رفتن به محتوای اصلی

از انقلاب تا انقلاب!

از انقلاب تا انقلاب!

 ٤٤سال پیش در ٢١ بهمن هنگامی کە بە اتفاق تنی چند از بچە محل ها در میان جمعیت انبوهی کە در اطراف پادگان نیروی هوایی آمدە بودند ول می خوردیم و از شعف خبرهای پیروزی کە از هر سو می رسید در پوست خود نمی گنجیدیم، هرگز بە فکر مان نمی رسید کە روزی رژیم جدید نیمی از ما را درو کند و روحانیون بخواهند بعد از سقوط شاە خود بر جای او بنشینند و همە چیز را بە انحصار خود درآورند. فکر می کردیم دورە دیکتاتوری تمام شدە، کسی را دیگر بخاطر عقیدە اش زندانی نمی کنند تا چە برسد بە قتل و اعدام و شکنجە.

خیلی از مردم در باورشان هم نمی گنجید، کە آیت الله ها آدم بکشند، فرمان زندان و شکنجە بدهند، دزدی و اختلاس کنند و در کاخهای سلطنتی زندگی کنند، فرمان تجاوز بدهند و همە چیز کشور را بە انحصار خودشان درآورند. بخصوص کە از خمینی شنیدە بودند قصد حکومت کردن ندارد و مایل است بە حوزە برگردد. وعدەهای شیرین کە خمینی می داد هم هر انسانی با عقل و دانش وخردی کە در آن روزها از تصدق سر رژیم دیکتاتوری داشت باور کردە بودند. همە می دیدند کە خمینی در اتاق کوچک پیشخدمت قصر صاحب پیشین  جماران با مردم فروتنانە صحبت می کند و عدە خانە، آب و برق و اتوبوس رایگان و رفاە دنیوی و سعادت بهشتی اخروی را می دهد حض می بردند. نظامی مگر بهتر از آن روی کرە خاکی متصور بود؟

البتە اگر تفسیر خامنەای از حکومت مستضعفان را کە گفت مستضعف همانا ائمە و آخوندها هستند وعدە خمینی بی کام و کاست عملی شدە است.

بعد از ظهر روز قبل در حالیکە نفر برهای مملو از سرباز هنوز در خیابانها جولان می دادند ولی از تیراندازی خبر چندانی نبود، با ٩ نفر از بچە های محل مان در خیابان باریکی کە خیابان شهباز را بە کوچە دردار و آبشار و ری متصل کرد با دستهای خالی جمع شدیم تعداد دیگری نیز در مسیر راە بە ما ملحق شدندتا بە پادگانی کە می گفتند همافران از طرف گارد مورد حملە قرار گرفتەاند بە کمک شان برویم. از تاکسی و اتوبوس خبری نبود. فقط گاە بە گاهی ریوهای ارتشی در خیابان شهباز بدون اینکە توقف کنند از کنار ما می گذشتند. بە غیر از چند تشر گاە بە گاە درجە داران همراە سربازان کە در حال عبور از ما می خواستند کە متفرق شویم در طول مسیر پیشامدی برایمان رخ نداد.

از چهار راە دروازە دولاب برای احتیاط تصمیم گرفتیم از راە کوچە پس کوچە های خیابان شکوفە کە بە محل پادگان راە داشت برویم تا امنیت بیشتری داشتە باشیم. پس از یک ساعت وقتی بە تقاطع خیابان شکوفە و خیابان ژالە رسیدیم دیدیم یک جمعیت چند دە نفرە توپ جنگی ارتشی کوچکی را مستقر و هر از چند گاهی با آن بسوی ساختمان بتونی محلی کە گمان می کنم دپوی پادگان بود شلیک می کنند و سوراخ نسبتا فراخی در آن ایجاد کردە بودند.

صحنە های عجیب و غریبی بود مردم کە خیلی هایشان از منطقە حاشیە نشین افسریە بودند، پشت شان را خم مکردند تا افراد مسلح بتوانند بالای دیوار بروند و داخل محوطە شوند. تعداد افراد مسلح البتە کم بود ولی مردم مانند قهرمان با آنها رفتار می کردند. ساعاتی بعد اما تعداد بیشتری از افراد مسلح در میان جمعیت دیدە می شدند.

عدەای معدودی موتور سوار و پیادە مسلح بە مسلسل های ژث و یوزی و بعضا با کلاشینکف کە اغلب شان سروکلە شان را بستە بودند در حال تردد بودند و مایە خجالت آنهایی کە برای کمک آمدە بودند اما اسلحە نداشتند می شدند. نیمە شب ٢١ بهمن خستە و گرسنە بە خانە من برگشتیم غذایی خوردیم ولی از هیجان خواب مان نمی برد. می فهمیدیم کە انقلاب شدە است و خوشحال بودیم. خودمان را در دنیای تازەای حس می کردیم. بعد از صبحانە زدیم بیرون بە طرف دانشگاە تهران. غوغایی بە پا بود. همە چیز رنگ دیگری بە خود گرفتە بود. رنگهای زیبایی کە بزودی جای خود را بە سیاهی استقرار چماقداران و سرکوبگران رژیم داد. در همە جای شهر مجهز بە تفگ و چماق جولان می دادند. اجتماعی نبود کە از اوباش گری های آنها در امان بماند. هر گوشە شهر در غرق دستەای از اوباشان بود. ابو شریف فرماندە وقت سپاە بە مسلسل و کلت راضی نبود تیرباری هم روی یک جیپ ارتشی سرباز قرار دادە بود و در خیابانها مشغول رفت و آمد بود. از همراهان من سە نفر کە مجاهد شدە بودند در جریان حملە بە مراکز و خانە های مجاهدین بە قتل رسیدند. یک نفر کە طرفدار جنبش مسلمانان مبارز بود در آزاد سازی خرمشهر کشتە شد، یک رفیق اقلیتی کە کارگر کفاش بود در دهە ٦٠ زندانی و اعدام شد و یکرفیق  دیگر کە هنگام چسباندن پوستر سالگرد حملە ساواک بە محل جلسە رهبری چریکهای فدایی و حمید اشرف در سال ٦١ دستگیر شدە بود پس از تحمل ٥ سال از زندان آزاد شد. از همە دلخراشتر قتل ناصر در حملە بە یکی از مراکز مجاهدین در خیابان مصدق بود. شنیدم آنقدر تیر بە او شلیک کردە بودند کە کە بقول خودشان آبکش اش کردە بودند. این را یکی از اعضای دیگر مجاهدین کە بچە محل ما بود شنیدە بود. در محل ما تعداد طرفداران مجاهدین زیاد بود. فالانژ هم زیاد بود. بهمین جهت هم پیش از انقلاب گشت ویژە ساواک در محل گشت می زد و هم بعد از انقلاب کمیتە چی ها مرتب در حال گشت زنی بودند. اعضای فدائیان و گروە های سیاسی دیگر و بعضی از فعالین  کنفدراسیون نیز بودند کە فضای محلە را سیاسی کردە بودند.

حال اما آنهایی کە بر ثروتهای کشور چنگ انداختەاند و بیش از دو سوم جمعیت کشور یا بقول خمینی "مستضعفان"را محتاج نان شب شان کردە اند مشتی  بازهم بە گفتە خمینی "مستکبر" بی شرم و حیایی هستند کە انصافا روی مستکبران پیشین را سیاە کردەاند و کشور را بە ویرانەای تبدیل کردەاند کە اثری از آب و آبادانی در آن نیست. در عوض اما انقلاب تازەای در راە است. انقلابی متفاوت با انقلاب ٥٧ و با اهدافی والاتر و انقلابیون بە مراتب تواناتر و خردمند تر. انقلابی کە رو بە جلو دارد می آید تا زمینە همە ی آرزوها و امیدهای برآوردە نشدە مردم در انقلابات مشروطیت و بهمن را عملی کند و نقطە پایانی بر دیکتاتوری بی عدالتی و عقب ماندگی بگذارد. انقلابی کە همە از آن تنها چند ماە قبل از آمدن اش تئبری می جستندد، ولی آمد!

یاد همە عزیزان و رفیقانی کە در جریان انقلاب ضد دیکتاتوری بهمن ٥٧ و مبارزە با استبداد و ارتجاع رژیم اسلامی بە امید فردای بهتر و ساختن ایران آزاد و مرفە جان عزیز شان را از دست دادند گرامی باد

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید