شعار محوری متن
تازگی متن منتشره "نه به جمهوری اسلامی" در "نه!" گفتن آن به جمهوری اسلامی نیست، بلکه از یک سو به ترکیب و تنوع امضاءهایی است که زیر خود دارد و از سوی دیگر محدود کردن خود در کادر شعار محوری به وجه سلبی. حجم متن از چند سطر فراتر نمیرود، حال آنکه لیست نامها با احتساب مشخصات انضمامی تا همین جا ٢٥ برابر آن است. در این کثرت، هم حضور طرفداران سلطنت مشروطه به شمول نماد آنان آقای پهلوی را شاهد هستیم و هم جمهوریخواهانی که خواهان یک جمهوری سکولار دموکرات در ایراناند. از دیدگاه برنامهای نیز جمع پشتیبانان یکدست نیستند و در آن، میتوان از نئو لیبرالها تا مدافعان سوسیال دموکراسی را سراغ گرفت. اهمیت و حساسیت متن به فعل و انفعالاتی استکه در صف بندیهای اپوزیسیون جریان دارد و میتواند بر سمت و سوی آن اثر بگذارد.
همزمانی
نشر متن مشترک با مشخصه "نه به جمهوری اسلامی" توسط جمعی که از نظر تبار و دیدگاههای برنامهای متنوعاند، موضوعی نیست که بتوان از کنار آن گذشت. مخصوصاً که با بیانات تازه آقای رضا پهلوی حدوداً همزمان شده و در محتوی، برخوردار از همپیوندیهاست. در یک طرف، جایگزینی شعار اثباتی "زنده باد سکولار دموکراسی جای جمهوری اسلامی" با رویکرد کنونی "نه به جمهوری اسلامی" و در طرف دیگر زیر پرسش بردن "حکومت موروثی" و ابراز احترام به "جمهوریت". تعدیل نالازم از سوی بخشی از دوستان جمهوریخواه و عبور حسابشده آقای پهلوی ولو در کلام از آنچه که تاکنون میگفت. اگر چسباندن نوع معینی از ساختار قدرت به شعار "نه به جمهوری اسلامی" واقعاً هم آن را از فراگیری میاندازد، جاانداختن اشتراک بر سر سکولار دموکراسی هم کم جای سئوال ندارد.
تصریحی ضرور ولی ناقص
تکرار و تصریح "نه به جمهوری اسلامی"، ابراز موضعی است ضرور زیرا رابطه با قدرت را تبیین میکند. در عالم سیاست، هر نیرویی مقدمتاً ناگزیر از تعیین نسبت خود با قدرت مستقر است: اینکه باور به اصلاح قدرت موجود دارد تا مقتضی آن، مشی تغییر در حکومت در پیش گیرد یا که قدرت موجود را مانع تحولات نیازین جامعه میداند وناگزیر رویکرد تغییر حکومت بر میگزیند؟ دو سمتگیری متنافر که به مشیهای مختلف میرسند. این بحث در اساس متعلق به آنانی است که بر نیاز کشور به گذر از نظام جمهوری اسلامی تصریح دارند. گرهگاهی که متن جمعی به درستی بر آن ایستاده و تصریح دارد. فقط با این پرسش توام با دریغ که چرا موارد اثباتی دموکراسی، آزادی و سکولاریسم فراگیر فقط در متن آمدهاند و در شناسه اصلی یعنی "نه به جمهوری اسلامی" غایب هستند؟
راهبرد سلبی پیامد دارد
"نه به جمهوری اسلامی" برای مشخص شدن هدف استراتژیک در استراتژی گذار، گرچه مبنایی لازم و بنیادین و آغاز کار است اما نوع گذار و چگونگی مناسبات نیروها در مسیر گذار و فردای آن را روشن نمیکند. "نه به جمهوری اسلامی" چون استراتژی و تاکتیک نیست از خصلت کاربردی هم تهی است. "نه به جمهوری اسلامی" فقط یک بخش از هدف راهبردی معتقدین به گذار را نشان میدهد و در آن بخش مکمل که به امر جایگزینی برمیگردد غیبت دارد و لابد هم با این تصور که سخن اثباتی موجب اختلاف میشود. حال آنکه عدم تصریح تفاوتها در حرکت ائتلافی، هم چشم اسفندیار خود حرکت است و هم دارای پیامد برای فلان یا بهمان موتلف آن ائتلاف. متن "نه به جمهوری اسلامی" تفاوت خود با هر نافی این نظام را روشن نکرده که اشکالی بسیار جدی است و نباید بر آن چشم پوشید.
ضرورت بسیج فراگیر
در بحث میان آنانی که بر سر گذر از جمهوری اسلامی توافق دارند و طبعاً هم در گفتگویی انتقادی از نرم تا تند با هم، چند موضوع مطرح است. هدف ایجابی، روش گذار و نیز چند و چون ایده تجمیع حداکثر نیرو و به بیانی سمبولیک "همه با هم" در مسیر گذار آری یا نه؟ همسویان آیا وجود همسویی در مبارزه میدانی را به رسمیت میشناسند و از آن در نقشه سیاسی خود بهره میجویند یا نه؟ آنی که بپذیرد مانع اصلی هرگونه تحول دموکراتیک اساسی در ایران وجود جمهوری اسلامی است، در مبارزه خود پیگیر نحواهد بود هرگاه که از بسیج همگانی برای رسیدن به هدف صرفنظر کند. باید تصریح کرد که آنچه در گذشته گیر داشت و فاجعه بارآورد "همه با من (خمینی)" و مبهم ماندن هدف ایجابی سکولار دموکراسی بود و نه تجمع در مخالفت جمعی با دیکتاتوری شاه. فهم این تفاوت، کلیدی است.
دو مؤلفه از جنبش فراگیر "نه به جمهوری اسلامی"
زمینه ائتلاف سیاسی در ایران امروز، از جمله یکی هم ناشی از وجود همسوییهایی معین میان جمهوریخواهان سکولار دموکرات با مشروطه طلبان است. تا آن زمان که اینان را حلقه مشترکاتی بهم وصل کند، اشتراک سیاسی میان آنان نه تنها قابل صرفنظر کردن نیست، بلکه مبنای رابطه گیری سیاسی نیز هست. مشروطه طلبی در امروز ایران، هستی و آینده خود را در وجود شخص رضا پهلوی میبیند. بنابراین صحبت را باید سر این برد که آیا فرزند شاه میتواند در محدوده اشتراک عمل سیاسی با جمهوریخواهان سکولار دموکرات قرار بگیرد یا نه؟ و اگر آری، با چه پایگاهی در میان طیف سلطنت؟ نیز اینکه اشتراک عمل دو مولفه جمهوری خواهی و مشروطه طلبی با کدام رویکرد و مکانیسمی؟ این امر، الزام میدارد که بر هدف و نقشه ایشان مکث شود.
برآمدی تازه ولی نه هنوز قطعی
آقای پهلوی در مقام ولیعهدی ساقط از قدرت پدری با چهار دهه ادعای احیاء تاج پهلوی، اخیراً دمکراتیک ترین سخن همه عمر خود را زده ولو در یک مجلس خصوصی که طبعاً مقدمهای بوده است برای امضاء بعدی در علن. او در این برآمد اصل را بر جمهوریت گذاشت، ترجیح خود را سیستم جمهوری معرفی کرد و گفت با سلطنت موروثی میانهای ندارد. این، سخنی است تازه و متفاوت با گذشته از زبان ولیعهدی که محاط طیف سلطنت است. او تاکنون و حتی در "پیمان نوین" چندی قبل خود، امر مهم را چیستی محتوی حکومت میدانست و نه شکل آن و پیرامون اینکه چگونه میتوان هم مداخله گر سیاسی بود و هم برای شاه شدن خیز برداشت حرف دوپهلو میزد. حالا اما خود را فقط در تک امضاء سیاسی معرفی میکند که طبعاً اگر در آن ثبات پذیرد و ادامه دهد تاثیر جدی خواهد گذاشت.
استقبال محتاطانه
در میدان سیاسی برخورد با آقای پهلوی نمیتواند در این منجمد بماند که ما را با تو کاری نیست چون پسر تاجداری هستی بد سابقه و نوه کسی که تا تاجدار شد آزادیها را کشت! در مواجهه با ایشان هم، مبنای برخورد سمتگیری و رفتار سیاسی امروز اوست مشروط به پایبندی به گفتار در کردار. دچار سادهاندیشیهای از ایندست هم نباید شد که گویا ایشان جمهوریخواه شده و کار سلطنت در ایران تمام است! او اگر از پایگاه سلطنت جدا شود برایش چیزی از پهلوی بودن باقی نخواهد ماند! او وابسته به سلطنت است و نوساناتشان نیز تا به امروز بازتاب تمایلات جریانهای مختلف سلطنت طلبی؛ روندی که هنوز هم تمام نشده است. بنابراین همین که او در راستای ناامید کردن سلطنت طلبان استبدادخو و تکیه بر مشروطه خواهان لیبرال مشروطه طلب عمل بکند، جای استقبال دارد. اما فقط توام با احتیاط.
روانشناسی نامطلوب اما رو به رشد
نیروی خواستار جمهوریت در مواجهه با واقعیت مشروطه طلبان باید روانشناسی سیاسی جاری در جامعه را علیرغم نامطلوب بودنش دریابد تا بتواند مقابله با آن را در ظرافت سیاسی پیش ببرد. رشد گرایش بازگشت به پیشا جمهوری اسلامی در امروز ایران و با چنین شتاب و دامنهای، متاسفانه واقعیتی است که با انکارش چیزی عوض نمیشود. باید کوشید آن را در معنی واقعیاش شناخت که اساساً نوعی از ترجمان ولو کژ نه به جمهوری اسلامی در جامعه است. پدیده روآوردنها به نوستالوژی، ثمره کار سیاسی هوشمندانه طیف سلطنت طلب نیست بلکه از یکسو و عمدتاً نتیجه منطقی تبهکاریهای چهار دههای جمهوری اسلامی است و از سوی دیگر هم قسماً غیبت آنچنان نیروی دموکرات سازمانیافته در صحنه عمل سیاسی که هم با دیکتاتوری سکولار پیشا انقلاب مخالف باشد و هم با استبداد ولایی کنونی.
نه دنباله روی و نه بی اعتنایی
سربرآوردن گفتمان عامیانه "آن خدابیامرز" نه نشانه داشتن خاطره نیک جامعهای ای جوان از گذشته کشور – که تجربه ملموسی هم از دوره اختناق شاهنشاهی ندارند - بلکه توسل جستن به دسترسترین وسیله در قیاس با جهنم محصول جمهوری اسلامی است. رونق شعار "رضا شاه روحت شاد" از چنین واقعیتی برمیخیزد. بروز پدیدههایی همچون بیانیه ١٤ نفر و حتی قسماً بخشی از همین برآمد اخیر ۶٤٠ امضایی، بازتاب نیاز به اشتراک وسیع علیه جمهوری اسلامی است. سیاستورزی نافذ و مورد اعتماد با پرخاشگری و تحقیر چنین واقعیتی محقق نمیشود. اگر دنباله روی و دچار جو شدگی خطاست، بی اعتنایی به واقعیت صحنه خطایی است بزرگتر که بهرهاش را پوپولیسم سلطنتی میچیند. باید سیاستی در پیش گرفت که مانع از تولید پایگاه برای سلطنت شود. از منزه طلبی سیاسی به چیزی نتوان رسید.
عینیت جنبش فراگیر "نه به جمهوری اسلامی!"
اگر در همین تجربه ایران معاصر بمانیم خواهیم دید که عمل مشترک سیاسی در وسعت ملی، عموماً حول هدف سلبی شکل می گیرد. وجه اثباتی، بیشتر عرصه تفاوتهاست! جنبش مشروطه حول نه به استبداد سلطانی نضج گرفت. در نهضت ملی شدن نفت، خلع ید از شرکت نفت بریتیش پترولیوم همچون نماد بهره کشی استعماری بود که توانست ملتی را بسیج کند. در انقلاب ٥٧ مارش سیاسی ملی با "نه به شاه" دیکتاتور راه افتاد. تجمیع ملی پیرامون مانع عمده، واقعیتی است سیاسی که نمیشود با تفلسف سیاسی آن را دور زد. در ایران کنونی هم، این ائتلاف دموکراتیک "نه به جمهوری اسلامی" است که باید وسیعترین نهضت ملی را شکل بدهد. معمار اصلی "نه به جمهوری اسلامی" هم کسی نیست حز خود جمهوری اسلامی! این "نه!"، موجی است با نمودهای مختلف که مدام دامنه میگیرد. گستردگی این ایده در جامعه که چرا مخالفان با هم نیستند نه القاء سیاسی از بالا که نشانگر عینیت سیاسی کشور و جوشیده از متن جامعه اسیر جمهوری اسلامی است.
لزوم اتحادهای ایجابی درون جنبش سلبی
- اثباتی بر سر "چه میخواهیم" نه تنها نافی جنبش ملی "آنچه نمیخواهیم" نیستند، بلکه مولفههایی ضرور از این جنبشاند. جمهوریخواهان سکولار دموکرات باید که بکوشند با منسجم کردن خود ثقل هر چه بیشتری در ائتلاف ملی کسب کنند. بهمین سیاق نیروی چپ نیز باید تلاش کند تا درون جبهه جمهوریخواهی متحد جای پای نیرومندی داشته باشد. جمهوریت و دموکراسی و آزادی خواهی، فقط بخشی و البته بخش مهمی از ارزشهای چپ است. چپ بیش از همه در عدالتخواهیاش است که تشخص میپذیرد. اما همانگونه که چپ منتظر نمیماند تا اول متحد شود و بعد در جبهه جمهوریخواهی ورود کند، جمهوریخواهان نیز نمیتوانند شکل دهی به ائتلاف ملی دموکراتیک بر سر "نه به جمهوری اسلامی" را موکول به ابتدا متحد شدن خود کنند. جدا از حرکت جامعه نمیتوان چراغی برای آن شد.
تکیه بر اتمیزاسیون ره بجایی نمیبرد
پس ایراد نه سر همراهی و اشتراک در مبارزه با جمهوری اسلامی، بلکه علاوه بر نارسایی در موضوع فقدان وجه اثباتی، در نوع همراهی هم هست. رویکرد بیانیه "نه به جمهوری اسلامی" در موضوع تجمیع نیرو، اتمیزه کردن جنبش است. موضوع هم این نیست که چرا جمع قابل توجهی دست به امضاء جمعی زدهاند، چرا که امضاء منفردها پای این یا آن آکت سیاسی منطق خود را دارد و مفید هم است. به خصوص در سپهر سیاسی ایران کنونی که وجود فعالین سیاسی منفرد و غیر متشکل فراوان، واقعیتی از اپوزیسیون است. اما جمع اتموار حول امر راهبردی و کلان، با عرض پوزش کیسه سیب زمینی را میماند. در چنین جمع بی شکلی، اتمی که درشت تر از بقیه است بیشترین نیروی گرانشی در خود دارد. اتمهای دیگر میتوانند توسط آن خورده شوند و از تاثیرگذاری متناسب با وزن خود بازبمانند.
چرا کنگره ملی؟
راه وصول به جنبش فراگیر دموکراتیک پیرامون "نه به جمهوری اسلامی" کوشش جهت برپایی کنگره ملی است. ساختاری که در آن، هر مولفه از ائتلاف، هویت و وزن خود را دارد و میتواند از موقعیت مستقل اثباتی خویش پاسداری کند. در چنین ساختاری، اسکلت بندی اصلی با تشکلهای سیاسی تعریفپذیرند ضمن اینکه میتواند و باید چنان تمهیدی ببیند که خیل منفردین را دربربگیرد و منفردین با ورود در همین ظرف ملی چه بسا با هم نظران خود مولفه متشکلی از ائتلاف شوند. جمع اتمیزه یعنی همه با من، جنبش فراگیر متشکل از مولفههای متشکل تعریف پذیر اما یعنی همه با هم! ایران ما با تجارب تلخی که از موضوع "همه با من" دارد، تجمع به سرکردگی این یا آن فرد را بر نمیتابد. اینکه حد تاثیرگذاری هر مولفه از ائتلاف بستگی به وزن اجتماعی آن دارد تردید نیست، این اما حق ویژه معنی نمیدهد. ائتلاف جنبشی سامانمند، بر برابر حقوقی و به رسمیت شناختن همدیگر اتکاء دارد.
جنبش ملی فراگیر رقیب کسی نیست
جریان مشروطه سلطنتی مدعی سکولار دموکراسی و نیروی جمهوری خواه سکولار دموکرات در عین اشتراکاتی که طی مسیر گذار با همدیگر دارند، رقیب برنامهای و سیاسی یکدیگر نیز هستند. آنها و هر نیروی ذینفع در چنین جنبشی را فقط اشتراکات و نیاز سیاسی در مبارزه با جمهوری اسلامی است که وصل همدیگر میکند. اما القاء اینکه گویا ائتلاف ملی دموکراتیک پیرامون "نه به جمهوری اسلامی و آری به دموکراسی" رقیب اتحاد جمهوریخواهی و یا که نافی هستی مستقل مشروطه طلبان است، پایه ندارد. ائتلاف ملی همسویان پایبند به دموکراسی و متعهد به مناسبات دموکراتیک با هم طی دوره گذار و بعد آن، نیازمند ظرف مناسب خود است. تولید چنین ظرف سیاسی نه با تشویق اتمیزاسیون در صفوف نیروی گذار که با تشکل یابیها در راستا و درون کنگره ملی است که میسر میشود.
بهزاد کریمی ٢۹ اسفند ماه ١٣۹۹ (سالروز ملی شدن صنعت نفت) برابر با ١۹ مارس ٢٠٢١
دیدگاهها
اقای کریمی گرامی با ارزوی…
اقای کریمی گرامی با ارزوی بهترین ها و سالهای پر کاربرای شما. کنگره ملی قطعا راهگشاست.تصور نمی فرمایید که انچه ۵۷ را ساخت تناسب قوای نیروهای شرکت کننده بود و نه لزوما شکل اتحاد حول مرگ بر شاه. تکرار ۵۷ در جامعه کنونی ایران با ارایش نیروهای فعلی و درعصر اینترنت غیر ممکن است. همکاری در قدمهای کوچک امکان دیلوگهای جدی تر در بین اپوریسیون را فراهم می کند.
ضمن عرض تبریک سال نو به شما…
ضمن عرض تبریک سال نو به شما وهمه رفقای حزب چپ فداییان خلق وهمه پویندگان سعادت بشری وزحمتکشان.به نظرمن هرجریانی که دراپزسیون برنامه ارائه نمی دهدوکلی صحبت میکندفقط چشمش به نفت ورانت خواری است .برنامه ارائه نمی کندچون صرفش دربی برنامگی است .مسائل جامعه وخواسته های مردم رامطرح نمی کندچون قرارنیست به آنها بپردازد.وچپ بالاترین اتوریته است چون هم بامردم وهم خواسته های مردم راعنوان میکند.
افزودن دیدگاه جدید