ای لبخند سبز بر لبان بغض،
میدانم که میآیی،
باجوانههای بر آشفته،
بر شاخههای درخت،
با صدای مهیب جنگ درتنگنای سال،
درانفجار فجیع مرگ، بهار،
ای باور تلخ در دهان امید،
با کودکان بیدفاع،،
از آدمکشان کهنه و نو،
چگونه سخن خواهی گفت،
با آوارگان دربهدر تا کجا خواهی رفت،
آیا میتوان،
با شکوفههای تازهات شکفت،
و برشاخههای دق کردهات نمرد،
آری میتوان، همراه مرگ،
در یأس و نومیدی و درد نمرد،
و در کوس رسوایی جنگ دمید،
و با برآشفتهگانات ای بهار،
همدل و همراه شد، ...
نه به جنگ، نوروز مبارک.
بهار
افزودن دیدگاه جدید