آسمان و ریسمان در جنگ اوکراین
این روزها هر کس با هر پیشینه و علاقه ای به جنگ اوکراین نزدیک می شود و در صدد تبیین آن بر می آید از استادان روانشناسی بگیر که فوکوس می کنند روی میمک صورت پوتین تا کسانی که این جنگ را جنگ کمونیسم و جهان آزاد و جنگ مدرنیته و سنت های قبیله ای می دانند.اما لازم است قبل از آن که روی این دیدگاه ها خم بشویم بگویم تجاوز روسیه به اوکراین بی هیچ اما و اگری جدا از بهانه های درست ویا غلط روس ها و جدا از شیطنت های جریانات پرو غرب در اوکراین محکوم است .بلوک های امپریالیستی حق ندارند برای تصفیه حساب های سیاسی شان مردم کوچه وبازار را هیمه کوره های آتش افروزی شان کنند.
بیماری پارکینسون وجنگ اوکراین
تقلیل جنگ اوکراین به بیماری پارکینسون پوتین و تقلیل بر آمدن نازیسم به بیماری هیتلر و مصرف بیش از اندازه مواد افیونی و توهم زا، پشت کردن به دیدن الیگارشی های قدرتمند مالی و نظامی و سیاسی ست و عبور از تحلیل طبقاتی جنگ های بزرگ و تبیین این جنگ ها با روانشناسی فروید است، کاری که قبلاً در مورد هیتلر شده و راه بجایی نبرده است.
شکی نیست که یکی از عوامل دخیل در این جنگ ها دیوانگی رهبرانی ست که در راس این الیگارشی های پیشامدرن جا خوش کرده اند و حکم کاتالیزرو دارند اما داستان جدی تر از این برداشت های روانکاوانه است.
در پشت توسعه طلبی و شوینیسم سرمایه داری امپریالیستی روس جناح های قدرتمند نظامی و مالی صف کشیده اند که به تقسیم کنونی جهان معترض اند و چون آلمان هیتلری سهم بزرگتری از بازار جهانی را می خواهند و این خواستن می تواند خود را در لباس جنگ نشان بدهد.
این جنگ و جنگ هایی از این دست را باید در تضاد ها و تخاصمات بلوک های امپریالیستی دید.
حمایت از روس های دوایالت خودمختار و کریمه و نازی زدایی و جلوگیری از پیوستن اوکراین به ناتو تمامی داستان نیست بخشی از داستان است.
این که غرب در تلاش است با تقویت جریانات راست افراطی اوکراین را از آن خود کند و این جریان دست کمی از همتایان خود در روسیه ندارد، این هم بخشی از داستان است .
انتخابات و مجلس و دفاع از ارزش های دموکراتیک غربی برای دوسوی این داستان رویه کار است.
داستان اصلی تقسیم مناطق نفوذ و حل تضاد های حل ناشدنی بلوک های امپریالیستی ست.
و جز این جایگزینی گاز طبیعی مایع امریکا با گاز روسیه و نیز کنترل راه های تجاری و انتقال بحران های درونی خود به بیرون است.
داستان اصلی بدست گرفتن شاهرگ های حیاتی جهان از منابع انرژی و راه های تجاری و در دست داشتن مناطق سوق الجیشی از سوی هر دو طرف است. هر چند بخش عقب افتاده تر و پیشامدرن سرمایه امپریالیستی در روسیه سیاست های مخربتری برای همسایه گانش دارد.
شعله ور کردن جنگ را باید در حل موقت بحران های ساختاری نظام سرمایه در هر دو سوی این داستان و از بین رفتن وسایل تولید و تاسیسات زیربنایی و بازار برای اجناس دول امپریالیستی و ایجاد بازار کار برای باز سازی و رونق دوباره سرمایه دچار بحران دید.
اما این بدین معنا نیست که با یک کاسه کردن دو سوی این بازی در چاه دفاع از شوینیسم عقب مانده و متجاوز روسیه بیفتیم.
تبیین تمامی این داستان با فوکوس کردن روی حرکات صورت پوتین و نشستن در پشت میزی بزرگ برای پنهان کردن دیس کینزی و سگ بازی پوتین بیشتر بیک شوخی شبیه است تا تحلیل جنگی در این ابعاد.
جنگ کمونیسم و جهان آزاد
خوشمزه گان روزگار، راست های آواره در چار گوشه جهان و راست های جا خوش کرده در خیابان فرشته و نیاوران و سلطنت آباد این روز ها سازهای شان رابه سبک و سیاق رشکی و ماستی های میدان شوش کوک کرده اند که جنگ اوکراین جنگ بین جهان آزاد و کمونیسم است.
از این داستان بگذریم که در تمامی طول این سال ها زرادخانه دروغ و لجن پراکنی همین راست نیروهایش را متمرکز کرده است بر تاریخ چپ آن هم روزگار استالین و چپ ایران روز گار حزب توده و فرقه دموکرات تحت عناوین تنویر افکار و باز خوانی تاریخ و با فرافکنی می خواهد با هر حربه ای چپ را بکوبند.
در دنباله همین پروپاگانداست که الیگارشی روس می شود دست پروده بلشویک ها و جنگ بین دوبلوک سرمایه داری می شود جنگ بین جهان آزاد و کمونیسم.
آن سوی این هیاهوی راست، چپ سنتی ست، سوسیال رفرمیست هایی که در روزگار جنگ سرد فریز شده اند و در غار اصحاب کهف دارند خواب روزگار خوش دقیانوس را می بینند و هنوز هم بر طبل ضدامپریالیستی می کوبند و تمامی وقایع جهان را جنگ بین دو اردوگاه می بینند و با قرار دادن خود در جبهه الیگارشی زیاده خواه روسیه آب به آسیاب راست پرو غرب می ریزند تا رندان روزگار بیایند و با بولد کردن آن ها، دم از چپ متعفن و کمونیسم متعفن بزنند و احساسات ضد کمونیستی خود را آب بندی کنند.
جنگ بین مدرنیته و فرهنگ قبیله ای
دسته دیگر بر آنند که باید از زاویه جنگ سنت های قبیله ای با سنت های برخاسته از مدرنیته به این جنگ که یک جنگ تمدنی ست نزدیک شد.
این دسته با این پیش فرض شروع می کنند که لنینیسم برآمده از سوائق پیشامدرن قبایلی بود که دولتی متمرکز و پدرسالار را صورتبندی می کرد و تصویری قبیلهمانند از جامعه سوسیالیستی بهدست می داد که در آن تکثرانسانی جایی نداشت و آدمها در یک حیاتی تودهای چاره ای جز پیروی بیچون از رئیس قبیله نداشتند.
در برابر جوامع قبیله ای، جهانِ آزاد با آزادی های فردی و حکومت قانون و دمکراسی و تفکیک قوا و رسانه آزاد بودند.
این رو دررویی تا فرو پاشی بلوک شرق در سال ۱۹۹۱ ادامه داشت؛ اما با فروپاشی این اتحادیه قبایل نیروهای درون این اتحادیه بسوی ملیگراییهای افراطی و سنتگرایی و بنیادگراییهای دینی شیفت کردند. شیفتی که حاصلش نیم قرن خشونت و جنگ های نیابتی بود.
حمله روسیه به اوکراینِ را باید در کانتکست برخاستن نیرو های افراطیِ روس دید که درخود احساس رسالتی جهانی برای دفع شر و بدی می کنند.
ردّپای این احساس را در سنتدینی ارتودوکس روسی و هم در آثار سوسیالیستهای متقدم مثل چرنیشفسکی و حتی در تولستوی و صدالبته در داستایفسکی به غلظتتمام ورگههایی در پوشکین و تورگنیف و آنا آخماتوا می توان دید.
این احساس به شکلی دیگر در لنینیسم خود را باز گشایی می کرد.
لنین در کتاب دولت و انقلاب بعنوان یک حواری سفت و سخت مارکس دیکتاتوری پرولتاریا را محوریت می بخشید تا مرجعیت قهار و پدرسالار قبیله ای را در قامت دولت سوسیالیستی آب بندی کند، دولتی که رسالتی جهانی برای تحقق کمونیسم داشت.
با فرو پاشی اتحاد شوروی ساخت قبیله ای قدرت از بین رفت اما احساس رسالت جهانی ملت روس زخمی و دلشکسته باقی ماند و مترصد شرایطی بود که خود را در هیئتی دیگر بازسازی کند.
رستاخیز این احساس با بر آمدن ناسیونالیسم روس متحقق شد و ملی گرایان روس رفته رفته به این باور رسیدند که پوتین کسی ست که می تواند روسیه زخمی را به جایگاه نخستین خود باز گرداند و زخم های کهنه اش را شفا دهد. پوتین در تمامی این سال ها در پی تعبیر کردن این رویای روسی بود.
این همه صغری و کبری این همه آسمان و ریسمان، این همه شیطان سازی از لنینیسم برای پاشیدن خاک در چشم حقیقت که این جنگ جنگ بین بلوک های امپریالیستی بر سر سهم بیشتر نیست. و اروپایی که تمام قد در پشت زلنسکی ایستاده است نه از ترس دست یافتن روس ها به دروازه اروپا که بخاطر قلب مهربانی ست که مدام برای بشریت آواره و تحت ستم می طپد.
البته این بشریت در کشورهای آسیایی و آفریقایی جایی و نامی ندارد تنها در فرم اوکراینی اش قابل رد یابی ست.
این ثنویت مانوی، این دوگانه شیطان و قدیس برای آن ست که بحران های ادواری سرمایه در پشت آدمی مثل زلنسکی و باد کردن او پنهان بماند.
نباید از یادبرد که زلنسکی شباهت هایی به پوتین دارد با قد و قامتی کوچک تر اما با همان فساد مالی و انحصار طلبی در سیاست و پر وبال دادن به جریانات راست افراطی. اما خطر و زیانش جهانی نیست. و قابل مقایسه نیست با رژیم پیشامدرن روسیه با سیاست های ارتجاعی و عقب مانده اش که نقشی بد و مخرب در جهان و منطقه بازی می کند.
با این همه نیازی نیست برای حمله پوتین به اوکراین در متافیزیکی ناپیدا غوطه خورد و نقبی به ناپیدای روح نا آرام روس در نقش نجات دهنده ای جهانی زد.
راز این گونه جنگ ها را باید در توسعه نامتوازن بخش های مختلف سرمایه دنبال کرد .سرمایه ای که در قدوقامتی توسعه طلب آن هم در کشوری توسعه نیافته برای دست یافتن به بازارهای جدید دیر یا زود دیوانه ای پیدا می کند و شنل ناپلئونیش را بر تن او می کند.
جنگ اوکراین نه اولین و نه آخرین اتفاق از این نوع جنگ های ارتجاعی در جهان امپریالیستی ست. اما این بمعنای آن نیست که تمام قد نایستیم و حمله روسیه به اوکراین را بی هر نوع اما و اگری محکوم کنیم.
اما نه به جنگ ،نه به زیر پا گذاشتن مرز های پذیرفته شده بین المللی و نه به بمباران خانه ها و بیمارستان ها و مدارس بدان معنا نیست که به مهندسی این جنگ از سوی سردمداران سرمایه جهانی در آن سوی این تخاصم چشم ببندیم و به این بصیرت نرسیم که ترس اروپا و امریکا از پیروزی پوتین در اواکراین چیست. و آن ها چه نقش و سهمی در این جنگ و ویرانی و کشتار دارند و چه خواب هایی برای روسیه دیده اند
دیدگاهها
با تشکر از آقای محمود طوقی ،…
با تشکر از آقای محمود طوقی ، بعد از مدتها در تارنمای به پیش یک مطلب ارزنده و دقیق با نثری دلنشین دیدیم .
افزودن دیدگاه جدید