چپ در حاشیه قرار دارد. چپ باید مرکز ثقل مبارازات آزادیخواهانه و عدالت جویانه بوده باشد. دو روایت جاری ایدئولوژیک قدرتمند حاکمه بر روند سیاسی تحولات اخیر میباشند. یکی از این دو روایت اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی ایران است و دیگری روایت آلترناتیو ناسیونالیسم پان ایرانیستی شاهنشاهی. اگر روایت جایگزین سازی اصلاحات حکومتی از طرف انگلستان تقویت و حمایت میگردد، روایت شاهنشاهی و پان ایرانیستی از طرف امپریالیسم آمریکا برنامه ریزی و حمایت میگردد. هر کدام از این دو آلترناتیو سر کار بیایند، مردم ایران بازنده اصلی خواهند بود. روایت، جهان بینی و راهکار آلترناتیو چپ ایران در تحولات جاری پراکنده بوده و در حاشیه قرار گرفته است.
پراکندگی چپ ایران در پهنه سیاسی کشور خطر از چاه در آمدن و در چاله افتادن را چندین برابر میکند. شاید بشور اینطور گفت که عدم انسجام ساختاری، نظری و برنامه ای چپ، در شرایط عروج دو آلترناتیو دیگر موجب گردیده است تا بخش قابل توجهی از نیروهای چپ یا به سمت سلطنت طلبان گرایش پیدا کنند، یا به سمت اصلاح طلبان حکومتی.
همانطور که پیام " میرحسین موسوی" موجب میگردد تا بخشی از به خواب رفتگان " چپ" به یکباره بیدار شده و رسانه های مجازی را از تصاویر سبز ایشان پر نمایند، بخش عظیم دیگری از چپ تحت تاثیر سازمان یافتگی یکسان و سرتاسری سلطنت طلبان در خارج از ایران در خزیدن خویش به زیر چطر گماشتگان نئولیبرال امپریالیستی از همدیگر سبقت میگیرند.
در شرایطی که مردم روز به روز با جانفشانی های بیشتر نظام جمهوری اسلامی ایران را به عقب می نشانند تا آن را به تاریخ بسپارند، نظام جایگزین میتواند تکرار خشونت بار دوباره تاریخ بوده باشد. این در شرایطی است که ثقل گاه های قدرت های داخلی و همپیمانان خارجی آنها نیروهای غیر چپی میباشند که در زد و بندهای جایگزین سازی برای دوران بعد از گذار ، با همدیگر در رقابت میباشند. هر کدام از این پروژه ها غالب آیند، مردم ایران بازنده اند و حکومت دست نشانده دیگری برای پنجاه سال دیگر بر آنها اعمال قدرت کرده و ثروت های آنها را به یغما خواهد برد.
چپ در این مرحله به فکر گرد آوردن اصلاح طلبان حکومتی، جمهوریخواهان، مشروطه خواهان و حتی بخش هایی از سلطنت طلبان در یک آلتراناتیو سکولار در مجلس موسسانی است که در آن خود چپ اقلیت ناقابلی را تشکیل خواهد داد. در عوض بقیه نمایندگان مجلس موسسان را بلوک انگلیسی ها، بلوک آمریکائیها و دوستان داخلی آنها تشیل خواهند داد. وظایف مرکزی سیاسی نیروهای چپ در این مرحله کدامند؟ آیا چپ ایران وظیفه تاریخی خویش را بجا می آورد؟
امروز؛ تاریخ از چپ ایران انتظار دارد تا حد اقل در حد سوسیال دموکرات های زمان انقلاب مشروطه متحد بوده باشند. از آنها انتظار دارد تا روایت و پلاتفورم آلترناتیو سوسیالیستی و مستقل خویش را به میدان سیاسی ارائه نمایند. توافق در حد اقل ها با نیروهای ملی دموکراتیک، جدای از آن است که چپ ایران باید برنامه مستقل آلترناتیو خود را داشته باشد. تاریخ از آنها توقع دارد تا عوض اینکه به سایه های دنباله رو لیبرال ها و نئولیبرال های داخلی تبدیل گردند، سازمان سیاسی و برنامه آلترناتیو منسجم، متحد و مستقل چپ را به صحنه سیاسی جامعه بکشانند.
امروز نه "راه کارگر" ، نه "اتحاد فدائی" ، نه حزب توده ایران" و نه "حزب چپ ایران فدائیان خلق" و نه دیگران حاضر نیستند تا در یک چنین روزهای حیاتی زیر یک سقف جمع گردند. آنها با امضای مشترک اعلامیه نمیدهند، اکسیون های مشترک نمیگذارند، شعارهای خود را همگون و هماهنگ نمیکنند. آنها همیشه میگویند که با همدیگر در ارتباط بوده و مذاکره می کنند. این در حالی است که مناسبات ارتباطی آنها در پایین ترین سطوح روابط عمومی است؛ نه در بالاترین سطوح دفاتر سیاسی. باید در یک کلام گفت که سطوح مناسبات و کارکردی مشترک آنها به هیچ وجه پاسخگوی نیاز تاریخی جنبش مردمی ایران ناست. باید تابو ها شکسته شوند. باید صحبت ها و دیالوگها مابین نیروهای چپ به سطح جامعه کشیده شود، تا اینکه بدنه های نیروهای چپ و توده های زحمتکش و روشنفکران بتوانند مسئولین این سازمان ها و احزاب را زیر سوال کشیده و از آنها طلب پاسخ نمایند که چرا به سکتاریسم های خویش پایان نمیدهند و چرا اقدام به بنای پل های ارتباطی قویتر فی مابین نمی نمایند. چرا به اقدامات عملی مشترک در سطح جامعه اقدام نمیکنند.
گرچه آنچه در این شرایط هدف ایده آل ما میتواند باشد، تحقق گسترده پروژه وحدت چپ است؛ حرکت کارساز در این راستا تنها از طریق فشار از پایین میسر است. تمرین عملی در این راه از طریق پروژه های کارکردی مشترک قابل تحقق است. امروزه اگر سازمان ها و احزاب چپ دموکرات، رادیکال و سوسیالیستی اقدام به اکسیون های مشترک، اعلامیه های مشترک، همگون کردن شعارهای خود و اقدامات مشابه دیگر ننمایند، در راستای انجام وظیفه تاریخی خویش اقدام کاری نکرده اند و مردم ایران آینده آنها را بخاطر این خطا نخواهند بخشید.
عدم حضور واقعی چپ در صحنه از طرف دیگر موجب گردیده است تا تیروهای آلترا چپ آنارشیستی و سر و صدای فراوان که شعار محوری آنها "نابود باید گردد" است، به پشتوانه منابع قدرتمند و امکانات زیاد سوال بر انگیز خویش ، خود را بعنوان نیروی چپ واقعی آلترناتیو معرفی نمایند. مواضع سیاسی این نیروها عملا تا حدود زیادی در راستا و همسو با همان پروژه های جایگزین سازی قدرت های بین المللی است.
جوانان سوسیالیست، دانشجویان پیشگام، کارگران و زحمتکشان، باید احزاب سیاسی خویش را زیر سوال بکشند که چرا آنها زیر یک سقف گرد نمی آیند و چرا بصورت متحد در پهنای سیاسی کشور عمل نمی نمایند؟ آنها را دائما باید زیر سوال ببرند که چرا چپ ایران نتوانسته است راهکار سوم، آلترناتیو سوسیالیستی را در پهنای سیاسی کشور مطرح نمایند؟ در شریطی که خود احزاب به این وظیفه مهم تاریخی عمل نمی نمایند، پایه های اجتماعی نیروی چپ باید آنها را بطور مداوم بخاطر این نقصان زیر سوال بکشد.
دیدگاهها
اتحادویااشتراک عمل…
اتحادویااشتراک عمل محدوددرسراسردنیاوبین تمام احزاب عملی رایج بوده وهست حزب تدوه همین طولانی بودن عمرش مانع ازهرنوع اتحادی میشودفقط بگویدهشتادسال سابقه داریم برایش به عنوان حجت بودن کافی است وتقرریبا محل میبینم که خودرابخواهددرشرایط مساوی باحزب دیگری قراردهد فی الفورفیلش یاد هندوستان میکنددیگرسازمانهای چپ به نوعی همان سابقه راپیش میکشندوباهرگدام صحبت کنی زندگی خودرافداشده درراه کارگرمیدانند.همین که حزب چپ تاسیس شدچنان شوری درتمام اپزسیون بوجودآمدکه نتوانستندمسرت خودراپنهان کننداین رابه عنوان یک تجربه گفتم نه تعریف یاتمجیدوحال سازمانهای چپ به خودجرات بدهندواگرشده درحدیک اعلامیه پاپیش بگذارندشایدتاثیرش رابه چشم ببینند.جلوتربگویم سطوربالا درانتقادازخط حزب توده نبود.اگرحزب توده هشتادسال رایک پارامترمیداند چرادیگرسازمانها چهل سال راعنوان نکنند به هرحال حزب چپ حتی شده به عنوان ثبت درتاریخ ازاین تلاش نباید پا بکشدوبه نظرم من حتی قویترتکرارکندباشدکه خوددذآینده قضاوت تاریخی حرف خودرابزند.ونه تنها این للکه تمامی موازین تئوری ها برداشتها وراه حل هارانیز.حداقل همه به قضاوت تاریخ مطمئن هستیم
اگرچپ ازخیزش های چندی پیش…
اگرچپ ازخیزش های چندی پیش درس میگرفت وکلیت ناآرامی هارامیدیدومتناسب باآن موضع میگرفت آنوقت شاید.ولی متاسفانه چنان درگیررویای خویش است که حتی برداشت زمان فوریه رامیکنندوبرنامه برای اکتبرمیچینندوتمام هنرشان این است که ماغیرازکتابهایمان نه حرفی برای گفتن وتعامل داریم حزب چپ نبایدبه امیدآنها بنشینداگرحرف خودش رابه پیش ببرد چون همان حرف مردم است درهرزمانی که درهای اندیشه بازشودجایگاه خودراپیداخواهدنمود.بامردم ومقداری سیاست به راحتی درجای واقعی خودقرارمیگیرد
افزودن دیدگاه جدید