آغاز سخن
از آنجائیکه این نوشته با عجله تهیه شده است، باید گفت که از نطر دقت تاریخی چندان ظریف نخواهد بود. با این وجود، جا دارد که به این واقعه تاریخی و برآمد های صد ساله اخیر حزب کمونیست چین نظری کوتاه انداخته شود.
شرایط تاریخی
آغاز قرن بیستم همزمان با آغاز و پایان جنگ جهانی اول، برای چین توام بود با پایان بیش از دویست سال سلطه استعمارگران انگلیس و فرانسه، دوره ای به جنگ های تریاک مشهور میباشد. طی این مدت، صدها میلیون نفر در اثر اعتیاد به تریاک جان خویش را از دست دادند، کشور چین ورشکسته شده و بالاخره در اثر شکست های نظامی مکرر امپراطوری چین در مقابل استعمارگران انگلیسی و غیره، شهرهایی مانند هنگ کنگ و ماکاو، کاملا به آنها واگذار شده بود. این در شرایطی بود که اشرافیت کوچکی هم که کاملا بصورت وابسته و در خدمت استعمارگران فرانسوی و انگلیسی بودند، در شهرهایی مانند شانگهای، از رفاه نسبی و تشریفات زندگی و فرهنگی غربی برخوردار بودند.
در شرایطی که امپراطوری چین عملا قدرت خود را از دست داده و از نظر سیاسی ورشکسته شده بود، نیروهای ملی مانند "کومین تانگ" ، در مسیر شکل دهی به سازمان های سیاسی نظامی ملی،حرکت میکردند. در چنین شرایطی بود، که انقلاب کمونیستی اکتبر 1917 در روسیه به وقوع پیوسته و با شکل گیری اتحاد جماهیر شوری منجر میگردید.
تولد حزب کمونیست چین
سوسیال دموکرات های چین، تقریبا مشابه سوسیال دموکراسی یکصد سال پیش ایران در زمان مشروطه، دوران تلاش ها م مبارزات سخت خویش را با امپریالیستها و ارتجاع داخلی بصورت های پراکنده و در همدستی با نیروهای مبارز ملی به پیش میبردند. بخش محدودی از تحصیل کردگان و روشنفکران زمان، با اندیشه های مارکسیستی آشنا شده بودند. این فعالیت ها در تداوم خویش به این نقطه منجر شد، که آنها اولین کنگره سرتاسری حزب را که متشکل از بیست و پنج نماینده از سرتاسر چین، همراه با دو نماینده از طرف کمینترن بود، بین روزهای بیست و هشتم جون، تا یکم ژوئیه سال هزار نه صد و بیست و یک، در شهر شانگهای، در گوشه ای پرت و دور افتاده تشکیل دادند. روز آخر کنگره، این انقلابیون، بخاطر مسائل امنیتی، مجبور به ترک محل کنگره شده، به یک قایق پناه آورده و روز آخر کنگره حزب را در دریا و داخل یک قایق به انجام رساندند. آنها همزمان با تصویب اسناد اولیه حزب، نام حزب خود را "حزب کمونیست چین" نهادند.
سالهای آغازین
تاثیر گرفته از انقلاب اکتبر، حزب کمونیست چین توجه خود را متوجه تماس و سازماندهی طبقه کارگر با هدف تبلیغ و ترویج انقلاب سوسیالیستی نمود. حزب در این راه خیلی زود متوجه شد، که نه تنها چین یک کشور صنعتی نیست و طبقه کارگر بخش خیلی کوچکی از زحمتکشان را تشکیل میدهد، بلکه چین یک کشور کشاورزی با نظام ارباب رعیتی میباشد که صدها میلیون رعیت در دهات سرتاسر این کشور وسیع زیر یوغ ستم اربابان زندگی میکنند.
سال هزار و نه صد ویازده، دکتر سون یات سن، با رهبری نیروهای ملی و جمهوریخواه، توانسته بود به امپراطوری ورشکسته پادشاهی و سنتی چین خاتمه داده و حکومت مرکزی را بدست نیروهای "کومین تانگ" در بیاورد. در حالیکه هنوز بخش های گسترده ای از چین توسط حاکمان، اربابان و شاهان محلی اداره میشد. استعمارگران هم هنوز حضور خویش را در کشور حفظ کرده بودند. این در شرایطی بود، که حزب کمونیست چین، همچنان به نبرد خویش جهت سرنگونگی حاکمیت "سرمایه داری" از یک طرف و حکومت های ملوک الطوایفی اربابان محلی از طرف دیگر، حکومت مرکزی و استعمارگزان، با تبلیغ هدف استقرار نظام سوسیالیستی در چین ادامه میداد.
گرچه دکتر سون یات سن، در سال بیست و پنج، از دنیا رفت، جای ایشان را چانکایچک گرفت. ایشان همزمان با در دست گرفتن قدرت در حکومت مرکزی، اقدام به گردآوری حاکمان محلی و اربابان بزرگ به دور حکومت مرکزی نمود، تا از این طریق یکپارچگی چین و استحکام قدرت حکومت مرکزی را از طریق قدرتمداری اشرافیت تامین نماید.
بعد از سقوط امپراطوری چین، نبرد حزب کمونیست چین، با حکومت جدید کومین تانگ، تحت رهبری چانکایچک، حهت سرنگون کردن آن و تاسیس حکومتی مشابه حکومت شوروی در روسیه ادامه یافت. کمونیستها نه فقط میان کارگران، روستائیان رعیت نفوذ قابل توجهی داشتند، بلکه در میان سربازان نیز پایگاه قابل توجهی بدست آورده بودند. قدرت آنها به اندازه ای بود که توانسته باشند کنترل بعضی مناطق کوچک و پراکنده ای از چین را در دست داشته باشند. در این سالها شخصیت هایی مانند "مائو تسه دونگ"، "چو ئن لای"، "لین پیائو" از شخصیت های بانفوذ رهبری حزب محسوب میشدند.
راهپیمائی کبیر
یکی از بزرگترین اقدامات حزب کمونیست چین در طی دوران جنگ های داخلی با نیروهای "کومین تانگ" حاکمیت چانکایچک، در شرایطی که از نظر نظامی توانشان قابل مقایسه با ارتش حکومت مرکزی نبود، اقدام آن به مهاجرت بزرگ به شیوه جنگ و گریز میباشد. در شرایطی که زیر ضربه های نظامی ارتش مرکزی از هم میپاشیدند، تصمیم به مارش بزرگ هشتاد و چهار هزار نفر از سربازان و نیروهای نظامی حزب به فاصله نه هزار کیلومتر و طی زمانی حدود دو سال در فاصله سالهای سی و چهار تا سی و شش میلادی قرن بیستم میباشد، گرفتند.
گرچه این راهپیمائی طولانی تلفات بزرگ انسانی و جنگ و گریزهای فراوانی با نیروهای مرکزی و اربابان محلی به همراه داشت، از طرف دیگر موجب شد، تا حزب کمونیست و ارتش سرخ آن بتواند در روستاها و مناطق دور افتاده مسیر راهشان، روستائیان و رعیت ها را به انقلاب سوسیالیستی آشنا نموده و نیروهای ارتش خویش را به بیش از دو میلیون نفر افزایش داده مناطق آزادی را برای خویش ایجاد نماید. آنها به هیچ وجه از براه انداختن انقلاب سوسیالیستی و بدست آوردن قدرت سیاسی پائین نمی آمدند و با راده تمام خواهان موفقیتی مشابه انقلاب اکتبر روسیه در کشورشان بودند. حزب کمونیست چین تبدیل به دشمن درجه یک حکومت مرکزی "کومین تانگ" شده بودند.
حمله نظامی ژاپن
ژاپن در اواسط دهه سی به چین حمله کرده و بخش منچوریه چین را تصرف نمود. گرچه دولت کومین تانگ، بخاطر درگیری های خویش در جاهای دیگرکشور، با ژاپن توافقنامه عدم گسترش تجاوز را امضا کرد، ولی بعد از مدتی ژاپن تعهدنامه خویش را زیر پاگذاشته و تجاوزات خویش را گسترش داد.
طی این جنگ های هفت هشت ساله، که در آن سربازان ژاپنی در خیابان های پکن و شانگهای قدم می زدند، حزب کمونیست چین، با نیروهای سیاسی نظامی "کومین تانگ" دست در دست همدیگر، به مبارزه با نیروهای متجاوز ژاپنی پرداختند. گرچه همچنان نیروهای کمونیست، با اتکا به شیوه روستایی جنگ و گریز چریکی با آنها جنگ میکردند، ارتش مرکزی نیز به شیوه کلاسیک با آنها در نبرد بود. وقتی در جنگ جهانی دوم، آلمان شکست خورد و دیگر نتوانست از ژاپن حمایت نماید، نیروهای ارتش سرخ روسیه، به منچوریه حمله کرده و ژاپنی ها را بیرون راندند. این در شرایطی بود، که در همین زمان شهرهای ناکازاکی و هیروشیما توسط آمریکا بمباران اتمی شدند.
تشکیل جمهوری خلق چین
نتیجه پایان جنگ جهانی دوم و شکست و بیرون رانده شدن ارتش ژاپن از چین، این بود که نه فقط بخاطر شیوه جنگ های روستائی، کوهستانی، جنگ و گریز چریکی نیروهای ارتش سرخ حزب کمونیست چین، با ژاپنی ها، آنها تلفات زیادی نداده بودند، بلکه آنها قادر شده بودند تا بخش عظیمی از تجهیزات و مهمات ژاپنی ها را بدست آورده، در میان مردم از اعتبار بیشتری برخوردار شده و دامنه وسعت کنترل خویش را در سرزمین های چین گسترش دهند. در حالی که، نیروهای چتنکایچک، از همه بیشتر ضربه خورده و میزان قدرت و کنترل آنها به مراتب کاهش یافته بود. زمانی که ارتش سرخ و نیروهای حزب کمونیست، شهرهای پکن و شانگهای را به تصرف خویش درآوردند، دیگر نیروهای کومین تانگ، به رهبری چانکایچک، چاره ای نداشتند، تا اینکه در سال هزار و نه صد و چهل نه، به جزیره تایوان پناهنده شوند. این عمل خاتمه حاکمیت جمهوری ملی "کومین تانگ" در چین بود. نیروهای حزب کمونیست و ارتش سرخ، با تسخیر پکن، حاکمیت خویش را بر چین تثبیت نموده و حاکمیت قدرتمداری خویش را با رهبری حزب کمونیست چین ، "جمهوری خلق چین" نامیدند.
سالهای اولیه حاکمیت جمهوری خلق چین
سالهای اول حکومت جمهوری خلق چین با استراتژی مائو تسه دونگ، به نام "جهش بزرگ"، آغاز شد. این استراتژی بر محور جهش بزرگ در عرصه های تولیدات کشاورزی و صنعتی کشور استوار بود. بطور مثال، یکی از اهداف این استراتژی در نظر داشت تا عرض یکی دو دهه، میزان تولیدات فولاد چین را به سطح انگلستان برساند.
جمهوری خلق چین، در این سالها به اصلاحات ارضی پرداخته و زمین های اربابان را میان رعیت ها تقسیم نمود. این عمل نه تنها از یک طرف همراه با خشونت علیه اربابان و مالکان توام بود، بلکه میزان بهره وری تولیدات رعیت های تازه صاحب زمین شده در قطعه های کوچک زمین ها به میزان زیادی پایین آمده بود.
تولیدات پیشه وران بعنوان آغازی برای فراگیر شدن و رشد اقتصادی صنعتی در کشور رشد فزایده ای یافت. از جمله میشود به آهنگران و ریخته گران اشاره کرد، که از جمله پایه های آغازین پروژه حزب کمونیست چین برای تولید فولاد برای همطرازی با انگلستان تلقی میشد.
سقوط میزان حجم تولیدات کشاورزی بعد از اصلاحات ارضی، همراه با بحران قحطی طولانی و حمله ملخ ها، موجب کشتار وسیع و عظیمی در چین گردید. گرچه دولت جمهوری خلق چین، جهت غلبه بر بحران کاهش بهره وری تولیدات کشاورزی، اقدام به تاسیس تعاونی های کشاورزی از طریق گردآوری قطعات کوچک زمین های رعیت های تازه صاحب زمین شده گردید، اما، راه افتادن و ساختاربندی این نظام اقتصادی برای خودش احتیاج به یک زمانبندی متوسطی داشت. در این سالها، مائو تسه دونگ، بخاطر این شکست های اقتصادی اجتماعی و طبیعی مربوط به استراتژی جهش بزرگ، از طرف رهبری حزب کمونیست، زیر ضربات انتقاد قرار گرفته بود.
با وجود این، حزب کمونیست چین، زیر رهبری مائو تسه دونگ، با فشار و اراده گرائی هر چه تمامتر حزب، اقدام به آنچه که آنها ساختمان جامعه سوسیالیستی می نامیدند، گردید. برای این کار، اول از همه لازم می دیدند، تا با تمام ارزش ها و نشانه های بورژوایی، خصوصا در عرصه های فرهنگی مقابله نمایند. اینگونه بود، که حزب، با رهبری مائو، با تحریک و بسیج جوانان اقدام به در هم شکستن آثار فرهنگی بورژوایی و سرمایه داری نمود.
این عمل تحت عنوان "انقلاب فرهنگی" در چین صورت گرفت. آثار هنری و باستانی زیادی نابود گردید. افراد زیادی سرافکنده، تحقیر و کشته شدند. مجسمه های بودا و ساختمان های اجتماعات دینی ویران گردیدند. همه این کارها، بصورت تفتیش امنیتی و به شیوه سرکوب گرانه ای با هدف پاک سازی جامعه از فرهنگ الوده، و جایگزینی آن با فرهنگ پرولتاریایی صورت میگرفت.
گرچه در این سالها دیگر اقتصاد چین تا حدود زیادی انسجام لازم را یافته و بهره وری و میزان تولیدات کشاورزی و صنعتی افزایش یافته بود، اما، هنوزنه فقط قابل رقابت با کشورهای پیشرفته سرمایه داری نبود، بلکه خشونت رفتاری در دوره انقلاب فرهنگی، خود به یکی از عوامل اصلی توقف رشد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه تبدیل گردیده بود. مائو، خود دیگر پیر شده بود و به شیوه استالین، در مسیر استوار و تثبیت کردن موقعیت تاریخی کیش شخصیت خویش نیز بود.
لازم به تذکر است، که این خشونت ورزی های حزب کمونیست چین در به حکومت رسیدن و پیاده کردن خشن آنچه که در آن زمان نظام سوسیالیستی می نامیدند، همزمان بود با سالهایی که هنوز زنان در اروپا حق رای نداشتند، استعمارگران بلژیکی دست بچه های سیاهان در کنگو را با ساطور قطع میکردند، به این جرم که پدران و مادرانشان کشت کافی برای اربابان خویش نیاورده بودند. در این سالها بچه های سیاهان را در قفس های آهنین مانند میمون و حیوانات دیگر جهت بازی بچه های خویش به خانه می آوردند. در این سالها سیاهان در آمریکا اجازه نداشتند در اتوبوس، مدرسه و اداره و جاهای دیگر در کنار سفید پوستان بنشینند. این نمونه های اندک فقط به عنوان مشتی نمونه خروار جهت نشان دادن چهره آن روزی آنچه که امروزه جهان دموکراتیک نامیده میشود، میباشد که لازم به اشارت داشت.
سالهای بعد از مائو
سالهای آخر عمر مائو توام بود با گشایش مناسبات با غرب و بخصوص آمریکا، گشایش مناسبات اقتصادی با خارج از چین، استحکام و تداوم انقلاب فرهنگی. مائو سال 1976 یکی دو سال بعد از پایان جنگ ویتنام و پیروزی حزب کمونیست ویتنام بر آمریکا، بر اثر کهولت سن، از دنیا رفت.
چندین سال اولیه بعد از مرگ مائو، در حالیکه حزب، تحت رهبری هیات سیاسی به تدریج به سیاست کنار گذاشتن گروه چهارنفری که زن مائو نیز یکی از آنها بود، که از آرشیتکت های انقلاب فرهنگی بودند، مشغول بود، یکی از منتقدین اصلی انقلاب فرهنگی، یعنی "دنگ شیائو پنگ" با مهارت تمام خود را از پله کان رهبری حزب بالا میکشید. وی که در زمان انقلاب فرهنگی از سطح رهبری حزب کنار گذاشته شده بود، به یک کارخانه تراکتورسازی فرستاده شده بود، تا بعنوان یک کارگز معمولی کارکند. بعد از چهار سال کارگری در دوران انقلاب فرهنگی، بالاخره در اوایل دهه هشتاد، به سمت صدر اعظمی حزب کمونیست چین دست یافت.
دنگ شیائو پنگ و بعد از آن
دهه هشتاد را در چین، باید دهه دنگ شیائو پنگ، و بازگشت و عقب گرد از آنچه انقلاب فرهنگی گفته میشد، نامید. در حالیکه این دوران هم مانند سه دهه گذشته، همچنان حزب کمونیست چین، قدرت سیاسی را در سرتاسر کشور با استحکام در دست داشته و بخش عمده اقتصاد کشور را از طریق مدیریت اقتصاد دولتی، در کنار و به موازات بخش های اقتصادی تعاونی و خصوصی به کنترل حیات اقتصادی سیاسی کشور ادامه میداد.
دنگ شیائو پینگ، همچنان به نقش حزب کمونیست چین، در کنترل مدریریت سیاسی نظامی و سازندگی اقتصادی کشور تاکید نموده تداوم بخشید. در عین حال، دنگ شیائو پنگ، به گشایش کنترل شده بخش خصوصی و قابلیت های فردی جهت شکوفائی اقتصادی فرهنگی تاکید نمود. دو نمونه از گفته های دنگ شیائو پنگ، این میباشد که، در یک مورد میگوید، "مهم نیست که گربه سیاه باشد یا سفید، مهم این است که موش بگیرد". که منظورش این است که اگر هدف رشد اقتصادی و رفاه اجتماعی میباشد، راه رسیدن به این اهداف چندان مهم نیست، تا جائیکه از طرق مختلف به این اهداف برسیم. گفته دیگر دنگ شیائو پنگ این میباشد، که به مردم چین گفت، "ثرتمند شدن، شکوهمند است". گفتن این جملات کاملا در تقابل کامل با اهداف انقلاب فرهنگی قرار داشت. با این گفته ها عرصه را برای شکوفائی فعالیت های فردی و خصوصی اقتصادی بصورت گشایش نظام سرمایه داری با مدیریت و کنترل حزب کمونیست در چین میدان باز گشود.
کنترل و رهبری حزب کمونیست، برنامه های ملی پنج ساله
سه ویژگی اصلی دهه های بعدی مدیریت کشور چین را میتوان در تداوم کنترل حزب کمونیست چین بر مدیریت سیاسی امنیتی کشور، برنامه ریزی های مرکزی بلند مدت ملی، و بالاخره گشایش اقتصادی کشور برای شکوفایی قابلیت های فردی از طریق سرمایه داری خصوصی خلاصه کرد. طبیعی است که در این روند، گشایش مناسبات و مبادلات اقتصادی با دیگر کشورهای جهان، گسترش نظام آموزش همگانی و تحصیلات عالی، تامین حداقل رفاه، بهداشت و درمان و مسکن عمومی از اهداف اصلی حزب کمونیست بودند.
در حالیکه همچنان حزب کمونیست هدایت ساختار و گذار اقتصادی اجتماعی را بصورت هدفمند کنترل و مدیریت می نماید، سه ستون ساختار اقتصادی کشوری، بخش دولتی در مقیاس دولت مرکزی و دولت های محلی، بخش های تعاونی، بخش خصوصی، به موازات همدیگر و در حمایت و تکمیل همدیگر در خدمت مزدم کشور خویش به فعالیت مشغول میباشند.در این میان، بخش دولتی، عظیم ترین و قدرتمندترین بخش را به خود اختصاص میدهد، که بخش اقتصادی مالی یکی از اصلی ترین آنها میباشد.
چین، با نیروی کار ارزان، روحیه کار جدّی با بهره وری به مراتب بیشتر، روز به روز به میزان بیشتر قادر میشد تا کالاهای تولیداتی خویش را با قیمت های ارزان تر و با کیفیت های در حال افزایش و قابل رقابت با کالاهای مشابه به بازارهای جهانی عرضه نماید. از این طریق بود، که هم تولیدکنندگان داخلی در چین، از هر سه بخش اقتصادی نامبرده، روز به روز ثروتمندتر میشدند، در عین حال، بر میزان ثروت و قدرت دولت چین نیز افزوده میشد.
سقوط اردوگاه اتحاد جماهیر شوروی، آغاز گشایش نئولیبرال و جهانی سازی اقتصادی
پدیده فروپاشی اردوگاه اتحاد جماهیر شوری به سال 1991 در زمان تنظیم مناسبات میان گورباچف از یک طرف و ریگان و تاچر به نمایندگی غرب از طرف دیگر، خود بطور مستقل علل و چگونگی و ویژگیهای خاص خود را دارد، که از حوصله این بخث خارج میباشد. آنچه اینجا اهمیت دارد، گشایش ظرفیت های ویژه ناشی از این واقعه برای چین میباشد، که حزب کمونیست چین از آن به نحو احسن بهره برداری نمود.
در شرایط آغاز جهانی سازی نئولیبرالیستی و سیر آزاد سرمایه در جهان جهت استفاده از نیروی کار و مواد خام ارزان در کشورهای دیگر و یافتن بازارهای جدید، چین نه تنها از سرازیر شدن سرمایه های خارجی به این کشور ( باز هم تحت کنترل و مدیریت حزب کمونیست و دولت چین)، استفاده سرشار نمود، بلکه به موازات آن شرایط را فراهم نمود تا از این طریق دستاوردهای علمی، فنی، تخصصی و صنعتی غربی وارد چین شده و از آنها نهایت استفاده را برده و این صنایع و تکنولوژی ها را با چین وارد نماید.
این شرایط برای سرمایه گذاران خارجی در چین نیز بسیار سودمند بود. آنها با استفاده از مواد خام و نیروی کار ارزان، سیستم مالیاتی خیلی سودمند چین، قادر بودند تا به قیمت های هرچه نازلتر، کالاهای خویش را تولید نموده و در کشورهای غربی و به مصرف کنندگان غربی بفروشند. در حالیکه این امر روز به روزه به میزان بیشتری موجب شکل گیری طبقه متوسط در چین میگردید، کارگران چینی نیز از چنان درآمدهایی برخوردار بودند، تا بتوانند خود به مصرف کنندگان این کالاها تبدیل گردند. به این مفهوم، که خود چین هم به تولید کننده، و هم یکی از بازارهای مصرف کالاهایی که به نام کالای غربی در چین تولید میشدند، تبدیل گردید.
در حالیکه طی دوران دهه های نود و دو هزار، چین با نرخ رشد اقتصادی هفت هشت درصدی در سال در تمام عرصه ها به پیش می تاخت، قدرتمداری های حاکمه در کشورهای امپریالیستی فکر میکردند، که بر اثر رشد سیستم اقتصادی سرمایه داری در داخل چین، حزب کمونیست چین نیز مانند آنچه در اتحاد شوروی رخ داد، استحاله یافته و از حکومت ساقط شده، و قدرت سیاسی به دست نیروهای سیاسی سرمایه داری خواهد افتاد. فشارهای متعدد و دخالت های مشخص در جریان الحاق مجدد هنگ کنگ به چین، تحولات درونی در تایوان، سازماندهی جریان های دینی ملّی مانند فلان گانگ، و حتی حرکت های آزادیخواهانه جوانان، مانند اعتراضات در میدان تیان ان من، همگی مورد سوء استفاده قدرت های امپریالیستی، با هدف تبدیل آنها به وسیله ای جهت به زیر کشیدن حزب کمونیست چین از قدرت سیاسی کشور، مورد استفاده قرار میگرفتند.
در حالیکه سرمایه داری داخلی چین همچنان رشد می یافت، بخش های تعاونی و دولتی اقتصادی چین نیز گسترش می یافتند. به موازات این تحولات، قدرت و وسعت نفوذ خزب کمونیست چین بر کشور بیشتر شده و در چنین شرایطی قادر گردید تا از طریق برنامه ریزی های پنج ساله و استحکام موقعیت خویش در قدرتمداری سیاسی، گام های بزرگی در مسیر پروژه های کلان تاسیساتی، اقتصادی، طبیعی و رفاه، تامین اجتماعی، بهداشت، فراهم کردن امکانات عمومی و غیره به پیش بردارد.
ادامه راه
امروز با جنگ سرد جدیدی که ما بین استعمارگران و امپریالیسم کهن، به سرکردگی قدرتمداری حاکمه آمریکا از یک طرف بر علیه حاکمیت حزب کمونیست بر جمهوری خلق چین از طرف دیگر، رو در ور می باشیم. در شرایطی که کشور چین، در زمین بازی کشورهای امپریالیستی، با شرایط و قوانین نظام سرمایه داری، در رقابتی صبورانه آهسته آهسته بر آنها چیرگی می یابند، غرب تصمیم دارد تا با هر وسیله ای ممکن، جلو رشد بیشتر چین را گرفته و از تبدیل شدن چین به اولین اقتصاد جهان به هر قیمتی ممانعت به عمل بیاورند.
واقعیت های شرایط اقتصادی اجتماعی جهان پساکرونا، نشان بر رکود اقتصادی نسبتا طولانی با افزایش بیرویه تورم به موازات انفجار میزان بدهکاری های سرسام آور دولتی و خصوصی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری و تزریق تریلیون ها دلار بدون پشتوانه در اقتصاد آنها مواجه میباشیم. این شرایط نه تنها فاصله شکاف میان ثروتمندان و فقرا را بیشتر خواهد کرد، اکثریت غالب را به سمت فقر بیشتر سوق خواهد داد، بلکه میتواند به بحران های اجتماعی فراوانی منجر گردد.
دنیا با پردایم نوین سیر نزولی سقوط اقتصادی اجتماعی منحنی در کشورهای کلان سرمایه داری غربی، به موازات رشد تمامی این شاخصها در چین مواجه میباشد. از تحولات دیگر پردایم نوین جهانی، شکل گیری ائتلاف های جدید بین المللی مانند تشکیل گروه همکاری کشورهای بریکس، افزایش فاصله میان اروپا و آمریکا، افزایش تنش های جنگ افروزانه امپریالیستی جهت حفظ سلطه دلار آمریکا به عنوان واحد پولی مبادلاتی جهانی، و بالاخره، افزایش خیزش های عدالت جویانه صنفی سیاسی در کشورهای غربی و آزادیخواهانه و استقلال طلبانه در کشورهای جهان سوم مواجه میباشد. این امر با کاهش قابل ملاحظه ای از توان و قابلیت های دخالت ها و کودتاهای امپریالیستی در کشورهای جهان سوم توام می باشد. این واقعیت شرایط را برای امکان حق تعیین مستقل مردم کشورهای جهان سوم توسط خودشان فراهم می نماید.
دوران دهه های نود و و دو هزار، و دوهزار و ده، بطور عمده دوران هوجین تائو، و جیانگ زمین، و بالاخره شی جین پینگ میباشد. میشود به وضوح گفت که در دوران رهبری و هدایت حزب درزمان هر سه این افراد، حزب کمونیست چین، به شکوفائی سرمایه داری در داخل، تحت هدایت و کنترل حزب کمونیست ادامه داده، عرصه را برای سرمایه گذاری های آمریکایی و اروپایی در کشور خویش هر چه بیشتر فراهم تر نموده، و به رشد علمی، فنی و تکنولوژیک چین دامنه های هر چه گسترده تری بخشیدند.
اگر در دوران مائو، امپریالیسم آمریکا دشمن اصلی و سرمایه داری داخلی دشمن درجه دوم محسوب میشد، اینبار حزب کمونیست چین، با تمام توان تلاش می نمود تا در زمین بازی سرمایه داری جهانی با قوانین این نظام همخوانی نموده و در رقابت و تعامل با آنها، نه تنها از نظر علمی صنعتی اقتصادی ارتقاء دهد، بلکه به قدرتی همطراز با رقیبان جهانی خویش تبدیل گردد، تا بتواند در مقابل تهدیدات آنها دوام آورده و به حیات خویش ادامه داده و آنچه که به گفته آنها مدل چینی نظام سوسیالیستی میباشد را پیاده نماید.
هنگ کنگ، تایوان و میدان تیان ان مین
حزب کمونیست چین، همراه با حکومت جمهوری خلق چین، همیشه بر این باور بوده است که مناطقی که مانند بندر هنگ کنگ، و ماکاو که در زمان جنگ های تریاک از چین به مدت نود و نه سال به اجاره گرفته شده بودند، و هم چنین جزیره تایوان، که نیروهای کومین تانگ به آن پناه برده بودند، همراه با مردمی که در آنها زندگی میکنند، بخش های جدائی ناپذیری از کشور واحد چین میباشند. در این مسیر، دولت چین با فورمول "یک کشور، دو سیستم" در شرایطی که این مناطق در چهارچویه چین واحد، خودمختاری و قوانین اداره داخلی مستقل خود را داشته باشند، به میدان آمد.
همانطوری که به مدت دهها سال، حزب کمونیست چین، امپریالیسم آمریکا را به عنوان بزرگترین نماینده اردوگاه سرمایه داری جهانی و دشمن عمده سوسیالیسم معرفی نموده و خود را با آن در تقابل میدید، در طرف وقابل، کلان سرمایه داری جهانی به رهبری آمریکا، طی تمامی شصت ساله حاکمیت حزب کمونیست چین بر سر قدرت در این کشور، در تلاش بوده است تا این حزب را بی اعتبار کرده و به نحوی از سریر قدرت به زیر کشیده و متلاشی بکند.
آزادیخواهی، تقابل و برخورد های تنش زای نظرگاه های متفاوت در تحولات پر طلاطم گذار شصت ساله کشور چین دور از انتظار نبوده و نیست. از این نمونه ها میتوان به تظاهرات ازادیخواهانه جوانان چین در میدان تیان ان من در سال هشتاد و نه، یا تظاهرات آنها در هنگ کنگ اشاره کرد. آنچه که اینجا حد و مرز تظاهرات آزادیخواهی مدنی و قانونی را تعیین میکند، این است که در حد معمول و معقول، تظاهر کنندگان، توانسته باشند نکاتی را که مد نظر دارند، به عموم مردم کشور خویش و حتی جهانیان رسانده باشند.
آمپریالیستها با تمام توان تبلیغاتی، تدارکاتی، مالی و امنیتی خویش همیشه در تلاش بوده اند، تا از این فرصت ها جهت ضربه زدن به حکومت و حزب کمونیست چین، تا حد تهاجم امنیتی به قصد سرنگونی آن سوء استفاده نمایند. خط قرمز چنین تظاهراتی در هنگ کنگ، یا میدان تیان ان من در سال هشتاد و نه، برای دولت چین و حزب کمونیست این کشور در آنجا تعیین میشد، که این تظاهر کنندگان، بعد از آنکه به قدر کافی سخنان خود را بر زبان آورده و نکات مورد نظر خویش را به جهانیان بیان کرده باشند، در حالیکه خود اقلیتی خیلی کوچک میباشند، به صورتی کاملا تحریک و تهییج شده به میدان آمده، خواستار حمایت جهانی از آنها برای سرنگونی حکومت کشورشان بوده باشند.
اگر بعضی از این قربانیان، با هدف آزادیخواهی به دلایل گفته شده در بالا از خط قرمز حکومتی گذشته و با نهایت تاسف جان خویش را در این راه از دست داده اند، بعضی دیگر مانند گروه فلانقانگ، یا بعضی از تحریک شدگان در خیابان های هنگ کنگ، بصورت های آشکار تعلیم یافته و تحریک شدگان توسط سازمان های امنیتی امپریالیستی میباشند.
چین امروز
چین امروز، در مسیر تبدیل به بزرگترین اقتصاد جهان در آینده ای نزدیک حرکت میکند. اگر چین به بزرگترین کارخانه تولیداتی جهان تبدیل گردیده و بیش از بیست و هشت درصد تولیدات جهان را به خود اختصاص داده است، که در مقابل شانزده درصد آمریکا، نزدیک به دو برابر آمریکا میباشد، با نرخ رشد شش هفت درصدی خویش پیش بینی میشود در داخل همین دهه از آمریکا جلو بزند. چین در عرصه های تکنولوژی های هوش مصنوعی، روبوتیک، تکنولوژی فضایی، دیجیتال، تکنولوژی نیمه رسانه ای (سمی کانداکترز)، انرژی غیر فسیل و ماشین های بدون سرنشین شهرهای هوشمند و دهها مورد دیگر، نه تنها با غرب صنعتی برابری میکند، بلکه در خیلی موارد از آنها جلو زده است.
امروز حزب کمونیست چین با سیاست دوجانبه رشد داخلی و توسعه خارجی، اقدام به پروژه های جهانی در مسیر جاده ابریشم ( کمربند و راه) نموده است. با وجود تجربه بیش از شصت ساله حزب بر سریر قدرت و مدیریت سیاسی اقتصادی کشور، دیکتاتوری پرولتاریا را از طریق سکانداری مطلق حزب بر مسیر سازندگی سوسیالیستی کشور به اجرا در می آورد. اگر این دیکتاتوری بصورت عدالت و ازادی برای اکثریت غالب یک و نیم میلیارد نفری چین میباشد، اقلیتی در این مسیر بخاطر از دست دادن امتیازاتی از گذشته ناراضی خواهند بود.
پروژه های همکاری با کشورهای دیگر، مانند پروژه های مشترک در برنامه جاده ابریشم چین، میتواند در خیلی زمینه ها با موفقیت توام بوده، و در بعضی زمینه ها چندان موفقیت آمیز نباشند. اینجا قدرتمداری های کشورهای مختلف دیگر میباشند که باید منافع ملی و مردم کشورهای خویش را در اولویت اول قرار داده و مانع از آن گردند، که اجرای چنین پروژه ایی به قیمت ضرر و زیان ملی تمام گردد.
در شرایطی که سالانه میلیون ها دانشجوی چینی در دانشگاه های چین و معتبر جهانی تحصیل میکنند و غالبا به کشور خویش برمیگردند و تخصص های خویش را در پیشرفت کشورشان به کار میگیرند، میزان تحصیل کردگان، و طیقه متوسط هر چه بیشتر افزایش یافته و نظام ارزشی و نیازهای نسل های جدید، ویژگیهای آزادیخواهانه، زیبایی طلبانه، عدالت جویانه، مدرن، انسانی و ملّی را نمایندگی می نمایند، خواهان آن میباشند تا در این روند گذار کشورشان به بزرگترین و ثروتمند ترین کشور جهان سهیم بوده باشند.
در شرایطی که هشتصد میلیون نفر در کشورشان از فقر بیرون آورده شده، نزدیک به یک و نیم میلیارد مردم کشور از پوشش تحصیل رایگان و تامین بهداشت و درمانی و مسکن برخوردار میباشند، توزیع عادلانه تر ثروت های بدست آورده شده را تنها زیر رهبری حزب کمونیست چین میسّر می یابند. با پیوستن میلیون ها جوان به عضویت حزب در سال، نه تنها نسل جوان طالب عدالت اجتماعی و سازماندهی سوسیالیستی را از طریق هدایت و رهبری حزب کمونیست چین پی ریزی می نمایند، بلکه تعداد اعضای حزب کمونیست چین روز به روز افزایش یافته و به مرز یکصد میلیون نفر نزدیک میگردد. آینده حزب کمونیست چین در این مسیر گذار سوسیالیستی به رهبری حزب به واسطه توان و قابلیت های نسل جوان و نسل های آینده میسر میباشد.
افزودن دیدگاه جدید