به انتخابات تعیین رئیس جمهور آمریکا کمتر از پنج ماه مانده است. مهلتی اندک برای انتخاب بالاترین مقام در ساختار قدرتمندترین کشوری که علیرغم افت موقعیت پیشین خود در مناسبات بین المللی، هنوز هم موثرترین بازیگر سیاست جهانی به شمار میرود. اگر این انتخابات و نتیجه آن برای همه کشورها مهم است، اما برای ایران ما که در آن جمهوری اسلامی ملتی را در مناسبات تنش آلود و سراسر تشنج با آمریکا به گروگان گرفته، اهمیتی فرامعمول دارد.
این یک واقعیت است که ترامپ در لحظه فعلی سخت تحت فشار قرار دارد و در سطح افکار عمومی کشورش با افت موقعیت روبروست. بحران کرونا و به ویژه خیزش بی سابقه جامعه مدنی آمریکا علیه نژاد پرستی و تبعیضات نهادینه در این کشور، مشخصاً راس قدرت این سیستم یعنی ترامپ را نشانه گرفته و با وارد آوردن ضربات سنگینی بر او جایگاه کم اعتبارش را بی اعتبارتر هم کرده است. ترامپ اکنون حتی بخشی از حامیان خود در حزب جمهوریخواهان را هم از دست داده و با بیشترین مخالفتها از سوی شرکای سنتی تاریخی خود در اروپا مواجه است. با اینهمه، مسلم پنداری باخت او در رقابت انتخاباتی خطاست.
برای ترامپ اکنون جز حمایت هنوز هم بخشی از سفیدپوستان آمریکا که همچنان در سودای "اول امریکا" به سر میبرند و تحقق آن را هم فقط در وجود همین رئیس جمهور فعلی میبینند، کارت برنده چندانی باقی نمانده است. شانس او برای اینکه بتواند برگ معین امتیاز آوری را در رابطه با سیاستهای داخلی آمریکا چه در عرصه اقتصادی و چه اجتماعی رو بکند زیاد نیست. برای وی، تنها بیشتر ایجاد فلان یا بهمان جنجال پیروزی در رابطه با سیاست خارجی باقی مانده تا بتواند از طریق آن در این چند صباح باقیمانده از ریاست جمهوری برای خود اعتباری دست و پا کرده و نان انتخاباتی را بر دیواره تنور داغ بچسباند.
او نزدیکترین امکان در این زمینه را در نوعی از حصول توافق با جمهوری اسلامی میجوید. زیرا نه چین و نه روسیه دستکم در این مقطع، گرفتار چنان تنگناهایی نیستند که حاضر باشند به ترامپ امتیاز خاصی دهند و تازه چین اگر امتیازی هم از ترامپ نگیرد! نگاه این تاجر بی هویت مطلقاً پراگماتیست و فاقد استراتژی کلان دارای چشم انداز، فقط به امکان جمهوری اسلامی است که شدیداً زیر فشار تحریم حداکثری قرار دارد و لذا بالقوه پای معامله.
از سوی دیگر اما باید در نظر داشت که جمهوری اسلامی حاضر نیست تن به توافقی نرمال با آمریکا دهد و مناسبات خود با جهان و همسایگان را عادی کند چرا که مسئله اصلی مورد اختلاف جهان و مشخصاً غرب و در این میان به ویژه آمریکا و متحدان منطقهایاش با جمهوری اسلامی، چیزی نیست مگر سیاست خارجی و منطقهای ایدئولوژیک این حکومت که همانا و اساساً از نوع و علت وجودی آن بر میخیزد. تغییر کامل سیاست خارجی جمهوری اسلامی، گره خورده با تغییر خود آنست! در این زمینه، حکومت ممکن است و فقط هم میتواند سر برخی عقب نشینیهای مقطعی به معامله بنشیند و نه کنار گذاشتن کل آن. جمهوری اسلامی اگر خود را صادر نکند در خود می پژمرد!
آمریکا هم متقابلاً نه میخواهد و نه میتواند بیکباره عقد اخوت با این حکومت ببندد. بنابراین آنچه محتمل است تنها یک بده و بستان مقطعی و محدود میتواند باشد. چیزی که از چندی پیش نشانههایی از آن دیده میشود. یاد امام حسن افتادن خامنهای و فلان توئیت ترامپ و سخنرانی پومپئو و ژست روحانی تا اقدام برای آزادی چند زندانی به گروگان گرفته شده از سوی دو دولت، همه نشانههایی از امکان رسیدن به معامله در پشت پرده هستند.
روشن است که طرفین برای رسیدن به توافق از سیاست شلاق و شیرینی بهره میگیرند و می کوشند با به کارگیری اهرمهای فشاری که در اختیار دارند در این بده و بستان از موضع قویتر عمل کنند. اما این بازی فقط و فقط با تنگنای زمان مشروط میشود و لذا طرفین خیلی هم برایش فرصت ندارند. بکش و مکشهای کنونی فقط تا آستانه انتخابات اعتبار دارند و نه در ورای آن.
انتخابات آمریکا با هر خروجی هم که از خود بیرون دهد، وضعیت دیگری پدید خواهد آورد. اگر جو بایدن سر کار بیاید، خودفریبی خواهد بود هرگاه گمان رود دولت او بدون گرفتن امتیازهای جدی از جمهوری اسلامی دچار تنگناهای ناشی از تحریمهای حداکثری، به همین سادگی برجام را احیاء کند. چون اصل مسئله در مناسبات دو طرف برای هر دولت آمریکایی، نه صرفاً موضوع هستهای تهران بلکه عمدتاً سیاست خارجی و منطقهای جمهوری اسلامی است.
حتی برای اوباما هم برجام فقط مقدمهای بود برای رسیدن به برجامهای دیگر که ظریف در ملغمهای از ساده لوحی و فریبکاری وعدهاش را به کری داده بود ولی تا خر ولایت متبوع او از پل گذشت خامنهای ولی فقیه با زدن این تشر که برجام فقط محدود به اتم بود و نه موشک با آرم نابودی اسرائیل، تفاهمات شروع شده را بر باد داد. به این اعتبار هم، اولین طرفی که روح برجام را زخمی کرد جمهوری اسلامی بود و ترامپ را فقط قاتل بعدی آن باید دید که البته هم جسم و هم جان برجام را نشانه رفت.
اما اگر ترامپ ابقاء شود به احتمال بسیار زیاد او دیگر همان ترامپ کنونی که محتاج دور دیگری از ریاست جمهوری باشد نیست. او ذرهای هم مثلاً به مصالح حزب جمهوریخواه حامی خود نمیاندیشد! "اول آمریکا" برای او "اول خودم" است. پس برای وی دلیلی باقی نخواهد ماند که به رای پوپولیستی مبتنی بر خروج آمریکا از کانونهای جنگ وفادار بماند و تنها به حربه فشار اقتصادی علیه مخالفان خود اکتفاء کند. بلکه در این دور این نیاز صنایع تسلیحاتی آمریکاست که بمراتب بیش از دور قبل سیاستهای دولت وی را رقم خواهد زد. این واقعیت نیز در حالی است که، در گردش بودن این صنایع محتاج ایجاد جنگ است.
باید این واقعیت را در نظر گرفت که صدور اسلحه فقط در حد معینی با فضای تنش تامین شدنی است ولی بعد رسیدن به نقطه اشباع، دیگر به خود جنگ نیاز است تا سلاحهای تاکنون فروخته شده نابود شوند و جای آنها را سلاحهای تازه بگیرند. بنابراین همانگونه که وقوع جنگ در دور نخست ریاست جمهوری ترامپ نا محتمل بود، به همان اندازه در دور دوم جدی است.
اگر هدف مبارزه مردم در ارتباط با تنظیم مناسبات با آمریکا ایجاد یک رابطه نرمال است، اما در گام نخست رهایی از کابوس وقوع جنگ در مرکز توجه مردم قرار دارد؛ جنگ از هر نظر، بدترین شق ممکن است. هم از اینرو جریانات سیاسی مدافع حقوق دمکراتیک مردم باید از احتمال هر حد از توافق میان دو طرف تشنج و تنش استقبال کنند. این، نهایت حس مسئولیت در قبال جان و هستی مردم این کشور و ایستادن بر روش دمکراتیک برای گذر از جمهوری اسلامی است.
هر سیاستی که بخواهد جمهوری اسلامی را مستقیم یا غیر مستقیم تشویق و تشجیع به امتناع از توافق با ترامپ کند و توافق را به نتایج انتخابات آمریکا موکول نماید، در کوره فتنه گریهای جمهوری اسلامی دمیده است. در این رویکرد، نشانهای از نیکخواهی نتوان یافت.
افزودن دیدگاه جدید