برای پاسخ به اینکه "راه حل کدام است اصلاحات یا انقلاب؟" جوابم دو قسمت دارد؛
قسمت اول: اصلاحات و انقلاب همیشه در هم آمیخته هستند. چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه دوست داشته باشیم و چه نه، اصلاحات و انقلاب همیشه در هم تنیده اند. شما همیشه درگیرایجاد تغییراتی در جامعه هستید و ممکن است تصور کنید که چگونگی پیشرفتی که از تلاش شما حاصل می شود، در کنترل شماست؛ اما اینطور نیست. بنابر این شما حتی نمی توانید مهر اصلاحات یا انقلاب را روی تغییراتی که سعی می کنید ایجاد کنید، بزنید چون ما مثالهای بی شماری داریم از مواردی که مردم درگیر ایجاد تغییراتی بودند که اگر عطف به ماسبق کنیم می توانیم آنها را اصلاحات به شمار آوریم، ولی نهایتا" منجر به انقلاب شدند و همینطور نمونه های تاریخی بسیاری داریم از مواردی که مردم خیال می کردند آنچه درگیر آن هستند انقلاب است و تصور می کردند کارشان انقلابی ست، ولی نهایتا" به اصلاحات ختم شد.
بنابراین تفکیک کردن آنها یک تفکیک تصنعی ست. ما نمی توانیم اصلاحات و انقلاب را از هم جدا کنیم و با قاطعیت و به وضوح آنها را از هم تفکیک کنیم . بنابراین، حرف آخر این است که همه ما برای ایجاد اصلاحات تلاش می کنیم، اما برخی ازما به آنها راضی هستیم و برخی به آنها قانع نمی شویم و بیشتر می خواهیم. این تفاوت کلی و اساسی است. اینکه کدام طرف مطلوبش را حاصل خواهد کرد یک سوال مطرح و باز است. در مواردی این طرف موفق است و در مواردی طرف دیگر.
اما قسمت دوم پاسخ به سوال را با استفاده از تجربه ای که در ایالات متحده داریم، پاسخ خواهم داد. در دهه ۱۹۳۰ سرمایه داری به شکلی بنیادی در ایالات متحده به چالش کشیده شد، واقعاً به چالش کشیده شد، خیلی بیشتر از آنچه که در بحران سال ۲۰۰۸ شاهدش بودیم. یک حرکت عظیم از پایین در ایالات متحده به وجود آمد. از سال ۱۹۲۹ شروع شد و همینطور تا نزدیک جنگ جهانی دوم بیشتر شکل گرفت و ادامه پیدا کرد. تقریبا بین سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۴۱. این جنبش از پایین که بزرگترین مولفه آن گروهی بود که خوانده می شد: CIO
the CIO, the Congress of Industrial Organizations))
یعنی کنگره سازمانهای صنعتی. بزرگترین بسیج مردمی اتحادیه های کارگری بود که آمریکا تا آن زمان به خود دیده بود. مطلقا" بی همتا بود. میلیونها نفری که هرگز قبلا در اتحادیه ای نبودند، افرادی از خانواده هایی که حتی والدین شان هرگز عضو اتحادیه ای نبودند، به طور فعالی به اتحادیه و جنبش اصلاحاتی پیوستند که ایالات متحده آمریکا را دگرگون کرد. آن جنبش اتحادیه ای سی ای او CIO با دو حزب مختلف سوسیالیستی متحد بود: یکی حزب سوسیالیست میانه رو و حزب سوسیالیست تروتسکیست و دیگری حزب کمونیست آمریکا.
علی رغم اختلافآتشان CIO سی ای او ، کمونیست ها و سوسیالیست ها با هم متحد شده و کار موثری را پیش بردند و به یک نیروی قوی تبدیل شدند . چرا درک این مساله مهم است؟ چون بحث رفرمیسیسم (اصلاح طلبی) و انقلابی گری در آن زمان هم بحث رایج و مهمی بود . آنزمان سی ای او CIO تمایلاتی داشت که الان ما اصلاح طلبانه میخوانیم کمونیستها تمایل به انقلابی بودن داشتند و سوسیالیستها جایی در این بین بودند. البته ممکن است عده ای ها را هم انقلابی حساب کنند، می شود تروتسکیستها را هم انقلابی خواند، به هر حال این به بحث "راه حل کدام است اصلاحات یا انقلاب؟" مربوط نیست. به هر حال سی ای او CIO کمونیستها و سوسیالیستها متحد شده و نزد رئیس جمهور روزولت رفتند واین پیام را به او منتقل کردند که : شما یا باید کاری کنید که توده مردم بتوانند از این بحران و فلاکتی که درگیر آن شده اند عبور کنند ، یا ما انقلاب می کنیم و شما را برکنار می کنیم . البته کمونیستها و سوسیالیستها بیشتر بر انقلاب کردن تاکید داشتند و توجه داشته باشید که ما در حال صحبت در مورد وقایع اوایل دهه ۳۰ هستیم و خیلی از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه نگذشته بود. بنابراین وقوع انقلاب به عنوان یک احتمال، بسیار زنده بود. سوسیالیستها و ها و کمونیستها هم آنزمان از پشتیبانی گسترده ای برخوردار بودند. مساله ده ها و صدها هزارنفر بود. بنابراین آنها در موقعیتی قرار داشتند که رئیس جمهور (روزولت) فهمید که او با یک قدرت واقعی روبروست و آنها را جدی گرفت. روزولت به تجار، سرمایه دارن و اغنیا که خودش هم جز آنان بود مراجعه کرد و مطالبات متحدین اتحادیه و کمونیستها و سوسیالیستها را با آنها در میان گذاشت و به آنها اطلاع داد که خواسته هایشان را پذیرفته و نیاز به حمایت مالی دارد و تلویحا" از آنها خواست یا سرمایه لازم را در اختیار او قرار دهند تا خواسته های اصلاح طلبان را متحقق کند، یا منتظر باشند تا آنها انقلاب کنند و در آن صورت پول و سرمایه ای نخواهند داشت که به کسی بدهند! به هر حال کمک مالی که نیاز داشت را از سرمایه داران دریافت کرد. البته عده ای مخالفت کردند و از او متنفر شدند ولی اکثرا" از ترس مجاب شدند و پذیرفتند. حالا توجه به این نکته ضروری ست که بعد از دریافت کمک مالی، روزولت به اصلاح طلبان هشدار داد که در صورتی دست به رفرم و اصلاحات خواهد زد که دیگر حرفی از انقلاب زده نشود. چون کمونیست ها و ... از انقلاب صحبت کرده بودند. شرطی که روزولت گذاشته بود ؛ البته با مخالفتهایی روبرو شد ولی نهایتاً پذیرفته شد. حتی کمونیستها و سوسیالیستها سرانجام قرار را قبول کردند و در ازای آن روزولت هم خوب عمل کرد. تأمین اجتماعی و حقوق جبران خسارت بیکاری را ایجاد کرد. او اولین حداقل دستمزد را تصویب کرد و ۱۵ میلیون شغل دولتی برای بیکاران فراهم آورد. این اصلاحات بیش از آن چیزی بود که حتی انتظارش می رفت. در آن مقطع در بحث بین انقلاب یا رفورم ، انقلابیون شکست خوردند و اصلاح طلبان که مطالباتشان را دریافت کرده بودند پیروز شدند. بحثهایی که سالها طول کشیده بود و بحثی خشن و جدی بود، نهایتا در یک لحظه تاریخی سیاسی به یک تصمیم گیری مشترک منجر شد.
و حالا ۵۰ سال بعد از آن واقعه، وضعیت ما، اگر نیازی به نمایش و نمود عینی باشد، نمایش فرق بین انقلاب و اصلاحات است. اصلاحات همانطور که از اسمش پیداست اصلاح ایجاد می کند، اما ساختار اساسی را تغییر نمی دهد. روزولت هرگز از سرمایه داران، موقعیت آنان را به عنوان مالکان سرمایه، از آنها نگرفت. در نتیجه بلافاصله در پایان جنگ جهانی دوم با مرگ روزولت، جامعه تجارت و ثروتمندان دوباره جای خود را پیدا کردند و با استفاده ازموقعیت هایی که هرگز از آنها گرفته نشده بود، از امکاناتشان استفاده کردند تا به طور سیستماتیک ، در ۵۰ سال گذشته، نه تنها بسیاری ازدستاوردهای اصلاحات را پس بگیرند، بلکه حداقل دستمزد را در حدی مسخره پایین نگاه دارند. حداقل دستمزد در این کشور ۷.۳۵ دلار در ساعت است. یعنی کمتر از تقریباً تمام کشورهای مشابه؛ این وحشتناک است. مبلغ غرامت بیکاری اینجا یک شوخی است؛ هزینه امنیت اجتماعی مدام در حال کاهش است و ما دومین بحران اقتصادی در نتیجه سقوط سرمایه داری را پشت سر گذاشته ایم، اما برنامه اشتغال عمومی بر خلاف آنچه در بحران قبلی اتفاق افتاد، این بار حتی مورد بحث قرار نگرفت. پس نهایتا" سرمایه داران موفق شدند که نه تنها دستاوردهای اصلاحات را تا حد زیادی پس بگیرند، بلکه آنها از پول و قدرت خود استفاده کرده اند تا جنبش چپ را در آمریکا نابود کنند. از کمونیستها تصویر شیطان ارائه داده و سازمانهای آنها را ویران کرده اند. همان معامله را با سوسیالیستها کرده اند و ۵۰ سال تلاش کرده اند تا سی ای او CIO را نابود کنند. امروزه، در ایالات متحده در بخش خصوصی ، 6.3٪ از کارگران عضو اتحادیه صنفی هستند یا نماینده آنها هستند. بیش از 93 درصد عضو اتحادیه ها نیستند. در گذشته اعضای اتحادیه یک سوم بودند.
با این اوصاف حالا جواب سؤال "اصلاحات یا انقلاب؟ " را دارید. از بد شانسی ما آزمایش اینکه اصلاحات بهتر است یا انقلاب در ۷۵ سال گذشته در کشور ما (آمریکا) اتفاق افتاده است. پس حکم نهایی روشن است. شما دیگر نمی توانید مرتکب اشتباه اصلاح طلبی شوید. اگر محل های کار را دگرگون نکنید ، اگر اقلیت کوچکی را که سهامداران عمده و هیئت مدیره شرکت ها هستند از قدرت و ثروت خود محروم نکنید ، اصلاحاتی که انجام می دهید آسیب پذیر خواهد بود. به محض تصویب قانون ، همه امکانات فراهم شده لغو خواهد شد. بنابراین خلاصه بگویم که شما ید انقلابی باشید! زیرا ما اصلاحات را در این کشور تجربه کردیم و هرچه داشتیم به عنوان چپ آمریکا به آن دادیم ولی نهایتا" به اینجا رسیدیم . ید بپذیریم که اصلاحات برای ما کارایی نداشت ، و اگر از آن درس عبرت نگرفته باشیم، محکوم خواهیم شد که دفعه بعد دوره آن را تکرار کنیم. به نظر می رسد انقلاب کاملاً نزدیک به اصلاحات است و از این طریق فقط انقلاب عث می شود که اصلاحات شما با دوام باشد ، بنابراین اگر به اصلاحات متعهد هستید ، باید نوعی انقلابی باشید.
-----------------------------------
پروفسور ریچارد وولف - استاد دانشگاه های آمریکا، مارکسیست و اقتصاددان سرشناس
لینک سخنان پروفسور ریچارد وولف: https://www.youtube.com/watch?v=WuEd0dI0fQk
دیدگاهها
راحله جان. اولا به تو تبریک…
راحله جان. اولا به تو تبریک می گویم که در میان اینهمه کار و مسئولیت وقت گیر، به ضرورت ترویج نظریه سیاسی مبارزه هم توجه میکنی. ای کاش بیشتر مصروف این کار شوی. دوم؛ من رهنمودی را که پروفسور وولف می دهند، با توجه به تجربیاتی که جهان پس از انقلاب سال 79 ایران، به مثابه آخرین انقلاب با مفهوم کلاسیک آن، از سر گذرانده است، صحیح نمی بینم. منظورم این تأکید ایشان است که: "فقط انقلاب باعث می شود که اصلاحات شما با دوام باشد" بر این پایه که بالاتر گفته اند اصلاحات ساختار اساسی را تغییر نمی دهد. این نگاه به اصلاحات به نظرم از این بابت درست نیست که اصلاحات را همچون انقلاب امری یکباره با آغاز و پایانی معین می بیند. در حالیکه تفاوت اصلاحات با انقلاب در تداوم و همیشگی بودن آن است. تغییرات تدریجی و اصلاحی در زمان و مکان معین هیچگاه کافی و منتج به همه مطالبات نیستند از این رو که مطالبات اجتماعی به شکل منطقی و الزامی ارتقا پیدا میکنند و در نتیجه رشد و انباشت تغییرات، ساختارها لاجرم تحول می یابند زیرا چارچوبها ناگزیر از گشترش می شوند.البته پیوند منطقی و مفهومی میان مطالبات اصلاحی و اهداف انقلاب قابل فهم است؛ اما معتقدم که اگر همه امکانات مادی و ذهنی موجود در جوامع، تدارک کننده اصلاحات شوند؛ تغییرات مطلوب و ساختاری نیز بنا بر قابلیت و ظرفیت های متفاوت هر جامعه ای با سرعت یا تأخیرات ویژه آن شرایط، ناگزیر می شوند.طبعا بحث مطلبی با این اهمیت در اینجا با التزام به اختصار نمی تواند گویا باشد؛ فقط خواستم به احترام تلاشی که به آن ارج می گذارم واکنش کرده باشم.
افزودن دیدگاه جدید