رفتن به محتوای اصلی

طرح کلی تاریخ کار - بخش هفدهم

طرح کلی تاریخ کار - بخش هفدهم
انستیتو بین المللی تاریخ اجتماعی

آخرین تحولات – ادامه
حرکت مدام به سوی ساعات کار کمتر و اوقات فراغت بیشتر، دست کم در حال حاضر متوقف شده است .همان گونه که پنج روز کار در هفته در امریکا 10 سال زودتر از اروپا معمول شد، سیر برگشت هم ابتدا در امریکا مشاهده شد. امروزه یک زوج امریکائی ساعات بسیار بیشتری را نسبت به یک زوج اروپائی به کار اشتغال دارد، و فقط از نیمی از ساعات مرخصی آن زوج اروپائی برخوردار است. با این حال تعداد ساعاتی که یک اروپائی کار می کند نیز درحال افزایش است. در هلند این روند را خاصه در مشارکت بسیار بیشتر زنان در بازار کار می توان مشاهده کرد. این درحالی است که تعداد متوسط ساعاتی که زنان هلندی کار می کنند و بابت آن مزد می گیرند، به میزان قابل ملاحظه ای از دیگر کشورهای اروپا کمتر است.

من در اینجا در صدد پرداختن به جزئیات مربوط به ناسازه (پارادوکس) افزایش تولیدوری کار، افزایش ساعات کار و کاهش قدرت خرید، که سالهای بسیاری در کشورهای اروپائی و امریکا مشهود است، نیستم. اما می خواهم تأکید کنم که این روند در تقابل آشکاری با روند قرن گذشته دارد. حوالی 150 سال پیش نیز وضع مشابهی بروز کرد: زمانی که افزایش مکانیزاسیون و تولید با افزایش ساعات کار فقر خانواده های کارگری ترکیب شده بود؛ ترکیبی که کسی برای آن توضیحی نداشت. در آغاز دهۀ 1880، پائول لافارژ، که پیشتر هم از او اسم برده ام، خطابۀ پرشور و طنزآلود خود، زیر نام حق تنبل بودن، را نوشت. او در این خطابه نه به دفاع از تنبلی بلکه به مطالبۀ حق داشتن وقت آزاد برخواسته است. او خطابه بلند خود را، انگار که دعا می کند، با انتقاد از فرسودن کارگران با کار سنگین و این دادخواست به پایان می برد:

آه ای تنبلی، به رنج طولانی ما رحم کن! ای تنبلی، ای مادر هنرها و فضیلتهای نجیب، تو مرهم درد انسانها باش!

بازتاب آینده نگرانۀ این دادخواست را می توان بعدها در بیانیه ای که کازیمیر مالویچ، هنرمند روس، در سال 1921 صادر کرد، بازیافت:

همۀ انچه در گذشته انجام می شد، فقط و فقط محصول کار آدمی بود. اما الان آدم دیگر تنها نیست. ماشین آلات هم هست. لابد در آینده فقط ماشین آلات خواهد بود، یا چیزی که بی شباهت به ماشین آلات نخواهد بود.

سپس دوران خوش بینی سالهای پس از انقلاب روسیه در1917 فرارسید. از نظر لافارژ بورژواها بزرگترین شرّ مسلم بودند. آنها آنچه را که کارگران تولید می کردند، مصرف می کردند، و در اثر شکمبارگی، عیاشی، حرص و رفتار فرومایه شان هلاک می شدند.

در همان ایام و مستقل از لافارژ، الکساندر وایلی Alexander Wylie، سرمایه گذار اسکاتلندی، نیز درگیر همان ناسازه بود. او نیز در کتاب خود به نام کار، فراغت و تجمل انگشت اتهام را به سوی همسلکان خویش در صنعت نشانه گرفت و نیز به سوی اقتصاددانانی که به زعم او می کوشیدند ساعات کار طولانی و نابرابری اجتماعی را با احاجات فریبنده توجیه کنند. با این حال او مدعی می شود که "نهایتاً این خود کارگران اند که به اندازۀ رؤسای شان قربانی تجمل خواهی اند." دلیل او این است که کارگران "به جای آن که دستمزدشان را صرف آموزش فرزندان، یا برای روز مبادا ذخیره کنند، بخش نامتناسبی از آن را صرف الکل، توتون، و مصرف بیش از حد تنقلات می کنند." الکساندر وایلی فکر می کرد که کارگران می توانند دستمزدشان را صرف غذاهای سالم، تعاونیهای مصرف، تأسیس شرکتهای بیمۀ ناظر به خود، و تشکیل انجمنها کنند.

پیش از آن که ما – قطعاً با تأئید و تقدیر پائول لافارژ – به ریشخند الکساندر وایلی دست بزنیم، باید در نظر داشته باشیم که بخشی از کارگران دقیقاً دست به همان اقداماتی زدند که وایلی پیشنهاد کرده بود. این دست نگرانی نسبت به سلامت زندگی کارگران از زمره نکات برنامه ای همان جنبش نوین کارگری ای بود که سرانجام به کاهش ساعات کار نائل شد.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید