بزرگداشت چهل و نهمین سالروز حماسه سیاهکل در تهران
به گلگشت جوانان،
یاد ما را زنده دارید ای رفیقان!
پیرو یک فراخوان بدون امضا توسط جمعی از سوسیالیست های مقیم ایران، چند ده تن از وفاداران به سوسیالیسم و آرمان های جان باختگان فدایی در آرامستان موسوم به بهشت زهرا در ساعت 15 گرد هم آمدند.
نخست در قطعه ی 33، آرامگاه های گروه 9 نفره بیژن جزنی - کرامت دانشیان و خسرو گلسرخی و ... گل آذین و یادشان گرامی داشته شد.
سپس در قطعه ی 39، آرامگاه رفیق فرمانده حمید اشرف و سایر رفقای خفته در این قطعه گلباران و تزئین شد، و شعری زیبا که در وصف جانباختگان سروده شده بود توسط شاعر خوانده شد.
دکتر ناصر زرافشان در این جمع، سخنی چند در توصیف نبرد رزمندگان سیاهکل و این که جان باختن این رزمندگان مایه ی تاسف نیست ایراد کرد. او در بخشی از سخنان خود (نقل به مضمون) گفت:
"به لحاظ مدت زمان رزمندگی یک چریک جز استثناهایی مانند "حمید اشرف" هیچ یک از رفقا ی جان باخته در قامت یک چریک بیش از حدود شش ماه حضور در نبرد مسلحانه را برای خود متصور نبودند و انتظار نداشتند. هنگامی که یک رزمنده آگاهانه به رزمی دست می یازد که برغم مرگی زود رس، تحرک و جنبشی حیاتی در آن دوران اختناق و سیاهی را در پی دارد، چه جای تاسف است؟ هنگامی که این شیوه ی جان باختن و همچنین به استقبال اعدام رفتن، تنها راه تداوم و تبلیغ آرمان های والای انسانی است تاسف جایی ندارد.
امروز که آرمان های پاک و انسانی آنان هم تداوم و هم نشر پیدا کرده است به بهای همین خون های پاکی ست که به زمین ریخته شده است و این جای تاسف ندارد. چراکه آنان به هدف خود که همانا تداوم مبارزه و زنده نگاه داشتن جنبش مردم و کارگران بود رسیده اند. آنان با آگاهی از مدت زمان کوتاه عمر هر چریک و با توجه به امکانات و شرایط حاکم بر مناسبات آن زمان، هیچ گاه برنامه ی فوری و عاجل شان برانداری رژیم سفاک و فرومایه نبود. هدف آنان تداوم مبارزه تا رسیدن به مرحله ی بلوغ سیاسی و فراگیر شدن امر مبارزه بود. و به این هدف نائل شدند. پس به هر بهایی بود این جان باختگان به هدف خود رسیدند و این جای افتخار دارد و نه تاسف.
بعضی می گویند از زمان جنبش مشروطیت تا سال 1357 یک دین دیرینه بر عهده ی ملت ایران بوده است. امروز دیگر آن دین هم ادا شده است و کوس رسوایی شعاردهندگان این چهار دهه، گوش فلک را کر کرده است. مطمئن باشید بهاری که رفقای سیاهکل و رفقای پیش از آنان و بعداز آنان نویدش را داده اند، بسیار نزدیک است. بنگرید به تحولات چند ماه اخیر که چه سرعت عجیبی پیدا کرده است... "
دوستی دگر که خود زمانی با رفقای جانباخته در ارتباط بوده و حتا به خانه های تیمی آنان (اصطلاحاً به صورت چشم بسته) رفت و آمد داشته است، گفت: "رفقایی که من دیدم جز عشق به توده های کار، چیزی در سر نداشتند.
آرزوی آنان این بود که نیاز به هیچ چیز نداشته باشند که بتوانند تمام وقت مشغول مبارزه با دیکتاتور و دیکتاتوری باشند. از نظر این رفقا، اگر می شد تمام شبانه روز را بیدار بود، اگر می شد نیاز جسمانی و حیاتی به آب، خوراک، مسکن و ... نداشت چقدر خوب بود! آنگاه می شد همه ی ساعات شبانه روز را صرف مبارزه کرد".
بی شک یک انسان خردمند خودش را بی خود و بی جهت به کشتن نمی دهد ولی اگر برای برافراشتن پرچم مبارزه به ناچار باید خون بدهند، دریغی در کار هیچ یک از رفقا نبود.
در این جا بانویی به نمایندگی از جانب رفیق مقیم خارج از کشور، رضا کاویانی، پیام شفاهی ایشان را در بزرگ داشت حماسه سیاهکل و رفقای جان باخته ایراد کرد.
بعداز خواندن شعر دیگری توسط یکی دیگر از رفقای خوش ذوق، سرود " سراومد زمستون " توسط همه ی حاضران همخوانی شد.
در آخرین مقصد، تجلیل کنندگان عازم قطعه ی 34 شدند.
در این قطعه نیز آرامگاه عزیزان به خون خفته غرق در گل شد و دو سروده توسط شاعران شعرها خوانده شد.
شاعر یکی از شعر ها گفت:" این شعر را بعداز دستگیری گروه فلسطین، برای شکرالله پاکنژاد سروده ام و به هر شکلی بود شعر وارد زندان شد و به دست رفیق پاکنژاد رسید.
این مراسم حدود ساعت 16/45 پایان یافت.
افزودن دیدگاه جدید