پیرمرد حالا دیگر علاقه اش به گُل است و گُلدان و گُل کاری و باغچه ی کوچک خانه ...
یک بعدازظهر زمستانی است و او تنهاستZ همه ی مصائب روزگار راهم دیده، از بند، جنگ و انقلاب ...
از او می پرسم چه شد که اینچنین شد؟
می گوید: « ... خود کرده را تدبیر نیست؛ در نیمه های دهه۰ ٥، همه ی اندیشمندان و منورالفکرهای آن روزگار که دلسوز کشور هم بودند به ملاقات پهلوی دوم رفتند؛به او ظرفیت های قانون اساسی را یاد آور شدند؛ قانون اساسی که روح مشروطیت را با خود داشت.
از مدرنیزاسیون۱ که او و پدرش بنیان ِایران جدیدی را پی ریخته بودند، گفتند؛و اینکه لازمه ماندگاری مدرنیته ۲، دموکراتیزاسیون۳ است و انتگراسیون۴.
او اما با تکبر و فَخر ، حتی احزاب درباری خودش را هم برنتافت و تنها یک حزب را لایق کشور می دانست و در۱۱ اسفند۵۳ آن را سرانجام عملی کرد؛ بگذریم از درآمد سرسام آور نفت که نمی دانست با آن حجم از نقدنیگی چه بکند! خودش هم اذعان داشت!
او آن روز به رغم دلسوزیهای ِدلسوختگان ِآن دوران که شاید هنوز بخشی ازآنان در قید حیات باشند، نه تنها وقعی ننهاد، بلکه صدای مردم را هم نشنید!
کمتر از چهارسال بعد، در اوج ناآرامیها، مردم هم صدای او را نشنیدند! و سوگندهایش را هم باور نکردند!
دیگر خیلی دیر شده بود.
---------------
درسکوت با او خداحافظی می کنم.
دمَغی مرا که دید با خنده گفت:
«... همان ماه های آخر، زمانی که دکتر صدیقی٥را برای گفتگو به دفترش دعوت کرده بود (ازمیان بازرگان، سنجابی، بختیار و صدیقی)، درحالی که ایستاده از پنجره ی اتاقش به بیرون می نگریست، از دکترصدیقی پرسیده بود:
"چگونه شد به این روزها رسیدم!؟ ..."
و دکتر گفته بود: هیچکس قادر نبود به پدرت دروغ بگوید و به شما راست!»
پهلوی دوم این سخن دکتر صدیقی را هم برنتابید.
آنکه نآموخت از گذشت روزگار
هیچ ناموزد زهیچ آموزگار
پیرمرد همچنان مشغول گل کاریست؛ و او به کوه های پربرف زادگاهش می اندیشد.
----------------------------------
۱ - به فرایند مدرن سازی جامعه، مدرنیزاسیون Modernisation گفته می شود. نظریه مدرنیزاسیون برای تحلیل نحوه وقوع فرایندهای مدرنیزاسیون در جوامع مختلف مورد استفاده قرار میگیرد. این نظریه در پی آن است که مشخص کند کدام ویژگیها در کشورهای مختلف به توسعه اقتصادی سود میرساند و کدام ویژگیها مانعی در برابر توسعه اقتصادی است.
۲. مدرنیته (Modernite) یا تجددگرایی عبارت از تقابل میان اندیشه های قدیم و جدید است که عمدتاً پس از رنسانس و در ساحت علم و هنر و به تبع آن ادبیات سیاسی خودنمایی کرد. مدرنیته را تحول و نو شدن در ساحت اندیشه و ذهن و دریافتی نو از جهان هستی و تحولات تاریخی دانسته اند.
به عبارت دیگر، «در مدرنیته بشر به مسائلی مثل مرگ، رستاخیز و خدا به شیوه ای تازه ای می اندیشند.» و مدرنیته همان عقل و خردی است که بر اساس آن قانون و دولت مدرن شکل می گیرد. حتی می توان گفت که در مدرنیته ایمان و اعتقادی می رود و ایمان و اعتقادی دیگر جایگزین آن می شود. اگرچه این رخداد در غرب شکل گرفت اما ایمان و اعتقاد در آنجا مدرن نشد بلکه جایگزین گردید.
۳. دموکراتیزاسیون را فرایند تغییر نظام سیاسی غیردموکراتیک به نظام سیاسی دموکراتیک تعریف نمودهاند. بحث «گذار به دموکراسی» یکی از مباحث مهم علم سیاست و جامعهشناسی سیاسی است که با مفروض دانستن مباحث فلسفی دموكراسی در باب معنا و مفهوم و امتیاز آن بر سایر نظامهای سیاسی به بررسی فرایندها و زمینههای گذار از رژیمهای اقتدارگرا و غیردموكراتیك به نظامهای دموكراتیك و زمینههای تحكیم و پایداری آن میپردازد.
۴.انتگراسیون integration: مفهومی است که بسیاری در امور اجتماعی تلقی های متفاوت ارائه می دهند انطباق، تطبیق یافتن ویا ادغام ویا انتگراسیون در علم جامعه شناسی، در لغت به معنی پیوند یک جزء(فرد یا یک گروه) با کل پیکره بزرگتر (جامعه) میباشد.
٥. دکتر صدیقی: غلامحسین صدیقی نوری زاده ۱۲ آذر ۱۲۸۴ تهران - درگذشته ۲۹ اردیبهشت ۱۳۷۱ تهران استاد دانشگاه تهران و وزیر پست، تلگراف و تلفن در دولت اول و وزیر کشور و نایب نخست وزیر در دولت دوم محمد مصدق بود.دکتر صدیقی از آورندگان دانش جامعهشناسی به ایران و از مؤسسان مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی وابسته به دانشگاه تهران بود. وی همچنین سالها عضو هیئت امنای بنیاد فرهنگ ایران بود. دکتر صدیقی در رابطه با آن جلسه چنین گفته بود: «...در یکی از بحرانیترین روزهای حوادث ایران و در لحظاتی که انقلاب پرشکوه ملت ما با بازتاب خشونتآمیز حکومت روبهرو بود، دکتر امینی و عبدالله انتظام با من تماس گرفتند و گفتند که شاه مایل است با شما گفتوگو کند. من گفتم اگر شما هم در این ملاقات باشید، مانعی ندارد. آنگاه زمانی تعیین شد و ما پیش شاه رفتیم. در آغاز سخن من اشاره کردم امیدوارم اعلیحضرت از حرفهای من ناراحت نشوند، چون وقتی مردم حرفهایشان را در کوچه و خیابان با صراحت عنوان میکنند، مانعی نمیبینم که گوشهای از حقایق را بازگویم....»
افزودن دیدگاه جدید