چند روز پیش، ما- پرویز نویدی و بهزاد کریمی، طی گفتگویی با هم در آستانه سی امین سالگرد ترور دکتر قاسملو که به روز سیاه 22 تیر 1368 رخ داد، به این نتیجه رسیدیم که مناسب است دانسته ها و ارزیابی های مشترک مان در باره این رهبر فرهیخته کرد و دمکراسی را شکل نوشتاری دهیم. هر دو ما جدا از هم و طی دوره های مختلف از نزدیک "کاک دکتر" را دیده بودیم و شناخت هایی از او در انبان خویش داشتیم. آنچه در زیر می آید ادای احترام مشترکی است که ما در دل و سر نسبت به این نام ماندگار تاریخ مبارزات دمکراتیک و عدالتخواهانه ایران و جنبش ملی کردستان داریم.
--------------------------
قاسملو شخصیتی تاریخ ساز
از دوره روشنگری به اینسو و به ویژه بعد انقلاب کبیر فرانسه و بناپارتیسم، پیرامون "نقش شخصیت در تاریخ" سخن بسیار رفته و گفتارها در این زمینه همچنان هم ادامه دارد. این مفهوم را باید از زمره بغرنج های اندیشه سیاسی نوین به شمار آورد و از آنجایی هم که مقوله ای است متعلق به تاریخ پژوهی مدرن، مصادیق اش را نیز می باید بگونه تاریخی نگریست. زمینه بررسی همه گستر و ژرفا یافته میزان اثر گذاری های یک رهبر فکری یا سیاسی در سمت دهی به روندها و شتابانیدن یا کاستن از سرعت آنها، فقط آن هنگام فراهم می آید که از نبود سیاسی وی زمانی گذشته باشد.
عبدالرحمن قاسملو نیز از آن شخصیت های تاریخ ساز در زمان و مکان خود بود که هرچه از فقدان او می گذرد نبودش بیشتر حس می شود. رهبری بی مانند در جنبش ملی کرد ایران و چهره ای تاثیر گذار در میدان عمل سیاسی زمانه خود، که اکنون بعد گذشت سی سال از ترورش، می توان "نقش شخصیت در تاریخ" را در رابطه با وی بیشتر به کاوش گرفت و شخصیت اش را بهتر شناخت. گرچه او زائیده جنبش ملی کرد بود و فرزند آن، ولی هنوز هم به میان سالگی نرسیده توانست در جایگاه پدر این جنبش قرار گیرد و افسوس باید خورد که آرزویش برای به پایان بردن پیرانه سری در این جنبش ناکام ماند. او تا زنده بود در همه جهات بر این جنبش اثر گذاشت و بر آن مهر و نشان خویش کوبید.
تلخ برای آزادی، کارساز برای ضد دمکراسی!
ترور او مدهش ترین ضربه ای بود که می توانست بر جنبش ملی کردستان ایران و حزب او وارد آید. اگرچه نباید فراموش کرد که حزب وی علیرغم از دست دادن رهبری چنین کاریسما باز اما ایستاد و برپا ماند. این حزب نشان داد که ریشه در خاک کردستان دارد، آبیاری شده خون جانبازانش است و قایم به ایستادگی های یک خلق. با اینهمه اما، واقعیتی است انکار ناشدنی که کمر حزب زیر بار این جنایت و بگونه بس جبران ناپذیر تا شد و دیگر هم ترمیم نیافت. بویژه آنکه، سهمگینی این ضربه تروریستی بعد ترور جانشین او شرفکندی در برلین، جنبه مضاعف تر هم به خود گرفت.
قتل قاسملو نه تنها فاجعه ای برای حزب و جنبش ملی کرد بود، بلکه خسارتی هم شد برای جنبش دمکراسی خواهی و چپ ایران. با این ترور دولتی جمهوری اسلامی، گوهر تاریخی کمیابی از دست رفت و باید اعتراف کرد که نظام امنیتی جمهوری اسلامی و دستگاه ترور آن، در انتخاب این طعمه برای داس دروی خود، بس دقیق عمل نمود! طوریکه می توان گفت پیامدهای این حذف فیزیکی هدفمند، حتی دورتر از آنی رفت که دستگاه کشتار در مخیله خود پرورانده بود. او اگر می ماند جنبش ملی کرد و جنبش دمکراتیک ایران از این خود داشته خویش بهره های بسیار می برد و مخصوصاً هم در مواجهه با آن پیشامدهای طوفانی ای که فقط کمی بعد از مرگ او در دیگر کشورهای کردنشین و بویژه اقلیم کردستان عراق رخ نمود. او درست در آستانه برهه ای از دست رفت که "مسئله کرد" در ایران مواجه با پیچیدگی ها و وسوسه های متعدد بود و قرار گرفته در برابر آزمون های تازه و حساس. این شرایط بغرنج، توانایی ها و دورنگری های قاسملو را نیاز داشت.
شاهکار رهبری طی چند روز!
این درست است که وقتی قاسملو در همان روزهای نخست انقلاب پا در مهاباد گذاشت برخوردار از موقعیت دبیر کلی حزب بود، ولی این نیز نادیده گرفتنی نیست که همزمان در رهبری حزب شخصیت های قدر و تاثیر گذار دیگری و هر کدام نیز به دلیلی خاص بودند و و لذا هنوز هم نمی شد از وجود تک اتوریته در حزب سخن گفت. اما ذره ای اغراق نخواهد بود هرگاه گفته شود که او فقط طی چند هفته و به اتکای توانمندی های بی بدیل سیاسی اش، بخاطر لحظه سنجی های استادانه در آن روزهای بلبشو، ابتکارات تاکتیکی مداوم، مهارت های سازماندهی و قدرت دیپلماسی و ارتباط گیری و نیز همزمان مسلط بودن در سخنوری، توانست سریعاً به چهره اتوریتر ومهره کلیدی حزب بدل شود.
او در تنظیم رابطه ظریف خود با شیخ عزالدین حسینی مرجع مذهبی شمال کردستان، بسیج روحانیون ملی گرای کرد حول حزب و برقراری رابطه ای حساب شده با "قیاده موقت" (طرفداران ملا مصطفی بارزانی) در آن جوی که اعتبار این جریان در جنبش کرد به شدت آسیب دیده بود، کیاست رهبری و دورنگری کاملاً هوشمندانه ای از خود به نمایش گذاشت. بر اثر اقداماتی همچون تشکیل گردهمایی تاریخی حزب در آن شکل شکوهمند و با تایید دهها هزار مردمی که به عنوان پشتوانه مردمی حزب از همه کردستان در میدان "چهار چراغ" مهاباد جمع شده بودند، خلع سلاح پادگان های مهاباد، جلدیان و پسوه در سربزنگاهی استثنایی و تسلیح سریع توده کرد، در همانحال سفر به مرکز و دیدار با خمینی و مهندس بازرگان، انجام چندین مصاحبه مطبوعاتی و سخنرانی موثر در تهران و برقراری رابطه با جریان های سیاسی مطرح آن دوره و بلاخره سازماندهی سریع دستگاه رهبری و ایجاد مقرهای حزبی در شهرها و روستاها، او توانست هم حزب خود را بگونه قدرتمند برآمد دهد و هم موقعیت خودش در مقام تک رهبر حزب را تثبیت کند. قاسملو، در عرض فقط چند هفته، "کاک دکتر" همه کردستان شد!
رهبری که بسی جلوتر از جنبش بود!
"کاک دکتر" به دنیا آمده در خاندانی اشرافی از ملیون کرد شکاک در ارومیه بود اما از همان نوباوگی تربیت شده مدارس پیشرفته مدرن. بسیار زود به نهضت چپ ایران پیوست و بار آمده ای دانا در دامن آن شد. عبدالرحمن نو جوان و قاسملوی جوان با سرعتی شگرف بر بستر جنبش ملی "جمهوری مهاباد" و بویژه آن دهه نهضت ملی و جنبش "توده ای" بالید و به زودی همچون سیاستمدار، استراتژ، تاکتیسین و سازمانگر قد برافراشت. در دهه چهارم عمر خود نشان داد که اندیشه ورز و دیپلماتی است مبرز حتی در پیشا قدرت و بس فهیم در اصل توازن قوا با نگاهی انقلابی و دخالت ورزانه.
در پایانه دهه چهل از دل ضربات سنگین وارده بر حزب دمکرات کردستان ایران طی سال های 46 و 47 به بازسازی حزبی فروپاشیده برخاست و سال 51 در سومین کنگره این حزب به دبیر کلی آن برگزیده شد و تا روز ترور بگونه بی بدیل و هر روز هم تثبیت شده تر از روز قبل در همین جایگاه پابرجا ماند. او که در کوره حوادث دو دهه مبارزه و مباحثات حاد جنبش کمونیستی آبدیده شده و تجربه "بهار پراگ "را مشارکت جویانه پشت سر داشت، به بازسازی جنبش ملی کرد با چشم انداز سوسیال دمکراسی برخاست. او اقتصاد دان بود در حد دکترا، مسلط بر 5 زبان و آشنایی با سه زبان دیگر. به پراتیک همواره از زاویه تئوریک و متدیک می نگریست، کشاکش های منطقه خاورمیانه را با نقاط قوت و ضعف آن می شناخت و با فوق آشنایی ای که به جنبش تاریخی کرد داشت در مبارزات کردها سازمانگرانه عمل می کرد. وی هر ایده و طرحی را از زاویه اجرا پذیری آن به بررسی می گرفت و شعار دهی و کلی گویی ها را پس می زد. قاسملو به لحاظ دامنه دید ارزشی و برنامه ای و نیز نگاه سیاسی جهانگرایانه، بسیار جلوتر از جنبشی بود که رهبری اش را بر دوش می کشید.
اینجا فقط بر چند فراز از سخنان و موضع گیری های پرآوازه او در همان اوان انقلاب و چند سالی بعد آن درنگ می کنیم تا پختگی های او در امر رهبری را که خود از نزدیک شاهدش بودیم بنماییم.
"هر کس با ما دوستی کند با او دوستی میکنیم؛ ولی این به آن معنی نیست که هر کس دوست نباشد دشمن است، بلکه هر کس که دشمن نباشد دوست است".
در پاسخ به این سؤال که در صورت خودداری دولت مرکزی از دادن خود مختاری به کردستان واکنش کردها چه خواهد بود این جواب را داد: "یکی از رهبران حزب سوسیال دموکرات آلمان زمانی گفته بود: آموزش، تبلیغات، سازماندهی."
سال 58 در "دره احزاب" کردستان عراق بر سر بندی از اعلامیه مشترک چهار جریان اصلی آن وقت جنبش کردستان، بحثی جمعی جریان داشت، مربوط به محکوم کردن اسرائیل که دکتر قاسملو آوردن آن در اعلامیه را بیمورد میدانست. فدایی و کومله مصر بر آمدن آن بند بودند که به یکباره هواپیمای جنگی نقطه زنی از جمهوری اسلامی بالای چادر محل گفتگو را شیرجه زنان گذشت و لحظاتی بعد قاسملو خونسردانه چیزی گفت با این مضمون: "رفقا! دیدید اسرائیل چه هواپیمایی علیه ما فرستاد!"
طنز بموقع دیگر از او به حوالی سال 65 ، بر می گردد به شایعهای که در "دره احزاب" واقع در منطقه مرزی کردستان عراق جریان داشت. شایع شده بود که حزب دمکرات کردستان ایران در پی یافتن امکان مذاکره با جمهوری اسلامی است. این خبر که چندان هم بی زمینه نبود، بخشی از جریان های چپ صاحب مقر در همان "دره" را بر آشفت و زبان انتقادی آنها علیه این "تسلیم طلبی" را تیز کرد. در همین روزها بود که یک هواپیمای جنگی جمهوری اسلامی حمله ای به مقر این حزب کرد ولی فقط توانست اندک خرابیهایی در محل اقامت مرکزیت حزب بار آورد. دکتر و همرزمانش مشغول تمیز کردن آوار ریختگیها بودند که چند نفر از همان منتقدان سر می رسند و ضمن ابراز همدردی، از قاسملو می پرسند موضوع چه بود؟ و او خونسردانه می گوید: داشتیم مذاکره میکردیم!
شعاری کلیدی و نقش او!
"دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان" چکیده همه اندیشیده های قاسملو در رابطه با جنبش ملی کردستان بود. او نه تنها در برسازی این شعار کلیدی نقش محوری داشت بلکه در پیاده کردنش هم مهارتی بی بدیل از خود نشان می داد. همه عمر او به تبلیغ، ترویج و تثبیت آن گذشت. مبالغه نیست اگر بگوییم که او اصلاً روح زنده این شعار بود و نماد متحرک مشی مبتنی بر آن. او در کشاکش های تند دهساله بعد انقلاب بارها با اغواگری ها و فشارهای چند سویه برای دادن وزن سنگین به یکی از دو وجه این شعار مواجه شد، اما ذره ای هم به آنها تن نداد. او، اینها را، دو بال یک سیاست می شناخت و هرگونه لغزش در عدول از این دو به نفع آن دیگری را، مرگ این مشی می دانست.
در همان آغاز ماه های نخست انقلاب وقتی که همگان با اتوریته سنگین خمینی روبرو بودند، او هر موضعی که گرفت چیزی نبود مگر ایستادگی بر این شعار تا با زبانی سیاسی و بیانی پخته و سنجیده، هم استقلال فکر و عمل حنبش کردی را نمایندگی کند و هم جسورانه و قاطعانه وسوسه هرگونه "جدا سری" را رد نماید. وقتی هم جمهوری اسلامی با توپ و تانک و سرکوب سیستماتیک، عملا جنبش کردی را به افراطی گری ها سوق می داد او باز هم بر همپیوندی ارگانیک جنبش ملی کردستان با مبارزه برای دمکراسی در ایران پا می فشرد. او در 26 اسفند ماه 1357 گفت: "ما مایل نیستیم هیچکس در امور داخلی ایران مداخله کند، همچنان که ما در امور کردستان عراق دخالت نمیکنیم؛ ولی طبیعی است که ما جنبش های کردستان عراق و ترکیه را حمایت میکنیم." و فقط هم چند ماه پیش از ترورش بود که در گفتگو با بی.بی.سی بار دیگر گفته همیشگی اش را تکرار کرد و گفت: "ما خود را ایرانی تر از هر ایرانی می دانیم" و بر آن افزود: "ما مسئله کرد را در همینجا [ایران] می خواهیم حل کنیم."
باورمند به دمکراسی!
اگر قرار باشد که حیات سیاسی دکتر قاسملو را در تکین واژه به تعریف برخیزیم و در خلاصه ترین شکل بیان کنیم، باید دمکراسی را برگزینیم! هم در گفتمان و هم در پراتیک. او بر بستر نقد توتالیتاریسم بود که به ارزش دمکراسی و اهمیت کلیدی آزادی های دمکراتیک رسید و اندیشیده، رهتوشه و برگرفته خویش از تجربه اش را پیشه همه زندگی سیاسی خود قرار داد. آگاهیم که او را به کیش شخصیت متهم می کنند و نیز می دانیم که این اتهام پر بیراه هم نیست و بیانگر اینکه، دمکراسی و آزادی در مفهوم رعایت حق مخالف خود در رفتار وی بگونه لازم نهادینه نشده بود. واقعیت دارد که او نه مخالف فکری خود در رهبری حزب را بر می تافت (دو انشعاب در دوره رهبری وی بر حزب اگرچه از نظر سیاسی هم در هر دو آنها حقانیت تاریخی با وی!) و نه تحمل رقیب سیاسی در سپهر سیاسی کردستان را داشت (از جمله فاجعه زد و خورد نظامی چند ساله میان حزبش و کومله)! اینها واقعیت هایی اند.
اما حتی استناد جستن به اینها نیز نمی تواند نافی درهم تنیدگی اندیشه و عمل قاسملو با مقوله دمکراسی باشد. اولی، یعنی رویکرد قابل انتقاد او در درون حزب، در اساس از نا هم سطحی ژرف میان اوی صاحب کاریسما و دارای رتبهای چند سرو گردن بالاتر از هر اندام دیگر در رهبری حزب با بقیه بر می خاست که موجب خود برتر پنداری زیاده از حد در او نسبت به مابقی می شد. دومی نیز ناشی از حقانیت مطلق قائل شدن به حزبی که انصافاً سازمانیابی جنبش ملی در میان توده کرد تاریخاً بیش از همه مدیون آن بود. اما این تک تازی های حزبی قاسملو و عدم تحمل رقیب در او نیز نمی توانند نقش برجسته وی در نشاندن اندیشه و رفتار دمکراتیک در حزب دمکرات کردستان ایران و قرار دادن سنجیده پراتیک سیاسی جنبش ملی کرد در پارادایم دمکراسی خواهی در ایران خدشه وارد آورند. او کوشید حزب دمکرات کردستان را که متعلق به جامعه ای هنوز عمدتاً عشیرتی بود، با برگزاری کنگره های نوبتی و فرارویاندن روابط در آن بر اساس ضوابط حزبی مبتنی بر سازوکار مدرن، به حزبی درخور امروز بدل کند. او در مفهوم واقعی کلمه، می خواست پیشمرگه را از جنگنده ای جانباز در کوهستان به یک کادر حزبی دارای اعتماد به نفس سیاسی بالا بکشد. دکتر قاسملو در آن دهسالی که انواع جریان های چپ کشور میهمان مردم کردستان و از جمله حزب او بودند، نشان داد که بیشتر از همه رهبران این جریانات با مفهوم دمکراسی آشناست و دغدغه آن دارد!
اتحاد بر سر دمکراسی!
مشی سیاسی او، از رویکرد اول از همه لزوم تامین دمکراسی نشات می گرفت و دمکراسی نیز، بی هیچ پیشوند و پسوند ایدئولوژیک! او دمکراسی لیبرال با درونمایه سوسیال دمکراسی را تعقیب می کرد. در دید او، دمکراسی برای ایران، مقدم بر هر چیز دیگری بود و اعتقاد داشت که اگر این حاصل نشود هیچ مطالبه تبعیض ستیزانه دیگری هم امکان تحقق نخواهد یافت و تا دمکراسی در کشور استقرار نیابد هر دستاورد احتمالی در این عرصه به وزش کمترین باد درخلاف جهت آرزوی مردمان، سریعاً از دست خواهد رفت. او از این باور استوار، به اتحاد برای دمکراسی می رسید. از فردای ۲۲ بهمن تا دم مرگش حتی لحظه ای نیز از فراخوان به اتحاد برای دمکراسی باز نماند و در هیچ کشاکش سیاسی، طرف غیر دمکراتیک از مجادلات و منازعات سیاسی را نگرفت.
او در ابتدا همه امید خود را برای تشکیل جبهه دمکراسی روی دو جریان معتبر وقت، یعنی فدایی خلق و مجاهد خلق قرار داد. بعد که جبهه دمکراتیک ملی ایران اعلام موجودیت کرد با تشخیص درستی سمتگیری آن، بلافاصله بال و پر این برخاسته نوپدید برای افق گشایی تازه را گرفت و آمادگی حزبش برای متحد شدن با آن را خاطر نشان نمود. یک ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که در یک ابراز موضع حزبی اعلام داشت: "حزب دمکرات کردستان حاضر است در مسایل زیر با هر کس و هر حزبی همکاری کند:
1- ایجاد جمهوری دمکراتیک در ایران،
2- تعیین حق خودمختاری برای همه خلقهای ایران در چارچوب یک کشور واحد و حقوق دموکراتیک برای همه گروهها و دستههای سیاسی،
3- در پیش گرفتن سیاست اقتصادی درستی که منافع زحمتکشان را در نظر داشته باشد
4- از بین بردن بیسوادی و بالا بردن فرهنگ تودهها بر اساس آموزش به زبان مادری اقوام و خلقهای ایران،
5 – سیاست مستقل ملی و مبارزه با امپریالیزم و حمایت از همه جنبشهای رهایی بخش
و 6- ایجاد پیوند با هر کشوری که حاکمیت ملی ایران را بپذیرد."
دمکراسی در ایران برای او هدفی بود محوری و اتحاد برای دمکراسی، کلیدی برای رسیدن به این هدف. هنگامی که "شورای ملی مقاومت" رو به شکل گرفتن داشت، قاسملو حزبش را آماده عضویت در آن اعلام کرد. شرط او دمکراسی برای ایران بود و پذیرش خودمختاری کردها. تا رجوی طرح او در زمینه حقوق ملی کردها را با تعدیل هایی پذیرفت، این حزب هم وارد ترکیب شورا شد. گرچه طرح تعدیل شده، کمتر از آن چیزی بود که حزب میخواست، ولی قاسملو گفت بخاطر دمکراسی در ایران، همین حد را هم می پذیریم. اما چندی نگذشته بود که او گرایش شخصیت محوری و انحصار طلبی در شورا را سریعاً رو به رشد یافت و بخاطر پایبندی مشی حزبش به دمکراسی، شورا را ترک گفت.
مناسبات رهبری حزب توده ایران با قاسملو تیره بود و دکتر کیانوری با زدن اتهامات سنگین به شخص او پل پشت سر مناسبات را از یین برده بود. اما تا این حزب مورد یورش سهمگین جمهوری اسلامی قرار گرفت "کاک دکتر" نه که در دام تایید اتهام "جاسوسی" به این حزب بیفتد بلکه اعلام کرد: دروازه همه کردستان و آغوش حزب او برای پناه دادن به توده ای ها باز است! او وسعت نظر سیاسی داشت.
حل "مسئله" در خود ایران!
قاسملو از انسجام فکری در عمل برخوردار بود. گرچه دمکراسی برای ایران، نیز از انگیزه خلقش - خلق کرد، برای رهایی از تبعیض ملی آب می خورد و بهره مند از حس رسالت برای گذر دادن کردستان از این تبعیض بود، اما پیش وی دمکراسی برای ایران، جنبه باور مندانه کلان داشت. در دید او، مسئله کرد، هرگز و هیچوقت به وسوسه حل شدن در خارج از ایران ره نبرد. او از درک و شناختی واقع بینانه از ظرفیت ها و چالش ها برخوردار بود و لذا در عین اینکه مسئله کرد را به لحاظ تاریخی موضوعی واحد و شاید هم در آینده دور پدیده ای همبسته می دانست، اما راه حل اش را صمیمانه و پیگیرانه در درون ایران می جست و فقط هم در کادر ایران پی می گرفت.
سیاستهای اتحاد او نیز درست از همین رویکرد مایه می پذیرفت و تغذیه می شد. قاسملو در مصاحبهای که اسفند ماه 57 در تهران داشت پیرامون حق تعیین سرنوشت خلق کرد گفت: "ما خواهان تشکیل دولت فدراتیو هستیم و همه خلقهای ایران باید حق تعیین سرنوست خود را داشته باشند" و سپس تاکید کرد که: "بدون وجود دموکراسی واقعی در کشور، ایجاد یک کشور فدراتیو و تأمین حقوق ملی کردها امکانپذیر نیست." او عقیده داشت که: "دولت خودمختار کردستان را باید یک مجلس بوجود آورد و اداره منطقه خودمختار هم باید در دست کردها باشد. با اینحال، دولت خودمختار باید تابع دولت مرکزی بوده و [بداند که] از لحاظ دفاع، امور خارجه و امور مالی و پولی نمی تواند مستقل باشد." او همچنین در آن مصاحبه این نکته را هم افزود که: " ایجاد دولت خودکفا در کردستان، بهیچوجه امکان ندارد و کردستان از لحاظ برنامههای اقتصادی طویل المدت هم، وابسته به اقتصاد سراسر ایران خواهد بود."
پیشمرگه نه "راسان"!
قاسملو بافت عمدتاً روستایی و هنوز هم نه رها از ساختار عشایری جامعه کرد را خوب می شناخت، به پایگاه بودن این بافتار در جنبش ملی کرد عمیقاً آگاه بود و می دانست که واحدهای حزبی را در مسلح شدن برای دفاع از خود است که می توان نگهداشت. برای او پیشمرگه، در آن سطح از تکامل اجتماعی پدیده ای بود جوشیده از متن تاریخی مقاومت ملی کرد، یک زبان تبلیغی مناسب برای حزب در میان توده مردم و نیز حلقه رابطی میان رهبری شهری حزب با بیشترینه جمعیت مستقر در روستاهای کردستان. اما او پیشمرگی را نه تقدیس می کرد و نه شکل سازمانی مناسب برای همیشه و هر شرایط می پنداشت. او مبارزه مسلحانه را بیشتر یک تحمیل از سوی حکومت مرکزی توضیح می داد و می گفت: "آنچه تاریخ نشان داده، این بوده است که شکل مبارزه را همیشه هیئت حاکم انتخاب میکند".
در فضای جنگی و تسلیح همگانی و بویژه شرایط تنش، هر واقعهای و یا هر کمترین بیمسئولیتی، فاجعهبار می آورد. در آن برهه زمانی پسا انقلاب غلیان جنبش ملی کرد و امتناع و انکار اسلامیون تازه به قدرت رسیده نسبت به آن، کردستان صحنه حوادث بسیاری شد که پای مجرب ترین رهبران را هم به وسط کشید. یکی از آنها واقعه نقده بود که رهبری حزب دمکرات و شخص قاسملو در شکل گیری این تحریک اتنیکی بین کرد و ترک نقش منفی داشتند. این را می گوییم تا چنین تصور نشود که او در آن دوره هر چیزی را در کنترل خود داشت و یا حتی در مواردی چون همین جنگ کثیف، به دنباله روی از حوادث کشیده نشد؛ اما او در کل به دنبال جنگ نبود و واقعاً هم در عین احتراز از موضع تسلیم طلبی می کوشید تا از نظامیگری اجتناب شود. سیاست "راسان" مشی او نبود.
مذاکره به چه انگیزه؟
کم به شماتت گفته نشده است که قاسملو پای میز مذاکره رفت چون دچار توهم نسبت به جمهوری اسلامی بود. او را کم متهم به فریب خوردگی از وزارت اطلاعات رفسنجانی نکرده اند. اما آیا هیچگاه هم در این تعمق شده که چرا قاسملو نه یکبار بلکه دستکم دو بار پشت میز مذاکره با نمایندگان جمهوری اسلامی نشست و آخرش هم از آن جان سالم بدرنبرد؟ متهم کردن او به ساده اندیشی در باره جمهوری اسلامی نهایت بی حرمتی به عقل و کیاست این مرد پخته در عالم سیاست است. مخالفت او با جمهوری اسلامی نه صرفاً سیاسی بل فکری و حتی بیشتر از آن، وجودی بود. اما او به مذاکره با این حکومت و قسماً حتی با نقض خودسرانه مقررات حزبی پرداخت فقط و فقط به این خاطر که حزب را از بن بست نیازمند به برون رفت بیرون کشد و بیشتر از آن، برای رهانیدن جنبش ملی کرد و مردم کردستان از کابوس شرایط جنگی و ایجاد یک زنگ تنفس در مبارزه پر تنش با رژیم منکر حق. دغدغه او سرنوشت پیشمرگههای حزب بود و همه اینها در کادر این باور که: "کردستان راه حل نظامی ندارد".
قاسملو واقعاً در پی صلح بود و از هیچ تلاش برای رسیدن به آن باز نایستاد. او نه می توانست و نه که میخواست از کمترین امکان ولو کاذب در این راستا چشم بپوشد. هر انتقاد از او بخاطر فریب خوردن تاکتیکی اش از جمهوری اسلامی و ارتکاب آن ریسک خطابار در شرایط بی اطلاعی رهبری حزب، فقط و فقط باید در متن احترام به این رهبر صورت گیرد. زیرا همه مسئله او، رهایی از شبح یک جنگ گاه خاموش و گاه فعال بود. گرچه قاسملو در سطح بین المللی، دوستان ترقیخواه و مدافع صلح بسیاری داشت تا متکی بر آنها بتواند شایسته دریافت نشانه صلح شود، اما چنین افتخاری کی بدون اثبات صلح خواهی خود او در عمل، می توانست نصیبش شود؟ او معمار صلح و سازنده آن بود، اگرچه ناکام.
سوسیالیستی ملی گرا!
در یکی از مصاحبه های مطبوعاتی بعد انقلاب، قاسملو درمورد هدفهای حزبی که خود دبیر کل آن بود می گوید: "هدف ما ایجاد جامعه سوسیالیستی است و معتقدیم استثمار انسان از انسان باید از بین برود" و اضافه می کند که: "حزب دمکرات کردستان یک حزب مارکسیستی نیست ولی در مبارزات خود متکی به زحمتکشان است." او خود سوسیال دمکرات بود و شخصیتی شناخته شده برای جامعه جهانی "انترناسیونالیست سوسیالیستی" و همواره کوشش داشت تا سطح آگاهی حزب را در سمت تجهیز به ارزش ها و برنامه ای سوسیال دمکراتیک ارتقاء دهد. او حتی در شرایطی که حزب با یورش های سنگین جمهوری اسلامی مواجه بود با نوشتن یک جزوه پیرامون سوسیالیسم تحت عنوان "بحثی کوتاه" و راه انداختن مباحثات عمومی در حزب شرایط تصویب برنامه ای سوسیال دمکراتیک در کنگره حزبی را فراهم آورد. به دنبال این اقدام هم بود که حزب دمکرات کردستان ایران به عضویت "انترناسیونالیست سوسیالیستی" درآمد. این خود، فراز مهمی در حیات این حزب بود که فقط هم به اعتبار بالا و همت توانای "کاک دکتر" می توانست عملی شود. اما این نیز شایان توجه است که او با آنکه خود یک سوسیالیست ملی گرای کرد بود اما این را بسیار خوب درک می کرد که حزب دمکرات کردستان ایران در واقعیت وجودی اش فقط یک ملی گرای سوسیالیست می تواند باشد. واقع بینی او، حرف نداشت.
خلایی که دیگر پر نشد!
حزب قاسملو ادامه حیات داده است و هست و جریان خواهد داشت. بعد او نزدیکترین هم حزبی اش که آموخته ترین فرد در رهبری حزب از اندیشه ها و روشهای خود او بود جایگزین وی شد و با همه توان کوشید مشی دکتر را ادامه دهد. اما جمهوری اسلامی این یکی رهبر حزب را نیز به همراه دو کادر دیگر آن در رستوران میکونوس برلین ترور کرد و زخم جانکاه دیگری بر این حزب و جنبش ملی کرد و جنبش دمکراتیک ایران وارد آورد. اما مبارزان زیر نام حزب او خوشبختانه توانستند مبارزه برای ایستادگی و ماندگاری را پیش ببرند. این را باید ارج گذاشت.
اما در عین حال و با دریغ بسیار نیز این را نمی توان ناگفته گذاشت که جای او نه فقط هرگز پر نشد بلکه با گذشت زمان بیشتر خالی ماند. قاسملو، هم در زنده بودنش و هم در نبودش، مصداقی از نقش شخصیت در تاریخ جنبش ملی کرد بود. او شرف و آبرویی بود برای کردستان و جنبشی که آرش وار از جان و وجود خویش بگذشت و بر اعتبار آن افزود. قاسملو بذر پذیرش حقانیت جنبش ملی کرد در افکار عمومی پاشید و از آن محصول ها چید. او در ایجاد و تحکیم پیوند بین جنبش دمکراتیک مردم ایران با جنبش ملی کرد نقش بزرگی ایفاء کرد. شاید هیچ ارزش گذاری میراث فکری و سیاسی او مهمتر از این نباشد که حزب قاضی محمد در وفاداری امروزینش به راه قاسملو بر اینها پای بفشرد:
- حل مسئله کرد در چارچوب ایران،
در متن دمکراسی برای ایران،
به شکل راه حل سیاسی،
و در اتحاد با نیروی دمکراسی خواه سراسری.
افزودن دیدگاه جدید