقامات پیشین نشستند، به هیچکدام از آرمانهای انقلاب پایبند نماندند و به مردم خیانت کردند. آنها استبداد سیاهتری را جانشین دیکتاتوری پیشین کردند و چند برابر رژیم شاه آدم کشتند، بیعدالتی، فقر و تبعیض را به طرز کمسابقهای افزایش و اقتصاد مولد را ناتوان و فرسوده و فساد و دزدی را در حکومت نهادینه کردند. در برخورد با حقوحقوق کارگران طی ٤٠ سال گذشته همواره برای از بین بردن آن به هر شیوه رذیلانهای متوسل شدند. و حالا که صدای اعتراض مردم به بیعدالتی و فقر از هر سو بلند است، مصباح یزدی که سالانه دهها میلیارد از درآمد کشور را بهطور قانونی و چند برابر آن را از طریق رانت و زدودند و کارچاقکنی به جیب میزند، با وقاحت میگوید، ما برای نان و رفاه و اینجور چیزها انقلاب نکردیم! گویی هنگام دادن آنهمه وعده همهچیز را مجانی میکنیم خمینی در این دنیا نبوده است.
«نان، کار، آزادی» شعارهایی هستند که راستای مبارزات زحمت کشان را نشان میدهد. کارگران در انقلاب بهمن نقش تعیینکنندهای داشتند و اگرچه غاصبان انقلاب به آنها خیانت کردند، ولی در مخالفتشان با رژیم شاه محق بودند.آنها خواهان بازگشت به گذشتهی تجربهشده نیستند. خواهان رفتن به جلو و آنچنان نظامی هستند که مانند رژیمهای شاه و خمینی حقوحقوقشان را پایمال نکند. نظامی که نان، کار و آزادی و صلح را برایشان به ارمغان آورد و سایه جنگ و تهدید را از بالای سرشان کنار بزند این تلاش و مبارزه بیش از صدسال است که ادامه دارد و تا رسیدن به مقصود همچنان ادامه خواهد یافت.
افزودن دیدگاه جدید