در همان ساعاتی که نخست وزیر ژاپن طی دیدارش با جناب ولی فقیه با بهت تمام شاهد موضع جمهوری اسلامیمبنی بر رد مذاکره با آمریکا بود، دو نفتکش محمولههای نفتی در دریای عمان مورد حمله قرار گرفتند و دچار آتش سوزی شدند. اهمیت موضوع به چیست و مهمترین نکته در آن کدام؟
اصل داستان!
سفر آقای آبه به تهران، حلقهای از نقشه راه اخیر آقای ترامپ بود. این نقشه، به دنبال جا انداختن این تصویر از صحنه است که: ترامپ برای مذاکره و توافق آمادگی دارد، طرف دیگر اما مذاکره را پس میزند. هدف این نقشه نیز شرکاء – رقبای اروپایی آمریکا هستند تا با قرار گرفته شدنشان در نقطه نهایی انتخاب، بدل به همیار آمریکا در تنگتر کردن حلقه محاصره اقتصادی ایران شوند. مطابق این سناریو هم بود که دولت آمریکا نه فقط از زبان ترامپ، بلکه حتی توسط پمپئو و بولتون جنگ افروز، برای مذاکره اعلام آمادگی کرد و بر این پیشدستی حتی ابتکار اعزام سفیر صلح به تهران را هم افزود.
سفیر برای مذاکره و صلح نمیتوانست هیچیک از قدرتهای اصلی اروپا باشد؛ قدرتهایی که تا به امروز مخالف خروج آمریکا از برجام باقی ماندهاند و سخنگوی خود هستند. اروپایی که، با زورگوییهای یکطرفه آمریکا مشکل دارد و بدشانسی اش فقط به این است که نقطه مقاومت در برابر آمریکا را در این ضعیفترین محل برگزیده و قرار داده است! در این میان البته، تکلیف چین و روسیه که اصلیترین حریفهای استراتژیک آمریکا هستند و فقط هم بخاطر تعارضاتشان با آمریکا روی کارت بازی جمهوری اسلامیحساب میکنند از پیش روشن است. پس چه قدرتی میتوانست واسطه صلح باشد و پیام رسان ترامپ، که هم دارای اعتبار بینالمللی است و هم کم مسئلهدارترین کشور با آمریکای ترامپ در میان قدرتمندان جهان؟
ژاپن! کشوری که نسبت به هر قدرت دیگری کمتر سر شاخ با آمریکاست و بیشتر از هر قدرتی با آن راه میآِید و در ضمن، ذینفع در تداوم معامله انرژی با ایران. ترامپ در ملاقات چند هفته پیش خود با نخست وزیر این کشور از او خواست که با رفتن به تهران پیام او با رهبری جمهوری اسلامیرا در میان نهد و به این ترتیب بازیگر نقشه او شود! گرچه جزئیات چیستی مفاد این پیام هنوز دقیقاً روشن نشده، رازگشایی از آن اما چندان هم دشوار نیست. حرف ترامپ به تهران این بود که: یا بیا پای مذاکره و عقب نشینیهایی بکن تا من نیز فتیله جنگ اقتصادی را پائین بکشم و یا بگو مذاکره نمیکنم! تاکتیکی در هر حال منجر به موفقیت زیرا جنگ میان شیاد نیرومند نقشهمندی است، با ابلهی کم توان و بینقشه که نشسته بر سر شاخ بن میبرد. برنده رودررویی، پیشاپیش آنی است که زورش میچربد!
نقشه رو میشود!
ساعاتی از حمله به این دو نفتکش نگذشته بود که پمپئو در ژستی "خشمگینانه" از رخداد پیش آمده، کنفرانس مطبوعاتی گذاشت تا اعلام کند ماجرای دریای عمان، فقط کار یک دولت میتوانسته باشد که آنهم ایران است! او بعد این اعلام موضع در بی اعتنایی به خبرنگاران دست بلند کرده برای طرح پرسش، بلافاصله سالن را به نشانه اینکه مسئله از نظر آمریکا نیاز به توضیح بیشتری ندارد ترک گفت! او طی همین اعلام موضع، در آنجایی از رمز و راز نقشه راه تازه آمریکا پرده برداشت که بر سخن خامنه ای در دیدار با نخست وزیر ژاپن مبنی بر "نه به مذاکره" انگشت گذاشت! منظور از مصاحبه عجولانه او هم همین بود. تاکتیک اعزام سفیر صلح به تهران در وجه اعلام "نه به مذاکره" از سوی طرف مقابل نتیجه داده بود! اکنون از نظر آمریکا نوبت اروپاییها است که دست از تعلل بردارند و با تجدید نظر در تصمیم تاکنونی خود، کنار آمریکا بمانند! اروپایی آنچنان گیرکرده در موقعیت شکننده کنونی، که هفته پیش ناگزیر شد تا از زبان وزیر خارجه آلمان به جمهوری اسلامی هشدار دهد که: "انتظار معجزه از اروپا نداشته باشید"!
حالا اما آمریکا دست اندرکار بردن شکایت به شورای امنیت شده تا صف بندیهای جهانی در این رابطه را به سود سیاست تحریم حداکثری خود بچرخاند. روندها حالا در سمتی پیش میروند که وتوی احتمالی چین و روسیه نیز نتواند از پیشرفت نقشه آمریکا برای تشدید رودررویی با جمهوری اسلامیبکاهد. هشدار اینبار دبیر کل سازمان ملل متحد در روز گذشته پیرامون خطر تنش بیشتر در این منطق از جهان، جای درنگ و نگرانی جدی داشت. خامنهای بیش از همه در خدمت عملی نقشه ترامپ است!
از این دو، خطر اصلی کدامست؟
حتی در اوج بحران نیز میتوان به اثبات رسیدهترین شلیکهای صورت گرفته از سوی هریک از طرفین منازعه را تحت کنترل درآورد، مشروط به آنکه فضای مذاکره ولو بالقوه ای در بین باشد. اما آنجا که اصل مذاکره از سوی یکی از طرفین یا هردو رد شود، آنگاه دیگر نه فقط یک اقدام نظامی خُرد میتواند شرایط نه جنگ و نه صلح را سریعاً تا سطح جنگ بالا ببرد، بلکه هر توطئه عامل نامعلوم هم قادر است برافروزنده آتش جنگ باشد. به عنوان مثال همین انفجار روز پنجشنبه دریای عمان. با آنکه هر ماجراجویی و حماقتی از سوی جمهوری اسلامی را میتوان انتظار داشت، اما احتمال بسیار زیادی وجود دارد که در پشت این شلیکها به ان دو نفتکش، دست دولت ثالثی در کار بوده باشد! حضور نخست وزیر ژاپن در تهران و همزمان، زدن سئوال برانگیز نفتکشهای محموله نفتی آن، شائبه توطئه از سوی ذینفعهایی را دارد که مشتاق شروع جنگ بین آمریکا و ایران اند!
خطر اصلی اما، آنجایی است که فرمانده بلامنازع یک طرف صراحتاً و در موقعیتی حساس از دیپلماسی بگوید که: مذاکره، بیمذاکره! هم از اینرو در لحظه حاضر، هر رویکردی که تمرکز را بر شلیک خامنه ای از فراز کوه علیه مذاکره نگذارد و به جای آن شلیکهای نظامی در دریا را برجسته کند، بر حقیقت اصلی چشم پوشیده است؛ در لحظه خطیر کنونی، توجه به این موضوع، اهمیت کلیدی برای نیروی صلح و دمکراسی دارد. جان مطلب را در مخالفت خامنهای با مذاکره باید جُست. این موضع گیری، نه فقط آستانه جنگ بلکه نوعی از ورود در خود جنگ است. در پشت "خشم" ظاهری پمپئو، شادی واقعی او از این موضع گیری را باید دید!
چکیده حرف "رهبر"!
ابراز موضع خامنهای در دیدار با نخست وزیر ژاپن، در اینها خلاصه شدنی است:
- "هیچ ملت آزادهای، مذاکره زیر فشار را قبول نخواهد کرد."
- "من شخص ترامپ را شایسته مبادله هیچ پیامینمیدانم و هیچ پاسخی هم به او ندارم و نخواهم داد."
- " از طریق مذاکره با آمریکا، مشکلات ما حل نخواهد شد".
بنا به این گزارهها اگر جامعه ایران نگران آن است که بحران حاد کنونی تا سطح خطرناک غیر قابل کنترلی بر کشیده شود، در مقابل اما اظهارات جناب ولی فقیه، یعنی ادامهی همین بن بست خطرزا. او از طرف ملت ایران میگوید هیچ ملت "عاقل" و "آزاده ای"، مذاکره زیر فشار را نمیپذیرد، ولی نمیگوید مگر سلف او، خمینی قطعنامه آتش بس 598 را از جایگاه ناچاری نپذیرفت و "جام زهر" معروف را سرنکشید؟ مگر خود وی از موضع ناگزیری نبود که پای مذاکره با دولت اوباما رفت و در توجیه این پس نشستن اجباری، نسخه "عقب نشینی قهرمانانه" را پیچید؟! اصلاً تاریخ کی و کجا رفتار یک ملت برای رفتن پای مذاکره را با میزان "آزادگی"ها محک زده است؟ آیا جز این است که ضرورت مذاکره میان طرفین دچار اختلاف، به خاطر گذر از شرایط بحران است و بهرهگیری از چنین اهرم عقلایی برای کاستن از میزان فشار غیر قابل تحمل؟ خامنه ای دروغ میفروشد تا هویت ارایه شده در این چهل سال از خودش و نظام جمهوری اسلامی، پابرجا بماند. نفی مذاکره با آمریکا از سیاست ولایی بر میخیزد که حتی برای تظاهر هم باشد در عمل اما ریسکی خطرناک علیه هستی مردم ایران است.
"دشمن محوری" همزاد ولایت فقیه است!
خامنهای میگوید: "از طریق مذاکره با آمریکا، مشکلات ما حل نخواهد شد"! او اما به روی مبارک خود نمیآورد که این منتسب به "مشکلات ما"، محصول جمهوری اسلامیاست و تحمیل شده از سوی آن بر ایران. تصادفی نیست که او تصریح میدارد: مشکل فقط با ترامپ نیست، با اوباما هم بود! به زعم او، در واقع این مشکلی است همیشگی برای جمهوری اسلامی، زیرا این حکومت چنین دشواری را برای تداوم خود لازم دارد و خواستار بقای آن است! ولایت فقیه خود را نیازمند حفظ هویت آمریکا ستیزی میبیند. اما سئوال مردم ایران این است که گره مشکل با آمریکا اگر در پشت میز مذاکره گشوده نشود، پس کجا میباید باز شود؟ پرسش این است که ادامه مشی عدم مذاکره اگر زمینه سازی برای جنگ نیست، پس چیست و چه تضمین که جنگ در وجه اقتصادی حاضر در همین بپاید و به جنگ نظامینکشد؟
در شرایطی که از زمین و زمان این ندا بلند است که مذاکره به معنی تسلیم نیست و در حالیکه روح مطالبه ملی کنونی را همانا در این میتوان بازیافت که مذاکره در همین اکنون و بی هیچ پیش شرطی، پاسخ ولی فقیه اما به نماینده عملاً اعزامی ترامپ این میشود که "من هیچ پاسخی به او نخواهم داد"! این در واقع، همان "دشمن محوری ولایی" است و مشخصا هم اقتضای مصالح حکومت امام زمانی جمهوری اسلامی! و دود این سطوح متفاوت از جنگ که روز به روز هم غلیظتر و کور کنندهتر میشود، فقط به چشم ملت میرود و بیشتر نیز تهیدستان.
یک نفر اینهمه "تجری" را از کجا میگیرد؟
خامنهای از سی سال پیش ادامه دهنده سیاست "دشمن محوری" خمینی است. پرسش اما این است که این فرد به اعتبار و پشتوانه چه ساختار حکومتی و به اتکای کدام اهرم قدرت است که این چنین سرنوشت ملتی را آلت دست خود قرار میدهد؟ کدامین ساختار است که به یک فرد تا آنجا میدان میدهد تا کشوری 80 میلیونی را گروگان منویات خود کند؟ این فاجعه، نه جنبه فردی، که شأن ساختاری دارد. منبع فلاکت کشور، در حاکمیت ساختار ولایت فقیه قدر قدرت چونان اس و اساس جمهوری اسلامی است بر آن! مسئله این است که یک نفر با نشستن بر بالای نهادی مطلقالعنان به نام ولایت فقیه، خود را عقل ملت و در واقع "رهبر امت" اعلام میکند و به نیابت از همین، با نخوتی عجیب مثلاً فرمان ممنوعیت مذاکره صادر میکند. به تکرار باید گفت که مسئله اصلی ایران، ساختار ولایی حاکم بر کشور است و مشکل مردم ایران، مشکل جمعی به نام نظام جمهوری اسلامیاما متبلور در ولی فقیه.
این جای خرسندی دارد که هر روز صداهایی بیشتری در کشور مبنی بر لزوم برکناری خامنه ای شنیده میشود.، این، نشانه گرفتن نماد نظام ولایی جمهوری اسلامیاز سوی جامعه است. اما باید هشیار بود و هشدار داد که مسئله ایران، نه فقط شخص "رهبر" بلکه دستگاه "رهبری" یعنی ولایت فقیه بمثابه ستون خیمه جمهوری اسلامیاست. حیات این دستگاه به "دشمن محوری" اش اعم از داخلی و خارجی است! این دستگاه ایدئولوژیک اگر از تعرض جویی دست بکشد منقرض میشود. پاسداری از استبداد و دست زدن به ماجراجویی، از خصایص اوست. این نهاد، ضد دمکراسی است و جنگ افروز. آن را باید در کُلیتاش کنار گذاشت. لازمه گذر از نظام جمهوری اسلامیبسیج همه قوای دمکراسی علیه ولایت فقیه، این رکن بنیادین جمهوری اسلامی است. بسیج نیروی دمکراسی علیه ولایت فقیه، امروز با تاکید بر پیوند صلح و دمکراسی پیش رفتنی است.
افزودن دیدگاه جدید