رفتن به محتوای اصلی

برای شاعری که پس از مرگش شعر می‌سرود

برای شاعری که پس از مرگش شعر می‌سرود

هراس من باری همه مردن در سرزمینی‌ست که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد...

شاملو

تشیع کننده گان دست افشان و خندان،
همراه نعش شاعر می روند.
این عزاداران از کجا آمدند؟
و چه در سر دارند؟

پای می کوبند و هلهله می‌کنند،
در جشنی جاودانه
که مرگ هم به رقص درآمده است

مرده ای که پا به پایِ زنده گان می شتابد؛
گورستان به انتظارش نشسته؛
و اکنون ما هستیم
که آفتاب بر شانه های خسته مان نشسته؛
و تباهیِ برآمده از زیر ریگزارهای قرون،
رهایمان نمی کند

او،
آسوده آرمیده،

زیر تخته سنگ شکسته ی گورش،
زیرِ نور مهتاب، در

و به ریشخند می گیرد،
اشباح سرگردان و اسیران خرزهره ها را
قَهقَه ی خنده ی مستانه اش، بلند می آید
و گورکنان،
ریزه خواران شب اند
عرقِ پیشانی شان ، که
از بیل و کلنگ و تیشه می گذرد؛

و بر ریخت مفلوکشان می نشیند

آخر آین بازماندگان اعصارِ شتر وّ شمشیر و گور،

ندانستند،
که

انالحق حلاج،

از قتلگاهش می آید؛ ندایِ
و شاعر،

زیرِ تخته سنگی شکسته،
زنده است؛
وَرنه،

چه‌سان جسدی که از لبانش شعر برون می تراود

اینچنین ،
هراس به جان‌شان افکنده است؟

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید