رفتن به محتوای اصلی

بیم و امید در زمانۀ اتوماسیون انبوه: مباحثه در آیندۀ کار- بخش دهم

بیم و امید در زمانۀ اتوماسیون انبوه: مباحثه در آیندۀ کار- بخش دهم

بازنگری آیندۀ کار: تجدید عهدی برای کار کمتر و بهتر

بر پایۀ مباحث گذشته می توان به دو گونه واکنش داشت. یکی رسیدگی به مسائل مربوط به کار در حل حاضر است. این مسائل از جمله مشتمل است بر دستمزدهای ناچیز، ناامنی های مرتبط با کار، ساعات کاری طولانی (افزایش کار "خارج از وقت" یک مسئلۀ واقعی است)، فقدان اختیار در پیوند با نظارت حاد بر کار، و بیماری های جسمی و روحی ناشی از فشارهای وارد بر تن و جان کارگران. چنان که پیشتر گفته شد، روشن است که تکنولوژی نه تنها از مسائل پیشگفته نکاسته، بلکه بر آنها افزوده است. وضع مقررات جدیدی برای دفاع از منافع و حقوق کارگران در حوزۀ کار، یک موضوع روز و مطرح است.

یک عرصه برای مداخلۀ سیاستگزارانه همانا توجه به موقعیت "خویش فرمایان" در شرکت هائی مثل اوبر است. بسط همان حقوق و حمایت هائی که به کارگران عادی تعلق می گیرند، به این گروه از کارگران، حرکت مثبتی است و اگر با تقویت اتحادیه ها همراه گردد، می تواند شرایط مادی این مستخدمان در اقتصاد فرفره ای را بهبود بخشد. در ورای این کیفیت مداخله موضوع کاهش ساعات کار بر اساس ملاحظات ناظر بر کیفیت زندگی، محیط زیست و اقتصاد، به قوت مطرح است و منفک از آن امکاناتی هم مطرح است که اتوماسیون می تواند برای کاستن از ساعات کار فراهم آورد.

دومین واکنش، متوجه آیندۀ کار و نقش اتوماسیون در آن است. موضع گرفته شده در این نوشته این بود که اتوماسیون باید ابزاری برای تقلیل کار در جامعه باشد؛ خاصه باید به طرقی مهار و هدایت شود که موجب تقلیل ساعات کار و توزیع متعادل تر آن در میان مردمان گردد. از این زاویۀ اخیر، اتوماسیون باید ما را در غلبه بر ناهنجاری ناشی از اضافه کاری حاد برای یک عده و نبود کار برای عده ای دیگر یاری رساند. مشارکت متعادل تر مردمان در کار از طریق کاهش متوسط ساعات کار آنانی را که بیش از حد کار می کنند، قادر می سازد که کمتر کار کنند و به آنانی که کاری ندارند، امکان می دهد که در کار سهیم گردند. به علاوه اتوماسیون باید همچنین انسان ها را قادر سازد که به کار به عنوان زمینه ای برای خلق و خلاقیت دست زنند. اتوماسیون باید با کاستن از "کار گل" و بسط فرصت ها برای دست زدن به فعالیت های خلاق در جریان کار، کیفیت کار را ارتقاء بخشد. البته می توان دید که ظرفیت تکنولوژی برای کاستن از کار، توأم با ارتقاء کیفیت آن، بستگی تامی با سلطۀ مناسبات مالکیت دارد. می توان دید که این مهم در گرو دموکراتیزه کردن تولید و حرکت به سوی سیستمی از مالکیت مشترک و جمعی است. چنین شرایطی باید موجب بازتوزیع درآمدها گردد تا بتوان حمایت از انسانها در یک آیندۀ بدون کار را سامان داد. چنین شرایطی باید پایه ای را برای تحقق اشکال جدیدی از سازمان کار تأمین کند که کارگران را قادر به کار در مسیر ارتقاء کیفیت زندگی و نیکبودگی شان، رهنمون شود.

موضع بالا با موضع نویسندگانی چون برینیولفسون، مک آفی و فورد مغایرت حادی دارد. فورد از پرداختن به موضوع مالکیت پرهیز دارد و به جای تغییر مناسبات مالکیت، سیاست هائی را در راستای ادامۀ وضع کنونی پیشنهاد می کند. تمرکز توجه این نویسندگان بر "حفظ" کار – خواه به خاطر خود کار خواه به عنوان ابزاری برای ممکن کردن مصرف – به قیمت اصلاحاتی تمام می شود که باید به افزایش وقت آزاد انسانها بیانجامند. آنها همچنین از محدودیت های کاربرد تکنولوژی، که ریشه در مالکیت سرمایه داری دارند، برای نیل به اهداف ترقیخواهانه غفلت می ورزند و طرقی را نادیده می گیرند که با توسل به آنها کارفرمایان سرمایه دار می توانند در برابر استفاده از تکنولوژی برای کاستن از ساعات کار و مقاومت کنند. آنها همچنین این واقعیت را که قدرت کم کارگران برای چانه زنی می تواند توزیع عادلانه تر دستاوردهای تکنولوژی، از جمله و مشخصاً کاهش ساعات کار، را منتفی کند نادیده می گیرند.

هستند مؤلفان دیگری چون سرنیچک و ویلیامز، که انجام اصلاحاتی را در ورای مرزهای سرمایه داری پیشنهاد می کنند، اما آنها در اساس به کار همچون دشمنی برای نیک بود انسان می نگرند. موضع آنها به موضع کینز و دیگر اقتصاددانان جریان اصلی نزدیک است؛ به این اعتبار که آنها نیز کار را به عنوان فعالیتی که باید از آن اجتناب کرد، و سرانجام باید آن را از میان برداشت، ترسیم می کنند. به این معنا آنها ناخواسته پیوند آشکاری را که تحت نظام سرمایه داری بین هزینه های کار و اشکال آن وجود دارد، تخطئه می کنند. آنها، با بسط این موضع، از نیل به چشم اندازی برای غلبه بر هزینه های کار از طریق تغییر راهی که تولید سازمان یافته و کنترل میشود، در می مانند. خلاصه این که تأکید بر لزوم محو کار گفتگو در بارۀ طرق نیل به کار بهتر را مانع می شود.

استدلال بالا کوششی برای ستایش از کار نیست، بلکه برای تشخیص امکان مبارزه با از خود بیگانگی ناشی از کار از طریق تغییر در مناسبات مالکیت است. کوششی است برای تدوین دیدگاهی پیرامون هدف گزاری مجدد برای تکنولوژی، برای ایجاد شرایطی که در آن تکنولوژی بازتاب منافع کارگران باشد و آنان را نمایندگی کند. در صورت کنترل دموکراتیک تکنولوژی است که می توان به موقعیتی دست یافت که در آن کار همچون اوقات فراغت به آزادی رسیده است و مفهوم خلاقیت چه در مناسبات کاری و چه در بیرون از این مناسبات میسر گردیده است.

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید