رفتن به محتوای اصلی

فانوس های ما

فانوس های ما

فانوس های ما

 

تبر هایی که قصد جنگل می کنند،

از استخوان های ما گذشته اند

موش های کور که می جوندروشنایی،

نمی شوند مست ظلمت ،

گر نبلعندنور فانوس های ما

جغد هایی که می نالند،

بر فراز خرابه های شهر،

بر خاستنداز بام های فرو ریخته ما

گزمه هایی که می گیرند رد عاشقان،

افروختند از بذر عشق ما، خرمن اتش

نیست هیچ تیری که شود رها،

از کمان دشمن مردم ونخورد به ما

هر زمان که می دهندمان تشنگی،

در راه است بیگمان، خشکاندن چشمه ها

و همیشه خبر از غارت باغ می دهد،

بستن ما به درختان

چشم بند برچشم ما،

دارد نشان از تبانی تیغ و طلا

رفتن حلقه سرمایه به گوش،

میسر نیست، جز با کشتن ما

و هر گاه که فوج فوج برویم در قفس،

در پیش است به یقین،

عزای آزادی وعدل،

انتقام ازاندیشه ما

چه شیرین است خونمان،

به ذائقه ی تیر و طناب

که هستیم؟

که گرم نمی شود بازار فریب،

جز با غیبت ما نیستیم زیاد، کوتاه است عمرمان

سلاحی نیست ما را جز قلم وزبان

چه رازی هست در میان ،

که می ترسند چنین از ما

کور دلان این خاک ،

لشکر وزراد،

جهان بیداد

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید