در پی دعوت به پیش برای "بحث و گفتگو پیرامون الگوی حزبی" و طرح پرسشهایی در این زمینه، گفتگویی داشتیم با رفیق فرزانه عظیمی از سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران ـ طرفداران وحدت چپ.
از نظر شما حزب چپ بايد بر جهانبينی معين و نظام فکری جامع اتکا داشته باشد و بر پايه آن برنامه، اساسنامه و سياست های خود را تدوين کند؟ يا بر اساس ديدگاه و ارزش های تعريف شده؟
به نظر من هر حزبی با توجه به شرایط زمانی و مکانی که در آن زندگی حزبی خود را می گذراند، می تواند پاسخ های متفاوتی به این پرسش بدهد. زمانی که جهان در سایه جنگ سرد قرار داشت و دیوارهایی که بر اساس تفاوت های ایدئولوژیک و در زیر سلطه جهان بینی سوسیالیستی و سرمایه داری سربرآورده بودند، مردم یک کشور و حتی خانواده ها را از هم جدا می ساخت، برنامه و اساسنامه و سیاست های احزاب نیز تنها بر اساس ایدئولوژی و جهان بینی مورد نظر تعریف می شد. ولی امروز در قرن بیست و یکم و پس از فروریختن دیوارهای ایدئولوژیک، دیگر این ارزش ها و دیدگاه هاست که می تواند پایه تعریف برنامه حزبی باشد. امروز ما در قرنی زندگی می کنیم که با پیشرفت تکنولوژی، جهان و مشکلات آن هرچه عمومی تر شده است. دیگر تروریسم و جنگ و تبعات آن، تنها به مرزهای جغرافیایی کشورهای درگیر محدود نمی شود. طبعات جنگ در سوریه به اروپا منتقل می شود. گرسنگی، بیماری و فقر در افریقا، سیل پناهندگان را به کشورهایی فرسنگ ها دورتر از این قاره سرازیر می کند. مشکل محیط زیست اگر حتی چند کشور ثروتمند و در حال رشد جهان بیشترین سهم در ایجاد آن را داشته باشند، دامن همه جهان و بخصوص فقیرترین بخش های دنیا را می گیرد. بنابراین مشکلات جهانی شده و راه حل های فرامرزی را می طلبد. در این امر دیگر گاهی دیوارهای حزبی و دیدگاهی فرو می ریزند و ارزش ها از جمله حقوق بشر، حفظ محیط زیست و امثالهم به ارزش های جهانی و فرا حزبی مبدل می شود. در این جاست که هر حزبی با هر جهان بینی مجبور است که در برنامه و سیاست های خود به این ارزش های جهان شمول توجه کند. طبیعی است که حزب چپ، فراتر از این ارزش ها، به دفاع از حقوق و ارزش هایی می پردازد که به یک بخش مشخص جامعه مربوط می شود.
آيا به نظر شما حزب چپ فاقد سمتگيری اجتماعی است؟ اگر جواب منفی است رابطه حزب چپ با طبقه کارگر و مزدبگيران را چگونه بايد تعريف کرد؟ آيا رابطه نمايندگی است يا اينکه دفاع از منافع و مطالبات کارگران و مزدبگيران؟
به نظر من حزب چپ دارای سمتگیری اجتماعی است. اما ما دیگر مانند گذشته تنها به طبقه کارگر بهعنوان تنها طبقه ای که استثمار می شود روبرو نیستیم. من نه فقط دفاع از طبقه کارگر و مزدبگیران را، بلکه اصولا دفاع از همه کسانی که فاقد ثروت کلان هستند و برای گذران زندگی خود مجبور به فروش نیروی کار خویش هستند، را وظیفه یک حزب چپ می دانم. علاوه بر آن امروزه در سایه پیشرفت تکنولوژی و جایگزینی ماشین با نیروی کار انسانی، بسیاری حتی شانس آن را پیدا نمی کنند که نیروی کار خویش را بفروشند و به خیل بیکارانی که هر روزه به تعداد آنان افزوده می شود، می پیوندند و یا کسانی که با اندک سرمایه ای به کار آزاد روی می آورند، اما جزو طبقه زحمتکش محسوب می شوند. اینکه رابطه حزب نمایندگی یا پشتبانی و دفاع است، بستگی به شرایط هر حزبی دارد. حداقل در رابطه با خود ما اگر پایه های یک حزب چپ را بخواهیم بنا کنیم و با توجه به شرایط سیاسی و خارج از وطن بودن مان، فعلا نمی توانیم ادعای نمایندگی این طبقات را داشته باشیم و در شرایط کنونی تنها می توانیم مدافع منافع و مطالبات کارگران و مزدبگیران، زحمتکشان و بیکاران باشیم.
آيا حزب مورد نظر از منافع و مطالبات طبقه کارگر و مزدبگيران دفاع می کند و يا از خواست های طبقه متوسط جديد و يا هر دو؟
در شرایط فعلی ما در ایران از تنوع حزبی و سازمانی بسیار پایینی برخورداریم و بسیاری از خواست های اولیه مشترک، منافع طبقه کارگر و مزدبگیر و طبقه متوسط را به هم گره میزند. تا زمانی که ما نقش مدافعین این خواست ها را داریم، به اعتبار همین پشتیبانی و دفاع از یکسو و به اعتبار به روز بودن خواستههای مشترک و عمومی فعلی یعنی حقوق اولیه انسانی، ما مدافع خواست ها و منافع و مطالبات طبقات کارگر و زحمتکش از یکسو و تمامی مزدبگیران از سوی دیگر هستیم که بخشی از آنان نیز متعلق به طبقه متوسط هستند.
آيا الگوی مورد نظر، حزب با برنامه جامع است، يا چند موضوعی و يا تک موضوعی؟
به نظرم این سئوال نیز با توجه به شرایط و موقعیت هر حزب پاسخی خاص می طلبد. اگر ما در کشورمان اجازه فعالیت داشتیم، اگر ما امکان آن را داشتیم که در انتخابات شرکت کنیم و به عنوان یک حزب نمایندگان خود را به مجلس بفرستیم، طبعا می بایستی در رابطه با همه مسائلی که به مردم مربوط می شود، از مسائل اجتماعی گرفته تا اقتصادی و سیاسی برنامه ارائه کنیم. اما در شرایط خاص ما که نقش مدافعین طبقات زحمتکش جامعه را به عهده داریم، دادن برنامه جامع نه با توجه به دوری از مسائل واقعی و نه با توجه به نقش ما ممکن و معقول است. به نظر من در شرایط فعلی، ما باید از چند موضوع اصلی و کلیدی که بدون حل آنها ابدا امکان پیشبرد اصول برنامه ای نیز میسر نخواهد بود، شروع کنیم. قبل از همه اجرای مفاد حقوق بشر، آزادی احزاب، سندیکاها و اتحادیه ها، آزادی اجتماعات، آزادی انتخابات، آزادی بیان و احترام به حقوق اولیه انسانی مثل حق برخورداری از امنیت، حق نان و مسکن، حق کار، حق زندگی، حق دفاع از حقوق صنفی و سیاسی باید اهداف ما باشد. باید با طرح شعارهای موضوعی، اولویت آنها را بهعنوان پیش شرط پیشرفت جامعه و تغییر آن تبلیغ و ترویج کنیم. وقتی به این خواسته های اساسی و اولیه رسیدیم، می توانیم در مورد قدم های بعدی فکر کنیم و برای خود اولویت های بعدی را تعریف کنیم. اما بدون آنها تنها طرح ریز برنامه بدون داشتن حداقل امکان اجرایی آن مشکلی را از کسی حل نمی کند و چه بسا با شتابی که جهان در حال تغییر ما به پیش می رود، در چند سال آینده برنامه جامع امروز ما برای جامعه آن زمان دیگر کهنه شده باشد و به کار نیاید.
مشخصه های اصلی الگوی حزب مورد نظر چيست؟ گفتمان سازی يا برنامه محوری يا سياست ورزی يا اينکه هر سه؟
در درجهی اول گفتمان سازی و بعد برنامه محوری و بالاخره سیاست ورزی که زمانی معنایی واقعی پیدا می کند که ما امکان پیشبرد آن را نیز داشته باشیم. ما باید این سه را در رابطه با هم و در اثرگذاری بر یکدیگر و به موازات هم ببینیم. به نظر من تجارب بیش از ۴ دهه پس از انقلاب نشان داده است که اپوزیسیون و از جمله اپوزیسیون چپ ضعفی اساسی در گفتمان سازی دارد. ما هنوز نتوانسته ایم حتی در زمینه های تئوریک و برنامه ای به وحدت نظر برسیم چه برسد به وحدت سیاسی و تشکیلاتی. ما هنوز نتوانسته ایم در مورد اولویت ها و اساس همزیستی مسالمت آمیز به توافق و همفکری برسیم. هنوز در بین نیروی چپ بخش وسیعی اصولا به هم زیستی مسالمت آمیز اعتقادی ندارد و آن را خیانت به منافع طبقات محروم قلمداد می کند. هنوز "مرگ بر ..." از شعارهای برخی از نیروهای اپوزیسیون رخت برنبسته است. بنابراین گرچه ما بهخصوص در سایه جنبش ۸۸ و پس از آن، پیشرفت هایی در زمینه گفتمان سازی بین بخش های مختلف اپوزیسیون و همچنین طرفداران تغییر ساختارهای حاکم داشته ایم، اما هنوز این مرحله را پشت سر نگذاشته ایم. ایجاد گفتمان، رسیدن به توافق در رابطه با خواست های اساسی و راه رسیدن به آن ها، می تواند تاثیر خود را در حرکت های مردمی نیز بگذارد و امید، چشم انداز و آلترناتیو برای تغییر ایجاد کند. تا زمانی که این مرحله با پیشرفت های قابل ملاحظه ای همراه نباشد، نمی توان انتظار داشت که گام های بعدی با موفقیت برداشته شوند.
آيا بايد بر کاربست سانتراليسم ـ دموکراتيک به مثابه اصل بنيادين ساختار تشکيلاتی و مناسبات درون حزبی تاکيد کرد يا بر پرنسيپ دموکراسی و دموکراسی مشارکتی؟
به نظر من از آنجا که کار سیاسی و حزبی کاری حرفه ای است باید بهعنوان کار حرفه ای نیز به آن برخورد شود. بنابراین سانترالیسم دمکراتیک که امکان انتخاب آزادانه نمایندگان را برای همه اعضای حزب فراهم می کند، در صورتی که درست اعمال شود، به انتخاب شایسته ترین ها برای پیشبرد اهداف و برنامه های حزبی منتهی خواهد شد. در عین حال در اینجا مشخص خواهد بود که چه کسانی مسئول چه موضع گیری هایی و یا اجرای آن هستند و نسبت به آن پاسخگو می باشند.
دمکراسی مشارکتی بهعنوان دخالت فعال همه اعضای حزب، آنجا که در مواردی بدون داشتن تخصص های لازم به تصمیم گیری های مهم منجر شود، نه تنها کمک کننده نیست، بلکه می تواند تبعات جبران ناپذیری را در پی داشته باشد. من به حدی از دمکراسی مشارکتی در سطح جامعه برای فعال کردن مردم در سرنوشت خود معتقدم. اما حتی آنجا نیز در مورد سوال های حیاتی که پاسخ گویی به آنها برخورداری از دانشی در زمینه خاصی را می طلبد، مراجعه به آراء عمومی را صحیح نمی دانم. چرا که این آراء می تواند تحت تاثیر تبلیغات، بدون داشتن پیش زمینه لازم برای تصمیم گیری در مورد آن، به نفع این یا آن گروه که از قدرت تبلیغاتی بیشتری برخوردار است، منجر شود. به خصوص پس از آخرین انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا و برخی کشورهای اروپایی و روی کار آمدن جناح های راست و غیرسیاسی در این کشورها تنها با اتکا به تبلیغات و شعارهای مردم پسند و یا رفرندام انگلیس در مورد خروج از اروپا، حتی این نوع از دمکراسی نیز به نظرم پاسخگوی نیازهای جوامع امروزی نیست و ما باید به دنبال مدل های کارآمدتری باشیم.
آيا وحدت فکری ـ سياسی در حزب الزامی است؟ و يا اينکه تنوع فکری و سياسی در چارچوب ديدگاه، ارزش ها و برنامه حزب کافی است؟آيا تامين ارادهی واحد در حزب ضروری است؟
به نظرم نه تنها وحدت فکری ـ سیاسی در حزب الزامی نیست، بلکه وجود آن اگر به شکل اغراقآمیز دنبال شود، منجر به رکود فکری و سیاسی در هر حزب و تشکلی خواهد شد. تنوع فکری و سیاسی و جدل در مورد دیدگاه های مختلف، می تواند به چالش های فکری منجر شده و باعث رشد حزب شده و امکان انتخاب بهترین فکر و سیاست را فراهم آورد. طبیعی است که برای پیشبرد اهداف و سیاست های حزب، اراده واحد ضروری است. اما این اراده با بکارگیری روش های درست در حزب می تواند در عین تنوع فکری ایجاد شود. دیسیپلین حزبی، می تواند با در نظر گرفتن راهکارهای لازم، امکان اجرای فکر و سیاستی را که اراده اکثریت اعضا را متجلی می کند و از پشتبانی آنان برخوردار است، فراهم کند. در عین حال باید کانال هایی برای ابراز عقاید اقلیت ها یا فراکسیون های درون حزبی نیز موجود باشد. مسلما هیچ کس نباید مجبور به اجرای سیاستی شود که مخالف آن است.
الگوی مورد نظر به لحاظ درجه فشردگی حزب، آهنين است يا اسنفنجی يا ژلاتينی؟ چه مکانیزمی برای تامین همبستگی میان اعضاء حزب و تقويت حزبيت وجود دارد؟
به نظر من هرچه آهنین تر، به همان اندازه شکننده تر. در شرایطی که جهان به سرعت در حال تغییر است، ما باید بیش از هر زمان دیگر انعطاف پذیر باشیم. هیچ الگویی را به مثابه آیه الهی تغییرناپذیر ندانیم و بدانیم که همیشه امکان تغییر، اصلاح، بهبود و پیشرفت وجود دارد و بهدنبال راه های آن باشیم. به نظرم اگر همه اعضای حزب با این دید به روابط حزبی خود بنگرند، آمادگی تغییر نظر و گوش دادن به نظرات دیگر نیز بیشتر فراهم خواهد آمد و همین امر همبستگی بین اعضای حزب و تقویت حزبیت را که چیزی جز احترام به قوانین خودساخته حزبی نیست، بیش از پیش فراهم خواهد ساخت. بحث و تبادل نظر روشن و آشکار و با احترام به نظرات دیگر و حتی مخالف، پایهی هر همبستگی پایدار است.
آيا در حزب مورد نظر، اعضاء حق آزادی بيان و انتشار ديدگاه های متفاوت از حزب در رسانه ها برخوردارند يا اينکه نظرات فقط در حوزه ها و رسانه داخلی می تواند بيان شود؟
اصولا مسائل اصلی یک حزب به سرنوشت جامعه مربوط می شود. بنابراین چه ضرورتی دارد که ما مباحث مربوط به آن را از آحاد جامعه مخفی کنیم و این مجادلات فکری را به حوزه های داخلی محدود کنیم. ما همانطور که از حق آزادی بیان در سطح جامعه دفاع کرده و آن را تبلیغ می کنیم، باید مدافع آزادی بیان در رسانه های حزبی باشیم. حق آزادی ابراز نظرات، وقتی که از حوزه ها و رسانه های داخلی فراتر رود، امکان مشارکت سایرین را نیز در مباحث فراهم خواهد کرد و نوعی احساس مشارکت مثبت را در آحاد جامعه نسبت به سیاست ها و نظرات حزب دامن خواهد زد و در بهترین حالت می تواند به پختگی مباحث یاری کرده و به جامع تر شدن نظرات در موارد مختلف بیانجامد. علاوه بر آن مبارزه ایدئولوژیک علنی، به جا انداختن فرهنگ گفتگوی سالم و مبادله افکار یاری خواهد رساند.
آيا در الگوی مورد نظر گرايش های فکری ـ سياسی و فراکسيون پذيرفته شده است يا نه؟ اقليت از چه حقوقی برخوردار است؟ آيا اقليت بايد از اکثريت تبعيت کند؟
بله البته حق فراکسیون و گرایش های فکری و نظری امروزه در بسیاری از تشکل های چپ و دمکرات به رسمیت شناخته شده است. اقلیت از حق تشکیل فراکسیون و انتشار نظرات خود در ارگان های حزبی برخوردار است. البته از آنجا که اراده واحد حزبی در پیشبرد سیاست ها پیش شرط کار مشترک حزبی است، در مواردی که به اتخاذ سیاست های متضاد مربوط می شود، طبیعی است که سیاستی که اکثریت حزبی پشت آن است، اجرا خواهد شد و اقلیت حزبی باید به آرا و نظر اکثریت احترام بگذارد. اما این احترام گذاشتن به معنای این نیست که عضوی که در موردی نظرش به اقلیت حزبی متعلق است، مجبور به تبلیغ و اجرای سیاستی شود که کاملا مخالف آن است. «تبعیت» مفهومی است که در جنبش چپ مورد سوءاستفاده ها و سؤبرداشت های زیاد قرار گرفته است و بهتر است که از ادبیات ما حذف شود. همین که حق اکثریت در پیشبرد سیاست رسمی حزب به رسمیت شناخته شود، کافی است.
آيا عضو حزب عليرغم مخالفت با تصميم حزبی در اين و يا آن مورد، بايد مجری تصميم های حزبی باشد؟ يا اين که می تواند اعلام کند که به علت مخالف بودن نمی تواند مجری تصميم حزب در اين و يا آن مورد باشد؟
دقیقا، همانطور که در پاسخ به سئوال های قبلی نیز گفتم، در زمینه ای که عضوی مخالف سیاستی باشد، می تواند از اجرای آن سرباز زند و عضو دیگری که موافق این تصمیم است، اجرای آن را به عهده بگیرد. اما این به معنای آن نیست که این عضو مخالف، به اجرای سیاستی بپردازد که خود موافق آن است و اکثریت حزبی مخالف آن. یعنی نمی توان یک ماشین در حال حرکت را در یک آن در دو جهت و به سوی دو هدف متفاوت راند. بلکه یک طرف آگاهانه به رای و نظر اکثریت احترام می گذارد، اما رانندگی این ماشین را به سوی هدفی که قبول ندارد، به عهده نمی گیرد. طبیعی است که اگر اختلافات ارزشی، بسیار شدید و غیر قابل گذشت باشند، دیگر همزیستی حزبی امکان پذیر نخواهد بود.
آيا عضو در صورت مخالف بودن با سیاستهای حزب در اين و يا آن مورد، بايد آن را تبلیغ کند؟
فکر می کنم اگر به سوال قبلی یک کلمه تبلیغ را نیز اضافه کنیم بتوان از این سوال گذشت. پاسخم را در سوال قبلی داده ام. طبیعی است که مخالف یک تصمیم حق دارد علنا با آن مخالفت کند و از تبلیغ آن سرباز زند. تبلیغ یک نظر غیر قابل قبول برای یک عضو در این جا معنایی جز اجبار به کاری خلاف باور یک انسان ندارد.
آيا سازماندهی اراده ای مغایر با مواضع حزب در بیرون از حزب، نقض موازین حزبی به حساب می آید؟
بله همانطور که گفتم، اقلیت حزبی باید پیشبرد و اجرای سیاست های حزب توسط اکثریت را بپذیرد. این پذیرش به این معنا است که این اقلیت در عین اعلام نظر خود، نباید به سازماندهی موازی اراده ای مغایر با مواضع حزب در بیرون از آن دست بزند. یک حزب نمی تواند در آن واحد دو سیاست اعلام شده داشته باشد. اما این اقلیت می تواند و به نظر من باید تلاش کند تا در مبارزه درون حزبی، سیاست و نظر خود را به نظر اکثریت تبدیل کند و تنها پس از آن، اجرای آن را در دستور بگذارد. در عین حال همان طور که قبلا گفتم هیچ کس نمی تواند و نباید اقلیت حزبی را مجبور به اجرای تصامیمی کند، که مخالف آن است.
آيا پذيرش مسئوليت در حزب اجباری است يا داوطلبانه؟
هر کاری که بهطور اجباری انجام شود، نتیجه مطلوبی در پی نخواهد داشت. حزب ارتش نیست. بلکه تجمع داوطلبانه افرادی است که برای هدف معینی مبارزه و تلاش می کنند. اینکه هر فرد تا چه حد حاضر به این فعالیت داوطلبانه است و چقدر وقت، نیرو، انرژی و سرمایه صرف فعالیت حزبی می کند را نیز، خود هر فرد تعیین می کند. از جمله اینکه مسئولیتی در حزب برعهده بگیرد یا نه. اما طبیعتا حداقل هایی برای عضویت در حزب وجود دارد که از جمله پرداخت حق عضویت و پذیرش چارچوب ارزش های حزبی است.
شما چه رابطه ای بين تکنولوژی اطلاعاتی و رسانه ای و الگوی حزبی می بينيد؟ کدام تغييرات در ساختار حزبی و مناسبات درونی آن بر اثر گسترش تکنولوژی اطلاعاتی و رسانه ای به وجود آمده است؟
به نظرم تکنولوژی اطلاعاتی تغییری اساسی در الگوی حزبی نداده است، اما راه های پیشبرد و اجرای اهداف حزبی را دگرگون کرده است و سرعت تبادل نظر و امکان رسیدن سریع تر به تصمیم گیری را بیش از پیش فراهم کرده است.
یکی از مهمترین وسایل پیشبرد سیاست و نظر در حزب، رایزنی هایی است که در نشست های حزبی صورت می گیرد. قبل از عصر پیشرفت های تکنولوژی اینترنتی و امکانات تماس و برگزاری جلسات وسیع، تنها امکان جلسات حزبی، گرد هم آمدن اعضا در محل و زمان مشخص بود. در بسیاری موارد به علت پراکندگی نیروهای اپوزیسیون در کشورهای مختلف جهان، امکان برگزاری این نشست ها محدود به فواصل زمانی بلند و شرکت تعداد کمتری از اعضا بود. بهخصوص با توجه به اینکه هزینه های سفر و فراهم کردن امکان آن نیز به مشکلات دیگر افزوده می شد. اما امکان برگزاری جلسات اینترنتی و شرکت مجازی اعضا حتی در جلسات وسیع مثل کنگره، باعث بالارفتن امکان دخالت هرچه بیشتر اعضا در مباحث و تصمیمات حزبی شده است.
علاوه بر آن، اگر قبل از عصر اینترنت واحدهای حزبی عمدتا واحدهای محلی بودند، با پیشرفت اینترنت ما می توانیم واحدهای کاری مجازی نیز برای اهداف خاص ایجاد کنیم. از سوی دیگر امکانات تبلیغات حزبی بسیار پیشرفته تر گشته و در مدت زمانی کوتاه، امکان پخش و تبلیغ نظر و سیاست تا اقصی نقاط دنیا را بدون مرز زمانی و جغرافیایی به وجود آورده است. اگر در گذشته امکان پخش اعلامیه و نشریه و نظرات یک جریان در داخل بسیار محدود بود، اینترنت توانست این محدودیت را تا حد بسیاری از بین ببرد.
بنابراین احزاب باید به این امکان و فضاهای مجازی برای تبلیغ و پیشبرد اهداف حزبی، بهعنوان ابرازی نو توجه بیشتری کنند و پتانسیل موجود در آن را بیش از پیش جدی بگیرند و به دنبال یادگیری روش های استفاده از این ابزار جدید باشند.
افزودن دیدگاه جدید