اواخر سال ۵۷ و سالهای ۵۸ و تا آبان و آذر سال ۵۹ که جنگ منطقه آبادان را به خط مقدم بدل نموده بود؛ فرصتی بود که هم آبادان، هم خرمشهررا ببینم و هم ماهشهر و سربندر و اهواز را. حالا به نظر مکانی شده برای شرمساری و بی لیاقتی حاکمان؛ با شروع جنگ، وعده پایان جنگ داده شدبرای آبادانی و سازندگی و با آزادی خرمشهر و آبادان؛ جنگ سالها ادامه داشت و خرابی های خوزستان بیشتر و بیشترگردیدند. در پایان جنگ هم غفلت و شایدهم خیانتی آشکار شد به این استان زرخیز؛ استانی که نیزارهای هورالعظیم اش محلی بود برای بقا در جنگ هشت ساله شان، ازسوسنگرد، بستان، چزابه، هویزه تا نیزارهای اهواز و طلائیه که به نبرد نیزارها معروف شد و چه جان های شیفته ای که در قاموس وطن پرستی ازکف رفت؛ جنگ و عوارض ناشی از آن، تالابها را خشکاند و سالهای ریزگردها شدند همدم مردم خونگرم جنوب که مرزدارانش اهالی عرب زبان و هموطنان مابودند. هورالعظیم که سالها در جنگ برای بقاماند، امروز گریبانش را گرفته اند و تشنه ی حقابه حیاتش هست، و دامداران و روستائیانی که بقای شان در آب این تالابهاست؛ کرخه، سومین رود بلند ایران که از به هم پیوستن دو رودخانه زال و سیمره در شوش و پس از طی مسیری نزدیک به۰۰ ۸ کیلومتر به تالاب هورالعظیم در مرز ایران و عراق میریزد؛ عمده درآمد خانوادههای حاشیه تالاب ازسمت ایران از صیادی و گاومیشداری است. آمارها میگویند حدود چهارصد گاومیشدار در منطقه زندگی میکنند، باحدود ۱٨هزار رأس گاومیش و هزار ماهیگیر که همه از کف رفته، و سدهای حساب نشده ای که هم آب رااز این سرزمین رُبود و هم بخار آبش فرسنگها دور از این سرزمین به هوا رفت.
خيلیها مهاجرت كردهاند، وآنکه مانده است می گوید: «كشاورز سادهای كه دارد كار میكند ديوانه نيست كه بخواهد با خودش درگير شود؛ ولی وقتی میبيند گاوميشش دارد از بين میرود، زمين كشاورزیاش دارد نابود می شود؛ طبيعی است كه اعتراض كند ...»
اما كار روستا تنها به مرگ گاوميشها و خشكيدن زمينهای كشاورزی ختم نمیشود؛ دختران روستا در حالت عادی هم درگيرند كه بتوانند درس بخوانند یا نه؛ و درس خواندنشان به بيش از پنج کلاس نمی رسد و خيلی تك و توك به دبيرستان میرسند و حالا بدتر، غم نان و غم آب همه چیز و همه کس را درگیر کرده است؛
قبلا اگر روستاها مشكل آب آشامیدنی داشتند، اما دستكم اميدشان به آب رودخانهها بود. فكر می كردند سرانجام رودخانهای، آبباريكهای هست و میتوانند مشكلاتشان را حل كنند؛ اما اکنون رودخانهها هم آب ندارند. خشكسالی همان آبباريكه اميد را هم از مردم دریغ نموده و حيات خوزستان را هم به خطر انداخته است. آبزيان، پرندگان و همه سرمايههای محيط زيستی كه گِرد تالابها و رودخانههای خوزستان میگشتند؛ اگر نابود نشده باشند اکنون در خطر نابودی اند.
این روزها مردم حلقه میزنند و میچرخند و شعرهای آهنگين میخوانند. سالها تصوير دبههای خالی آب بر سر مردم خوزستان، مثل آتش در خرمن جان های سوخته بود.
زن پای تلفن اشك ريخته بود و گفته بود: «...مردم چيزی نمیخواهند، مردم فقط تشنه اند... همه اين سالها مردم آب ِخوردن را خريدهاند، بيكار ديدهاند!، هوای ِبد و گرد و خاك را تحمل كردهاند! و وعده شنيدهاند! به اين مردم انگ نزنيد. ببينيد كسی كه اعتراض دارد چطور زندگی میكند...»
و حالا تابستان سه سال بعد از آن قول و قرارهاست، و «يزله» برای آب همچنان ادامه دارد. اين بار اين «يزله» بيشتر از اينكه حكم سوگ داشته باشد، آوای خشم به خود گرفته...
«...ری را. ری را...
دارد هوا که بخواند.
درین شب سیا.
او نیست با خودش،
او رفته با صدایش اما
خواندن نمی تواند...»
نیما
خوزستان که روزگاری محلی بود برای دفاع؛ امروز تصویریست تیره برای شرمساریهای حاکمان که اگر شرمی داشته باشند! و «یزله» نمادی ست از سُوگ و خشم.
----------------------
*.یَزْله یا هُوسه نوعی شعر حماسی رایج در جنوب ایران،به ویژه در خوزستان (عمدتاً عشایر عرب) که بعضاً همراه با کوباندن پا بر زمین (معمولاً بصورت جمعی) اجرا میشود. یزله هم در مراسم عزاداریها و سوگ عزیزان برگزار میشود و هم در شادی.
افزودن دیدگاه جدید