رفتن به محتوای اصلی

انگار گم شده بودیم

انگار گم شده بودیم

کجا پرتاب شده بودیم ؟
دنیایی که نام دیگرش قرنطینه است؛
و دنیایی است کوچک،
چونان گنجشکی باران خورده بودیم،
در پاییزی بی رحم،
به سان سکته ای در هوشیاری،
غرق دردنیای فراموشی

انگار گم شده بودیم؛
از یاد رفته بودیم؛
فریاد می زدیم؛
پرده سیاهی جلو پنجره ها کشیده بودند؛
نور هم مهجور،
در تاریکی فرو رفته بود؛

پیدا شدیم،
در گرگ و میش امروز
من نام همه را دوباره به یاد می آورم
گلدانها ،
ردیف سر جایشان هستند
و عاشق نور،
پرده ها را کنار می زنم

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید