رفتن به محتوای اصلی

دو نوع معادله دو نوع یارگیری

دو نوع معادله دو نوع یارگیری

پس از جنگ دوم جهانی و تا اواخر قرن بیستم دو اردوگاه در جهان با هم رقابت میکردند.، اردوگاه کشورهای سوسیالیستی و اردوگاه کشورهای سرمایه داری.

هم اکنون هم رقابت و تنش بزرگی بین امریکا و چین وجود دارد که در بسیاری جنبه ها شباهت فراوانی به دوران جنگ سرد دارد.

یکی از وجوه افتراق این دو دوره به سطح درهم تنیدگی اقتصاد این دو برمیگردد. در دوره جنگ سرد اردوگاه سرمایه داری اقتصادی داشت که عمدتا از اقتصاد اردوگاه سوسیالیستی مجزا بود.

برجسته ترین ارتباط اقتصادی، واردات نفت و گاز شوروی (روسیه) به کشورهای غرب – مخصوصا اروپای غربی – بود. ولی همین ارتباط هم ضعیف بود.

 (یعنی اقتصاد امریکا میتوانست نوسانات قیمت نفت را تحمل کند) ریگان – رئیس جمهور امریکا - قیمت نفت را (با کمک تولید فراوان نفت عربستان سعودی) آنچنان پائین آورد که به ورشکستگی روسیه – و نهایتا فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی – انجامید. (در واقع کاهش قیمت نفت چاشنی  . ضعفهای فزاینده منجر به شرایطی شد که سیستم حاکم آماده ی فروپاشی بود).

 در  دوره جنگ سرد، امریکا و غرب میتوانستند اقتصادشان را از اقتصاد رقیب جدا کنند. این جدائی به رهبران غرب فرصت میداد که با معیارهای سیاسی (بدون نگرانی از فاکتورهای دیگر. مثل معیار اقتصادی و یا اجتماعی ) سیاست خود را تنظیم کنند. بدین ترتیب معمولا اتخاذ یک سیاست علیه اردوگاه رقیب تاثیرات منفی جدی ای برای اردوگاه سرمایه داری نداشت.

در سالهای پس از جنگ سرد این نوع معادله به هم خورد. مطابق فرمولهای نئولیبرالی، گلوبالیزاسیون در سطح جهان رشد کرد. قطعات هر محصول در جائی که ارزانتر تمام میشد تولید میشدند و در جائی که ارزانتر تمام میشد به هم سوار میشدند. تدریجا مرزهای بین امریکا و چین رنگ روشن دوران جنگ سرد را از دست دادند. نتیجه یک پروسه چند دهه پیاده کردن تز اقتصاد نئولیبرالی این شد که اقتصاد چین و امریکا ( و اروپا و....) در هم تنیده شدند.

یکی از نمونه های برجسته تبعات این تفاوت را میتوان در ارزیابی سیاستهای آقای ترامپ یافت. ترامپ این تفاوت و تمایز را نمی دید و بر مبنای واقعیات دوران جنگ سرد عمل میکرد. او واردات چین را تحریم میکرد (افزایش مالیات وارداتی) و انتظار داشت که با کمک این سیاست، چین را تحت فشار قرار دهد ولی درهم تنیدگی اقتصاد چین و امریکا از دو زاویه ی مهم علیه سیاست ترامپ عمل کردند. در واقع سیاست ترامپ به ضرر امریکا تمام شد.

بسیاری محصولات مصرفی امریکا با کمک قطعات چینی تولید میشدند (که ارزان تمام میشدند). سیاست ترامپ به بالا رفتن  تورم– جدی و محسوس - در امریکا منجر میشد. در عین حال، بسیاری از شرکتهای بزرگ امریکا در چین سرمایه های فراوان داشتند و تحریم ترامپ سودبری آنها را مورد خطر قرار میداد.

این دو عامل که علیه سیاست ترامپ عمل کردند  نشان میدادند که شرایط جهانی تغییر کرده بودند و متفاوت از دوران جنگ سرد عمل میکردند.

این تفاوتها مخصوصا در زمینه یارگیریهای بین المللی مشاهده میشوند.

دو نوع معادله جبرا باعث دو نوع تعامل میشدند که باعث دو نوع یارگیری بین المللی میشوند. ما دیگر دو » اردوگاه» نداریم. اردوگاهها – که در دوران جنگ سرد با خطوط تقریبا روشنی مشهود بودند - اکنون از هم میپاشند. اتحاد کشورها بر مبنای موضوع مورد بحث اتفاق می افتند. اتحادها (و ائتلافها) موقت و»موضوعی» میشوند.

البته میتوان گفت که دیگر اردوگاه سوسیالیستی وجود ندارد. چین هنوز هم مدعی سوسیالیسم است ولی خودش وابسته به اقتصادی سرمایه داری – در مواردی، سرمایه داری بی بند و بار – است. نگاهی از زاویه ی فقدان اردوگاههای ایدو لوژیک، موضوع بحث دیگریست که به روابط بین کشورها برنمی گردد. در این نوشته فقط به تبعات این تغییر معادله در موضوع یارگیری نگاه میکنیم.

به طور خلاصه دو نوع معادله در این دو دوره وجود دارند. یکی، دو اقتصاد مجزا و مستقل، و دیکری دو اقتصاد در هم تنیده. طبیعتا، این دو نوع معادله، دو نوع تعامل را طلب میکنند که بالنهایه به دو نوع یارگیری می انجامد.

در دوران جنگ سرد، راحت تر بود که کشورهای کوچکتر به یکی از دو بلوک بپیوندند و مشکل بود که مستقل از این بلوکها عمل کنند. (البته در دوران جنگ سرد تعدادی کشورها با هم متحد شدند که بلوک کشورهای غیر متعهد را به وجود بیاورند ولی این بلوک در آن دوره نمیتوانست و نتوانست به نیروی موثری تبدیل شده و مهر خود را بر تحولات جهان بگذارد).

مخصوصا کشورهای کوچکتر مجبور بودند که تحت نفوذ کشورهای بزرگتر قرار بگیرند. سرنوشت آنها در کشورهای راس بلوک رقم زده میشد.

اینگونه بلوکها در قرن بیست و یکم متحول شده اند. علائم هر روزه فزاینده ای بروز کرده اند که ما شاهد یارگیریهای نوین هستیم و سیستم قبلی بلوک بندیها در حال فروپاشیست. در زیر به چند نمونه ی چشمگیر اشاره میکنیم.

یک - در مورد اردوگاهها به روابط اتحادیه ی اروپا و امریکا نگاه کنیم. البته اروپا و امریکا همیشه با هم اختلاف وتنشهائی داشته اند و در عین حال با هم اردوگاه واحدی داشته اند. با تمام اینها این تنشها بالا گرفته اند که سفر اخیر ماکرون به چین نماینده جنبه های مهمی از آنهاست. او در این سفر به راهبرد استقلال استراتژیک اروپا (استقلال از امریکا) اشاره کرد. او اظهاراتی داشت که امریکا را بشدت نگران کرد. در مورد تایوان اظهاراتی داشت که معلوم نیست در تنش آتی امریکا و چین، مخصوصا بر سر تایوان، فرانسه (بخوان اتحادیه اروپا) با امریکا همسو باشد.

دو – اسرائیل – اسرائیل متحد بسیار نزدیک امریکاست. (با توجه به کمکهای همه جانبه ی اقتصادی و نظامی امریکا... تداوم امریکا در خاورمیانه است ) ولی در تجاوز روسیه به اوکراین، اسرائیل عملا سیاست بی طرفی را پیش گرفته است

بعضی محافل این سیاست اسرائیل را توجیه میکنند و میگویند اسرائیل میخواهد در صورت نیاز، نقش واسطه ی بیطرف را بازی کند. این استدلال یک توجیه است. ترکیه هم اکنون این نقش را بازی میکند و نیازی به واسطه ی دیگر وجود ندارد.

در واقع سیاست اسرائیل تغییر کرده است اسرائیل به اندازه ی دوره قبل خود را وابسته و متعهد به امریکا نمی بیند.

سه – سعودی و امارات – این دو کشور شبه جزیره ی عربستان تا کنون کاملا وابسته به امریکا بودند

ولی در سالهای اخیر تغییراتی در سیاست خارجی آنها مشاهده میشوند.

محور تغییرات نزدیکی فزاینده شان به چین و فاصله گرفتن فزاینده از امریکاست. هر دو کشور هنوز هم متعهد به امریکا – و غرب – هستند ولی در چندین مورد بزنگاهی از امریکا فاصله گرفته اند. توجه کنید به روابط نزدیک و همکاری امارات با چین. توجه کنید (که در حین ادامه جنگ اوکراین) کاهش تولید نفت عربستان که در واقع و عملا به نفع روسیه تمام شد. و بالاخره توجه کنید به روابط عربستان با جمهوری اسلامی. هنوز معلوم نیست که نزدیکی سعودیها با جمهوری اسلامی تا کجا و تا چه حد ادامه مییابد ولی صلح در یمن و آشتی با سوریه میتوانند نماینده ی روندی رو به رشد باشند.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید