دورانها توضیح شرایط زندگی اجتماعی-اقتصادی باشندگان منحصر به خود هستند. بنابراین وضعیت اقتصادی –اجتماعی مردم را باید از زاویه دورانی دید که در ان بسر برده یا میبرند. خارج از این چارچوب تحلیلگر دچار اشتباه می گردد، از درک روابط و مناسبات دوران عاجر می ماند.
سده بیستم، دوران تغییرات و ازمونهای اقتصادی – اجتماعی بود، جهان سرمایه داری وادار به زندگی در کنار رقیب بیبدیل خود گشت، اما در کارزاری بی امان و بی وقفه انرا موقتا شکست داد. خود نیز به رویکرد گلوبالیسم روی آورد، موجب پیشرفت علم و نواوریهای علمی شد، بطوریکه اینک میرود، تا کار و تولید –خدمات را از انسان به ماشین بسپارد.
چرایی شکست سوسیالیسم سده بیستم از زاوایای گوناگون مورد بررسی دانشمندان چه موافق و چه مخالف قرار گرفته است. با مطالعه دیدگاههای دو طرف می توان به برخی مساله اشاره کرد.
لنین در فرایند تحول مارکسیسم، تئوری انقلاب سوسیالیستی در حلقه ضعیف سرمایه داری را پیش آغاز انقلابات سوسیالیستی در کشورهای پیشرفته، متعاقبلا در سرتاسر جهان دانست. همانطور که وجود سرمایه داری محرکی برای سرمایه داری شدن جهان گردید، پیروزی سوسیالیسم در روسیه، پی ان در سایر کشورهای پیشرفته سرمایه داری میتوانست به لوکوموتیوی برای کشیدن جهان به سوسیالیسم گردد. این نظر تئوریک، در ان شرایط حاد جهان، رشد بی سابقه نیروها و حزبهای کمونیستی، شرایط خشن استثمار کارگران، بن بست سرمایه داری در حل تضادهای تشدید شونده، ... میتوانست به واقعیت تبدیل گردد. اما در عمل در همان شوروی ماند، تنها پس از جنگ دوم جهانی با پیروزی بدون منازع شوروی، آغاز رونمایی از یک قطب قوی، متعاقبلا آغاز باز تقسیم جهان، شوروی موفق به ایجاد بلوک سوسیالیستی در اروپای شرقی گردید، پس از ان با ورود برخی جنبشهای –ازادیبخش به میدان سیاست، دگرگونیهایی در برخی مناطق به نفع جبهه سوسیالیسم صورت گرفت، که بنوبه خود عملا جهان را به دو قطب سرمایه داری و سوسیالیستی تقسیم کرد. کل سده بیستم را بجرات می توان میدان نبرد و رقابت این دو قطب خلاصه کرد که کلیت مساله جهان نیز از همین زاویه مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته بود. برهمین مبنا، در راستای توضیح و درک حمایت کمونیستها از خمینی و رژیم جمهوری اسلامی باید این اصل مسلم را درنظر گرفت، که در رقابت میان دو قطب، کمونیستها تلاش داشتند که خمینی را از طریق سیاست اتحاد و انتقاد به مسیری هدایت کنند که هرچه بیشتر از غرب فاصله بگیرد.
- از حلقه ضعیت در آغاز سده بیستم، بواسطه وجود جنگ اول جهانی و ویرانگریهای عظیم اقتصادی –اجتماعی ان، وجود حزب بلشویک، که توانست تحلیلی روشن از شرایط فرگشت روسیه به فاز سوسیالیسم را درک کند، همزمان با افزایش روز افزون آگاهی اجتماعی –سیاسی کارگران و دهقانان روسیه، زمینههای انقلاب سوسیالیستی در کشور فوق را فراهم ساخت. مساله ای که بسختی بتوان از ان در مقایسه با شرایط کنونی جهان سخن گفت. کافیست در همین راستا، به رویکردهای ان بازه از زمان در برخورد با شوروی بنگرید و با دوران کنونی، در رابطه با ایران و روسیه... رخ میدهد، مقایسه کنید، که چگونه با اعمال تحریمهای اقتصادی دولتهای سرمایه داری حاکم بر ایران و روسیه را از پای در اورده، به سازش و مصالحه کشیده اند. چگونه رفاه نسبی جوامعه سرمایه داری پیشرفته بواسطه غارت اموال سایر مناطق جهان، موجب ارامش و آسودگی خاطر بسیاری از ظرفیتهای انقلابی در این کشورها شده است.
از طرفی نیز جهان سرمایه برخوردی سهل و بی تفاوت به این حلقه ضعیف و سوسیالیسم لنینی سده بیستم نداشت، در همان آغازاز طریق تحریمها، تشکیل انتانت، تقویت ارتش سفید... تحریکاتی را آغاز نمود، با اینهمه، وجود حقله ضعیف در جهان انروز کارساز افتاد.
با روی کار امدن استالین و درک دگرگونه وی از مساله مارکسیسم؛ نقش زیربناها، تبدیل دولت به ماشین تضمین منافع کشور، اهمیت به اقتدار دولت، (دولت ماشین سرکوبی یک طبقه بر طبقه دیگر است. مارکس)، اعمال تضییق در پیشبرد سیاستهای دستگاه دولتی، اعمال سیاستهای اقتصادی "سوسیالیستی" با ابزار زور، کاهش نقش مردم در امور، طرد اندیشههای نواورانه، ابتکارات، تضعیف نقش شوراها و تبدیل انها به ابزار موافقت، رشد شدید دیوان سالاری، از جمله دلایل اصلی شکست سوسیالیسم، تخریب سیمای انسانی و جاذبه جهانی ان گردد.
سوسیالیسم بمثابه نیرویی دگرگونساز، پرجاذبه، عدالت گسترده در چنبره نظرات اقتدارگرایانه استالین قرار گرفت، به سوسیالیسم استالینی؛ منزوی، خشن، بی جاذبه و ناسازنده تبدیل شد. سرمایه داری نیز از فرصت بدست امده بیشترین بهره برداریها را نمود. هر چه بیشتر به انزوای ان و ایجاد ترس از ان در میان مردم پرداخت، از سوی دیگر نیز، از معیارهای زندگی سوسیالیستی بهره گرفت، بسیاری از مزایای دولت سوسیالیستی را در جامعه سرمایه داری خود پیاده کرد، که اینک در فقدان سوسیالیسم شوروی، سرگرم بازستانی کلیه مزایای اجتماعی-اقتصادی واگذار شده میباشد.
- استالین تنها در شوروی و دوران خود خلاصه نشد، مشمول همه نیروهای کمونیست در سرتاسر جهان تا به امروز گردیده است. هنوز همه ما درگیر همان میراثی هستیم که استالین بنیاد نهاد. هنوز نگرشها به دولت و ساختارهای دولت سوسیالیستی، ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک ... از درسنامههای دوران استالین نشات می گیرد. هنوز بسیاری فکر می کنند که سوسیالیسم دولتی مقتدر است که در مقابل دشمنان داخلی و خارجی عرض اندام می کند. در حالی که در اصول مارکسیسم "دولت" پدیده ای میرنده است. رسالت جامعه سوسیالیستی گسترش ابزارها و فرصتهایی است که نقش دولت هرچه ضعیفتر گردد، در فاز متکاملتر که کمونیسم نام دارد، ساختاری بنام دولت نمی تواند موجودیت داشته باشد.
تعریف لنینی حزب طبقه کارگر؛ دمکراسی، جابجایی، اموزش، خودسازی، انتقاد نقش بسزایی در میان اعضای خود دارد. در حالی که درزمان اقتدار استالین و در حزب استالینی، جای دمکراسی را چاپلوسی گرفته، جابجای ینی عمودی رفتن و افقی از ان خارج شدن، یکسره به قبرستان رفتن به یک معنی در امده است. (در همین راستا یکی از عالی ترین کارکردهای ساختار شوروی، جهت تعیین سن باز نشستگی مطالعه توانایی فیزولوژیکی انسان است که مرز انرا در سن شصت سالگی مشخص نموده بودند، همین تعیین سن باید در امور رهبریت حزبی نیز رواج می یافت که متاسفانه نادیده گرفته شد، بغیر از چند مورد، مابقی رهبران شوروی هیچ یک باز نشسته نشدند. همین امر در حزبهای سیاسی ایران نیز صدق می کند، سالمندان بزرگوار ما، خود را دائما جوان پنداشته، قصد کناره گیری از "کار" و آزاد سازی صندلی محبوب خود را ندارند) اموزش، با چرب زبانی، بیهوده گویی مترادف شده، خودسازی، با خود بزرگ بینی، عدم پاسخگویی، اشرافیت همسان گشته، انتقاد، با توطئه، پرونده سازی، افتراء و انگ، تخریب حُسن شهرت یکی میباشد.
نگرش استالینی اندیشههای سوسیالیستی بویژه در ایران جایگاه خاصی بخود اختصاص داد. تاریخ این اندیشه را میتوان با آغاز فعالیتهای تشکیل دولت سوسیالیستی در ایران، دقیقتر، از انقلاب سوسیالیستی گیلان همزمان دانست. رهایی جامعه ایرانی از جهل فرهنگی و فقر اقتصادی، زمینههای نفوذ اندیشههای مارکسیسم در ایران را فراهم ساخته و همزمان سیاستهای دوستانه لنین نسبت به میهن ما نقش شایانی را بازی نمود، بخشیدن غرامتهای جنگی (که جعل قجرهای بی کفایت بهمراه دسیسه چینیان و میهن فروشان در مقامت ایت اللههای انیرانی در سیاستهای راهبردی کشورما مسبب ان گشته بودند)، تاکید بر احترام به حاکمیت ملی ایرانیان .... همگی زمینه ای برای گسترش این اندیشه ولایی و انسانی گردید. اما متاسفانه بجای دانش و اخلاق رهاسازنده کمونیستی، سیاستها و اهداف مخرب مردی رواج یافتند که از سوسیالیسم در سطح ایجاد دولتی برپایه استبداد شرقی اشراف داشت.
درک استالینی از سوسیالیسم توسط پیش اهنگان نخست ایران و رواج ان به چارچوب افکار کمونیستی ایرانی موجب برداشت غلط در درک دوران و نقش کمونیستها شد. این تاثیر غلط چنان گسترده بود، که شامل کلیت نظام فکری روشنفکران ایران گردید. تاثیر عمیقی که هنوز جامعه روشنفکری ایران از ان رها نگشته است. و تا به امروز جملگی جامعه روشنفکری ایران سوسیالیسم را از دریچه چشم استالین می بیند و می شناسد.
برهمین پایه، ایرانی بطور اخص، براین باور است، که سوسیالیسم در نهایت جابجایی دولت سرمایه داری با دولت سوسیالیستی است و سوسیالیسم همان کمونیزم است. که به تبع ان، خشونت دولت سرمایه داری، همان واکنش را در دولت سوسیالیستی دارد. درواقع، تعریفی که استالین از مفهوم و معنای دولت سوسیالیستی شوروی در اذهان برجا گذاشت، میباشد. برهمین مبنا، پی و ریشه درک ایرانیان از نقش و حدود دولت سوسیالیستی درکی است کاملا استالینی. در چنین چارچوب معنایی، ایرانیان امروز برنقش و پسوند شورایی، دمکراتیک... تاکید بسیار دارند، بی انکه در نظر داشته باشند، سوسیالیسم در دورن خود دمکراسی را تضمین کرده، شورا از اصول دمکراسی و بسیاری از سایر مساله اجتماعی نمی تواند خارج از سوسیالیسم باشد، سوسیالیسم بدون شورا،... همان دولت استالینی است.
ناشیگریها و درک پرمخاطره و غلط استالین از دولت و سوسیالیسم، بهمراه جوگیر شدن بخشی از رهبری حزب، موجب عدم درک ژرفای سیاست نوین اقتصادی (نپ) لنین و طرد نابهنگام ان، عدم فرصت شکوفایی این سیاست، برخورد خشن با کارگران و دهقانان معترض به نظم ایجاد شده، نقطه عطف عدم رعایت اصول بنیادی مارکسیسم توسط استالین و تیم وی بود.
خودشیفتگی استالین در راستای ساختمان کامل سوسیالیسم در روسیه عقب مانده، چشم بستن به پیامدهای آتی ان، موجب شد که شهروند شوروی، در مقابل امور دولت نه دلسوز بل، روحیه ای انتقام جویانه داشته باشد، بردن اموال دولتی جهت ساختمان ویلای خارج از شهری خود، مایه افتخار شخص گردد. بنای پایههای سوسیالیسم توسط استالین چنان غلط پاگرفت که پس از چند دهه از ان، گورباچف دبیرکل وقت حزب کمونیست اتحاد شوروی را وادار نمود تا در میان جمع بزرگی از کارگران که از طریق رسانهها نیز بازتابی گسترده یافت، بگوید: تنها سوسیالیسم این چنین یخچالهایی را تولید و ارائه می کند.(نقل به مضمون) فاجعه بار تر از همه تبلیغات دهه هفتاد بود این گونه که: شوروی در آستانه کمونیسم قرار گرفته است. تبلیغاتی پوچ و بی معنی، در بسیاری موارد مضحک، گام در جامعه ای می گذاشت که در کنار ان سرمایه داری همچنان بر قسمت عمده جهان استقرار داشت، فرهنگ تجمل پرستی... خود را بشدت رواج میداد، شهروند شوروی در حسرت داستن بسیاری از ان تجملات بود. در چنین اوضاعی، رهبران سالمند شوروی، در استانه اعلان ورود به نظام کمونیستی، بمثابه پایان تاریخ مبارزات طبقاتی بودند!.
برپایه برخی نظرها نپ یگانه سیاستی بود، که سرمایه داری را در روسیه توسط رهبری حزب کمونیست می توانست به نتیجه منطقی ان برساند، نیاز به ایجاد دیواری اهنین به دور شوروی را از میان بردارد. شکوفایی سوسیالیسم را تضمین کند. اما سیاست استالینی حزب، تحریف اصول مارکسیسم برپایه منافع دولت استالین، شهروند عادی کشور را که هنوز آثار فرهنگ روستایی را برشانههای خود حمل می کرد، بصورت دشمن بالفعل و بالقوه دولت شوروی ببیند، بسیاری از آزادیهای دموکراتیک وی را رسما تعطیل نماید.
در فقدان اصول بنیادی آزادیهای دمکراتیک، خواهی نخواهی راه قهقرا را در پیش می گیرد، موقتا با هنجارهای خشن در جامعه سازگار می گردد، که از بیرون جامعه ای راضی بنظر میرسد، از درون در انتظار جرقه برای انفجار، همان چیزی که در سالهای 1992 به حقیقت پیوست!. شوروی فروریخت، رای موافق پیش از 97% درصد حفظ ان، هیچ واکنشی از خود نشان نداد.
سوسیالیسم بر پایه تعاریف مارکس و انگلس جهت استقرار در جامعه باید دارای شرایطی خاص باشد. در فقدان رشد نیروها و ابزار مولده، بهمراه فقدان اقتصاد پیشرفته، فرهنگ بالنده اجتماعی- فردی ....، سخن از سوسیالیسم بویژه پس از خلل در تئوری حلقه ضعیف، در شرایط آزمون برخوردهای سرمایه داری با سوسیالیسم سده بیستم، کسب تجارب بزرگ، رویکرد گلوبالیسم، ولنگ و وازی بازار، حربه محاصره اقتصادی، تحریمهای بانکی ... سخنی است قلمبه سلمبه و "دل خوش کنک" برای دوستان حراف.
در شرایط کنونی جهان ما، رشد و گستردگی بی سابقه سرمایه داری، رویکرد گلوبالیسم، نبرد جهت استقرار سوسیالیسم به اصل مسلم تبدیل شده است، اما نقطه مقابل آن، در شرایطی که جهان از لحاظ فرهنگی غرق در رسوبات تجمل پرستی و فرهنگ مصرف حاکم گشته است، ساختمان سوسیالیسم بی اندازه دشوار خواهد بود.
در شرایط ایران نیز با وجود عدم زدودگی فرهنگ و درک استالینی از سوسیالیسم، همزمان عدم رشد کافی نیروها و ابزار مولده، سازمان نیافتگی طبقه کارگر، سطح پائین آگاهیهای اجتماعی، قدرت شدید و اثرات مخرب مذهب، تنها و تنها باید تا مدت نامعینی به یک ساختار دمکراتیک با گرایشات عدالت محور بسنده کرد.
در جوامعه همچون ایران، فعالیت عمده کمونیستها، نه در فراهم سازی انقلاب سوسیالیستی در آینده نزدیک، بل با تصرف دولت و ایجاد ساختارهای دمکراتیک دولت آتی، مشوق فراهم سازی زمینه رشد اقتصادی کشور، تبدیل ان به تولید کننده، رشد فرهنگ ایرانی، گسترش تاَمل و رواداری، تلاش گسترده درراستای دین زدایی، اموزش آزاد اندیشی، گسترش هر چه بیشتردمکراسی در کلیه ساختارها، نظامند کردن قوانین و اجرای بی خلل و بی وقفه قوانین است. مساله ای که هیچ دولتی در فرایند تمدن ایرانی به ان نپرداخته، مدتهاست که برشانه کمونیستهای ایرانی سنگینی می کند، وظیفه کمونیستها اشاعه اندیشههای کمونیستی، کار پی گیر در این زمینه است. بدون مساله فوق و سایر مساله مبرم، ایجاد بنایی سخت برپایه زیربنا و روبنا، سخن از انقلاب سوسیالیستی در ایران سخنی گزاف است.
کمونیستهای ایرانی باردیگر باید به سرچشمه اصلی، ینی مارکس و انگلس رجوع کنند، مجددا با دیدی آزاد از اندیشههای مخرب استالین، مارکسیسم را بخوانند، فارغ از هرگونه پیش داوری استالینیستی، انطور که دیالکتیک مارکس می اموزد، به واکاوی مساله اقتصادی –اجتماعی ایران بپردازند. خوشبختانه امروز چنین رویکردی در جامعه ایرانی در میان جوانان داخل احساس می گردد. در همین راستا، امید است که حزب مارکسیستی در شرایط پسا رژیم تشکیل، چراکه، بقایای حزبهای موجود، با همه تاثیرات مثبت خود، تاریخ پرافتخار و سازنده خود و با فداکاریهای بسیار، از انجایی که بنظر میرسد، توانایی عبور از نگرشهای استالینیستی به مساله را از دست داده، که بنوبه خود سد بزرگی در برابرشان ایجاد کرده است.
- چنین رویکردی دشوار بتوان آینده ای برای شان درنظر گرفت!.
اردشیر قلندری.
افزودن دیدگاه جدید