چس از اعلام گرانی چند برابر بنزین، ایران آرامش خود را از دست داده، برپایه برخی اخبار حدود صد شهر به خیابانها آمده است. این حوادث واکنش مردم عادی از دشواری های زندگی شان میباشد. در شرایط دشوار زندگی، بنزین چندین برابر گران می شود و جامعه نیز درک میکند که این در واقع، آغاز دومینووار گرانی ها خواهد بود. گرانی بنزین تاثیر شدید بر شرایط دشواری اقتصادی در رژیم ولایی خواهد داشت، و این آغاز یک نارضایتی سراسری را کلید زده است، که بسادگی از میان راه برداشته نخواهد شد.
روحانی در یزد از روی ناچاری پرده از حقیقتی برداشت: "دولت در اداره کشور پول ندارد" و بنزین گران میشود. جهت درک معنی گرانی بنزین لازم نیست دکترای علم اقتصاد داشته باشیم. در شرایطی که دستمزدها ثابت است، و اگر در هر لیتر بنزین دوهزار تومان در صورت مصرف روزانه بگفته خامنه ای 105 میلیون لیتر برای دولت سود داشته باشد، رقم ماهانه ان بیش از شش هزار میلیارد تومان خواهد رسید که دولت بدون هزینه از جیب مردم می دزدد و این در شرایطی اتفاق می افتتد که بقول ربیعی بیش از 60 میلیون ایرانی در زیر خط فقر هستند.
پس از خروج امریکا از برجام و عدم توان فروش نفت که پس از چهل سال حکومت ولایی، هنوز هم یگانه کالا برای تامین بودجه کشور بحساب میاید، بهمراه بستن شده سوفیت بانکهای جهان بر روی ایران، با مختل شدن داد و ستد با خارج و با تلاش های پشت پرده سران در راستای برگرداندن ترامپ به برجام و ناگامی آنها در این امر، رژیم ولایی در بحران شدید قرار گرفته و برعکس انچه که در بوق کرنا کرده بودند، که گویا تحریمات اثری بر روند زندگی مردم و جامعه ندارد، واقعیت امروز در خیابانها حکایت از حقیقتی خارج از عوامفریبی های رژیم ولایی دارد. در طی سه روز گذشته با توجه به قطع عمدی انترنیت ایران شاهد یک نبرد تن به تن مردم با رژیم ضدمردمی ولایی شده است، که تا به امروز برپایه آمار عفو بین الملل، 106 تن کشته شده اند.
برپایه برخی منابع، در شیراز درگیری ها چنان شدید است که گویا مردم بخش های جنوبی شهر را در تصرف گرفته، برخی کلانتریها را خلع صلاح نموده اند و بسیاری از بانکها را به اتش کشیده اند. همزمان برپایه برخی پیامهای ارسالی از ایران به شبکه های تلگرامی: اینجا [شیراز] در سطح پیکرهای شهیدان، که توسط ماموران رژیم کشته شده اند بسیار زیاد است"، تائیدی بر خشونت بیش از حد رژیم ولایی میباشد.
در چهار دهه گذشته در کارنامه رژیم ولایی یک اصل برجسته تر از همیشه بوده است. کشتن مخالفان!. این رژیم از اوایل دهه شصت به دستور مستقیم خمینی به قتل همه ان دسته از ایرانیانی پرداخت که در برابر سیاستهای رژیم ولای قدعلم کردند. این بدعت خشن ولایی در هر دوره ای بطور متدیک تکرار شده است. در همان سالهای شصت بغیر از نیروهای سازمان مجاهدین عمده نیرویی که مسلح در برابر رژیم قرار گرفته بود، سایر نیروها هیچ سلاحی در دست نداشتند و این امر مانع بقتل رسیدن پیر وجوان نگردید. در دوره های بعد نیز بویژه اتفاقات کوی دانشگاه در زمان خاتمی رهکرد رژیم در برابر معترضین همان سیاست پیشین بود. این اصل بنیادی رژیم در برخورد با معترضین حتی آقای اصلاح طلب خاتمی را هم به رحم نیاورد تا دانشجویان را از پنچره خوابگاه ها به بیرون پرت نکنند.
در انتخابات دور دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد و تقلب گسترده و با حمایت مستقیم خامنه ای، اعتراضات مسالمت امیز مردم به خون کشیده شد و اوباش ولایی با قمه و هفت تیر به جان مردم افتادند، تعداد زیادی را به قتل رساندند.
در دی 96 نیز اعتراضاتی با هماهنگی برخی از نیروهای رژیم در مشهد آغاز در مدتی کوتاه از از کنترل سازماندهنگان خارج، و بسرعت گسترش یافت و بیش از هفتاد شهر را شامل گردید، که از طرفی شکنندگی رژیم را بنمایش گذاشت و از طرفی نیز خشونت انتظامات رژیم ولایی را در سطح کشور در برگرفت. در این اعتراضات گسترده که کل ایران را در فراگرفت، هیچ موسسه ای، بانکی، حوزه علمیه ای توسط متعرضین طعمه اتش نشد.
پس از دی 96 نیز تظاهراتی که شامل چندین شهر شد، صورت گرفت، با این تفاوت که معترضین جرقه های از خشونت را در دفاع از خود بنمایش گذاشتند. در فرایند اعتراضات کارگری که از دی 96 پیوسته در جریان بود، خشونت غالبا از سوی گزمگان رژیم ولایی اعمال می گردید. دستگیری و شکنجه و "اعترافات تلویزیونی" برای نمونه شوهای تلویزیونی اسماعیل بخشی و سپیده قلیان بیان روشن خشونت رژیم در این بازه از زمان با معترضین است.
آنچ در سطور بالا ذکر گردید، یاداوری بسیار فشرده از خشونت این رژیم با معترضین مخالف است. (البته انچه که در زندان کهریزک گذشت و آنچه که مصباح یزدی جهت گرفتن "اعتراف"، تجاوز به زندانی را شرعی خواند، نامی بغیر از فاجعه در زندانهای رژیم ولایی در سده 21 نمی توان گذاشت.)
در چنین صورتی، زمانی که مردمی گرسنه به خیابنها آمده تا صدای اعتراض خود را بلند کنند، از وضعیت فعلی خود به حکومت و جهانیان بگویند، فرجی بجویند، دادرسی بیابند، رژیم گزمگان خود را برای سرکوب این مردم به خیابانها می فرستتد. از همان دقایق نخست به ضرب و شتم مردم میپردازند، به بند می کشند، بی تردید در زندانها نیز به شکنجه. در چنین حالتی است که این پرسش مطرح می شود، چرا و برپایه کدام حقوق انسانی برای اربابان روز و زر زدن، کشتن و اعدام مردم رواست، اما سوزاندن بانکها، مراکز ستم، ماشین پلیس ضد شورش و برخی مراکز فساد و غارتگران ثروت مردم در لوای حوزه های علمیه توسط مرمانی گرسنه و عاصی قدغن است؟ رژیمی که تا بن دندان مسلح است، اعم امکانات را در راستای سرکوب بی رحمانه مطالبات مردمی که از هرگونه حقوق اولیه زندگی محروم شده اند را داراست، نباید در برابرش با چوب و چماق به نبرد پرداخت؟. طرفداران اعتراضات مسالمت امیز، که معمولا خارج از گود نشسته، مردم را به رواداری فرامی خوانند و چرا از رژیم نمی خواهند که مطالبات مردم را براورده سازد، از خشونت بپرهیزد!
از قدیم گفته اند که ضعیف کُشی درست نیست، مردمی که در خیابانها هستند، از روی خوشی برای گلگشت نیامده اند. چگونه و چرا امام جمعه شیراز به خود اجازه میدهد به معترضان بگوید "در چه جایگاهی هستید که می گویید آخوند باید برود"، یا در یکی از پیام های ارسالی از رشت، میگوید که جوانی را به باتوم بسته بودند، زیر ضربات باتوم داد میزده "من گرسنه ام". همگی بیان نوعی اعمال خشونت از سوی رژیم است. ولی همزمان کسانی، از این مردم گرسنه می خواهند که لاستیک آتش نزنند، بانکها که چهل سال هستی و نیستی وی را ربوده است، را به حریق آتش نسپارند. این طیف بنظر می اید همان کسانی هستند که دیروز در صف رای به روحانی بودند، امروز ادای هومانیستها را دراورده، به جوانی که در صف اعتراضات به خون کشیدن شدن همردیف خود را می بیند می خواهد که آرامش را حفظ کند، چشم بر جان دادن رفیق خود ببند، در همان حال با صدایی ارام و متین بگوید "آقای خامنه ای خواهشمندم بنزین را گران نکنید!". چنین خواستی از چنین جوانی همانقدر بیشرمانه است، که چند سال پیش انگشت بنفش می کرد، عکس می گرفت، در شبکه های اجتماعی می گذاشتند. بهر صورت با خیزش اعظیم مردم با شعارهایی از قبیل مرگ بر دیکتاتور ... مردم مخالف خود را با رژیم اعلان کردند، رژیم نیز با قساوت تمام انها را سرکوب کرد. با این عمل راه این دو بشدت از هم جدا شده، سخن از آشتی در بهترین حال خائنانه است.
اگر در اعتراضات دی 96 ماجرا میان اصلاح طلب و اصولگرا تمام شد، در این اعتراضات کلیت رژیم بهمراه دستگاه ولایی به رهبری خامنه ای که تمام قد در راستای نجات رژیم فاسد و ستمگر خود از گران شدن بنزین متعاقبا گرانی در تمام عرصه های نیازهای اولیه زندگی دفاع کرد، دره ای ژرف ایجاد گردید، رژیم بطور کاملا بی هویت و نامشروع گشته است. در چنین حالتی دیگر از انتخابات سخن گفتن بیهوده است. شاید این اعتراضات نیز سرکوب و مهار گردد، اما دیری نخواهد پایید که خیزش گرسنگان به انقلاب میلیونی گرسنگان تبدیل گردد و به قول یک روزنامه روسی این انقلاب اسلامی را جارو کند!
دیدگاهها
جناب آقای قلندری ، به شهادت…
جناب آقای قلندری ، به شهادت ده ها مدرک و سند تاریخی و گفته های شاهدان عینی، حمله به اماکن عمومی را پلیس سیاسی انجام می دهد و دامن می زند. آتش زدن لاستیک برای راه بندان، مقاومت در برابر سرکوبگران با چنین اقداماتی یکسان نیست. با آتش زدن بانک هایی که هست و نیست مردم را به غارت برده اند، به کار غارت آن ها پایان نمی دهیم. با حمله به مغازه ها و غارت آن ها سرمایه داری را منکوب نمی کنیم. این اقدامات با این هدف انجام می شود که با احساس نا امنی، بخش های محتاط تر جامعه را به پشتیبانی از سرکوبگرانی ترغیب کند که مثلا دارند «امنیت» را تامین می کنند. اعتراضات باید پای تظاهرکنندگان میلیونی را به میدان بکشد. رژیم با افزایش خشونت ها هزینه را بالا می برد تا مانع این امر بشود. نیروهای انقلابی نباید به این مسئله دامن بزنند. قدرت اثر گزاری مبارزات اعتراضی در وسعت بخشیدن و استمرار آن و کشیدن پای مردم در ابعاد میلیونی به صحنه مبارزه است. هر آنچیزی که از این راه منحرف کند، اشتباه است. این موضوع در ابعاد جهانی شناخته شده است. مثلا در آلمان پرونده های متعددی از این آتش افروزان در تظاهرات به دادگاه کشیده شده و در دادگاه معلوم شده پلیس سیاسی پشت آن هاست. در لبنان و عراق هم عین همین سفارش از طرف نیروهای مبارز صورت می گیرد. برای همین منظور هم بسیاری از فعالان انقلابی (و نه مثلا به حسن روحانی رای داده ها) . در اعتراضات سال ۸۸ نیز موارد مختلفی گزارش شد که بانک ها را گروه های سازمانیافته امنیتی سپاهی آتش زده اند. در همان زمان و درست در میان آتش و خون هم بسیاری از افراد با تجربه در خیابان ها این را می گفتند و حتی مانع شرکت افراد در تخریب می شدند و مردم برای آن ها احترام قائل بودند و آن ها را غیر مبارز نمی دیدند. در دی ماه هم رسانه هایی که بعدا معلوم شد سرشان به جاهای دیگری وصل است، به مردم رهنمود می دادند که به آتش زدن امکان عمومی بپردازند. ماشین شکنی در ادبیات مارکسیستی هم مورد نقد بنیانگذاران آن قرار داشته و این شیوه ها هیچوقت اقدامی انقلابی تلقی نشده است. در عراق و لبنان هم همین صحبت ها هست . این که بروید پشت مردم و بقیه را عوامفریب بخوانید و خط کشی کنید، کار درستی نیست. همین الان و با همین کارتان دارید بخشی از مردم را که با این شیوه های مورد دفاع شما مخالف اند، اما ممکن است با مبارزات مردم و بقیه حرف های شما موافق باشند، می رانید؟ چرا؟ چرا به بهانه این یا آن اختلاف نظر علیه دیگران شمشیر می کشید و می کوبید؟ این شیوه های برخورد درست نیست. یک انقلابی باید قلبی گرم و مغزی سرد داشته باشد. بجای حمله به رژیم به یکدیگر حمله نکنیم.
افزودن دیدگاه جدید