رفتن به محتوای اصلی

سیاست‌ورزی خودمحور، جامعه‌محور یا دولت‌محور؟

سیاست‌ورزی خودمحور، جامعه‌محور یا دولت‌محور؟

کنگره مشترک سازمان اتحاد فدائیان، سازمان فدائیان خلق-اکثریت و کنشگران چپ با هدف اتحاد این سه جریان و تاسیس یک نیروی جدید چپ در روزهای ۳۰، ۳۱ مارس و اول آپریل ۲۰۱۸ تشکیل گردید. به گواهی سایت «به پیش» که بمناسبت همین تلاش راه اندازی شده، سرانجام پس از بحث‌ها و مذاکرات فشرده چندین ساله مقدمات این کنگره فراهم آمده است

یکی از مباحث بسیار مهم که از یک سال پیش تا آخرین دقایق کنگره همه کارگزاران و شرکت کنندگان را بخود مشغول داشته بود و هنوز نیز بطور کامل به پایان نرسیده است، موضوع هویت این جریان جدید و نام آن بود، مباحثی که پیش از تشکیل کنگره وحدت در قالب مقالات و طرح‌های متعدد پیرامون دیدگاه‌ها،‌ منشور مورد توافق و نام نیروی تازه تاسیس، مطرح و منتشر گردیدند.

مباحثی که بیش از هر چیز در این میان،‌ توجه نگارنده را به خود جلب کرد مجموعه مقالات محمد رضا نیکفر تحت عنوان آیا «راهی دیگر» ممکن است؟ − وضعیت چپ در آینه «کنگره مشترک»، «فاجعه ایران و اندیشه بر راهی دیگر» و «ایده‌هایی درباره هویت و مبارزه چپ»، و نیز مقاله بهزاد کریمی تحت عنوان «جامعه‌محوری از سیاست ورزی می‌گذرد!» و همچنین بحث‌های بسیار جدی در رور آخر کنگره پیرامون نام جریان تازه تاسیس بودند.

موضوع اصلی مورد مناقشه در این مباحث پیرامون این پرسش متمرکز بود که جایگاه، ساختار و یا محور سیاست‌ورزی برای یک نیروی چپ در شرایط امروزی ایران چه باید باشد؟ در رابطه با این موضوع،‌ محمدرضا نیکفر در مقالات سه گانه خود دو نوع و دو گرایش اصلی در سیاست‌ورزی را مورد مقایسه قرار می‌دهد، دو نوعی که البته در مباحث فلسفه سیاسی موضوع جدیدی نیستند و همواره مورد بحث بوده‌اند، دو نوعی که در مباحث فلسفه-سیاسی تحت عنوان «سیاست جامعه محور» و «سیاست دولت محور» مورد اشاره قرار می‌گیرند.

نیکفر در آخرین مقاله از سه مجموعه مقالات خود می‌نویسد: «سیاست جامعه‌محور سیاستی است از دل جامعه، برای جامعه و در رجوع به جامعه. مبدأ مختصات این سیاست، دولت نیست. سیاست دولت‌محور یعنی پشتیبانی از دولت / ستیز با دولت، و استفاده از جامعه به مثابه ابزار و نیروی کمکی و در نهایت انکار آن.

در گفتمان دولت‌محور گزاره‌ای چون «قدرت از لوله تفنگ بیرون می‌آید» موجه است، در گفتمان جامعه‌محور کاملا ناموجه: امر انسانی تقلیل‌ناپذیر و تحویل‌ناپذیر به دستگاه است (چه به تفنگ چه به خود دولت به مثابه دستگاه). مفهوم هنجارین قدرت، قدرت مردم آزاد و آگاه است

ایده‌آل در گفتمان دولت‌محور انقلاب سیاسی است که انقلاب اجتماعی محصول آن پنداشته می‌شود. ایده‌آل در گفتمان جامعه‌محور انقلاب اجتماعی است

وی بر مبنای این تقسیم‌بندی نظری معتقد است که فعالیت‌های سیاسی چپ‌های ایران عمدتا دولت محور بوده‌اند. به این معنی که می‌خواسته‌اند از طریق کنش‌های سیاسی مشخص با دولت حاکم، به عنوان یک امرِ واسط (حال یا در شکل مبارزه برای سرنگونی و یا همکاری با آن)، فرایند انقلاب سیاسی-اجتماعی مورد نظر خود را برای تحقق یک نظام چپ و سوسیالیستی مطلوب رهبری کنند.

نیکفر در این مورد می‌نویسد: «در میان نیروهای چپ، مبتذل‌ترینِ روایتِ اندیشیدن بر محور وساطت بیرونی یعنی در قالب کلیشه وساطت از طریق دولت را در ایده «راه رشد غیر سرمایه‌داری» حزب توده ایران می‌یابیم. گمان آن ایده این بود که وساطت رهایی‌بخش در نهایت با پیوستن به بلوک شوروی صورت می‌گیرد و آگاهی پیش‌برنده این وساطت در حزب کمونیست شوروی جمع شده است. پس از انقلاب بهمن مرزبندی در میان گروه‌های چپ بر این اساس صورت می‌گرفت که دولت را «خلقی» می‌دانند یا «ضد خلقی». دولت، معیار بود. اینجا دولت به راستی نقش مبنای وساطت را ایفا می‌کرد. همه در مورد این مبنا توافق داشتند. مبدأ مختصات چپ ایران دولت است، دیروز دولت بوده است، امروز هم دولت است. جامعه، مسئله اصیل چپ ایران نیست».

بنظر نگارنده نمی‌توان فقط بر مبنای واقعیت‌های موجود و یا تحولاتی که اتفاق افتاده‌اند یک نظریه جدید برای مثال در زمینه فلسفه-سیاسی تدوین کرد و آن را به عنوان یک قانون و اصل مشمول تحولات آینده دانست؛ و مهمتر از هر چیز، بویژه در رابطه با مسايل اجتماعی و انسانی، صحبت از یک قانون ثابت و عام و یا جهان شمول به میان آورد. کار اصلی یک نظریه پرداز در زمینه امور اجتماعی و برای نمونه فسلفه-سیاسی، در درجه نخست شناخت،‌ نقد و آسیب شناسی و سرانجام ارائه یک تحلیل مشخص از شرایط اجتماعی خاصی است؛ تحلیلی که (و راهکاری منبعث از آن) فقط خاصِ آن شرایط زمانی هستند و برای بکارگیری آن در شرایط جدید باید بطور جدی مورد بازبینی قرار گیرد.

ایراد اصلی که بنظر من به نظریات نیکفر وارد است این می‌باشد که ایشان انواع مختلف سیاست ورزی را فقط در دو نوع جامعه محوری و دولت محوری خلاصه می‌کند (در سه مقاله مزبور به نوع دیگری اشاره نشده است) و سپس سیاست ورزی دولت محور را بطور کلی رد می‌نماید و بر تمرکز تمام عیار بر سیاست ورزی جامعه محور در همه مراحل حیات یک جریان سیاسی تاکید می‌نماید. بطوریکه بنظر می‌رسد که نویسنده مزبور از این تقسیم بندی و ترجیح یک فرم از سیاست ورزی بر فرم دیگر، می‌خواهد یک قانون عام و ثابت استخراج و معرفی نماید.

حال این پرسش مطرح است که آیا انواع سیاست ورزی را فقط می‌توان در این دو نوع خلاصه کرد؟ و آیا اصولا می‌توان و یا باید در این رابطه یک قانون عام و همه شمول صادر نمود؟ همین سوال در رابطه با نحوه تولد و شکل گیری یک جریان سیاسی جدید و حتی نامگذاری آن نیز می‌تواند مطرح گردد که آیا اصولا در این مورد نیز باید در جستجوی یک قانون عام و شاه کلید برخاست؟

نگارنده معتقد است که نمی‌توان برای فعالیت‌های سیاسی و سازمان دادن به این فعالیت‌ها از یک قانون و شکل ثابت پیروی کرد؛ حتی اگر اهداف نهایی این فعالیت‌ها از قبل مشخص شده باشند، برای مثال تحقق یک جامعه آزاد و عادلانه از طریق بدست گیری قدرت سیاسی و یا مشارکت در آن. تفاوت اصلی بین پدیده‌های انسانی و اجتماعی با دنیای بی جان و حتی سایر موجودات زنده این واقعیت است که در عالم طبیعت، بجز انسان، با وجودی که در آن شاهد فازها و مراحل مختلف رشد و تکامل هستیم، همواره یک سری قوانین ثابت فیزیکی و یا غریزی عمل می‌کنند. اما قوانین و مناسبات انسانی-اجتماعی ناشی از این قوانین بستگی مستقیم با مراحل رشد تاریخی و مرحله‌ای هر انسان و هر جامعه پیدا می‌کنند. قوانینی که ممکن است با عبور از یک جامعه به جامعه دیگر و یا حتی با عبور از یک شرایط و مرحله تاریخی-اجتماعی بطور بنیادی تغییر کنند.

اگر اهداف و رانشگرهای اصلی در طبیعت و حیات وحش همیشه حفظ بقا و ادامه نسلاند، اهدافی که در تمامی مراحل حیات هر موجود زنده‌ای ثابت باقی می‌مانند و به یک شکل عمل می‌کنند، اما اهداف زندگی اجتماعی-سیاسی، به اعتبار مراحل تاریخی که هر انسانی و جامعه‌ای می‌تواند در آن قرار گیرند، تغییر می‌نمایند و به اعتبار آن شکل عملکرد آنها نیز متحول می‌گردد.

این اصل در مورد جریانات و نیروهای سیاسی نیز صادق است، و به همین علت نمی‌توان یک قانون کلی برای تمامی طول حیات یک جریان سیاسی وضع نمود. برای نمونه، یک پدیده سیاسی جدید در مراحل آغازین حیات سیاسی خود از قوانینی پیروی می‌کند که در مرحله‌های بعدی رشد آن کارکرد ندارند. یک حزب سیاسی نوپا و یا یک مجموعه کوچک از فعالین سیاسی، با وجودی که اهداف دراز مدتی را در پیش روی خود قرار داده‌اند و در این راه قطعا محتاج گسترش خود و برقراری پیوندهای اجتماعی هستند و در آینده سیاسی خود نیز در افتادن با قدرت سیاسی حاکم و حتی مشارکت در قدرت و یا جانشینی آنرا پیش بینی و ترسیم کرده‌اند، که سیاست و سیاست ورزی اصولا غیر از این نمی‌تواند باشد، اما در عین حال به اقتضای شرایط مرحله‌ای رشد خود باید قوانین خاص آن مرحله را شناسایی کرده و بکار بندند.

به این اعتبار معتقدم که جنبش فدایی در مراحل آغازین حیات خود نه از قانون «سیاست ورزی جامعه محور» پیروی کرد و نه در راه «سیاست ورزی دولت محور» قدم گذاشت، بلکه به اقتضای شرایطِ تولد و بنیانگذاریِ یک جریان و جنبش نوین، «سیاست ورزی خود محورانه» را در پیش گرفت. البته سیاست ورزی خود محورانه قطعا به معنای مرسوم خود محوری و غرور و تکبر نیست، بلکه به این معنا است که جنبش فدایی قبل از اینکه در درجه نخست نگاه و عمل خود را بطور کامل به جامعه و شرایط آن معطوف دارد و یا پیش از اینکه بخواهد وارد کنش و واکنش با قدرت حاکم گردد (اگرچه هر دو را در اهداف بلند مدت خود داشت)، اما در مراحل آغازین حیات با اتخاذ حمله مسلحانه به پاسگاه پلیس در سیاهکل، در درجه اول موجودیت خود را بعنوان یک سازمان با اندیشه و استراتژی جدید اعلام نمود و تثبیت کرد. دغدغه بنیانگذاران جنبش فدایی در آن زمان بنظر من نه در درجه نخست سیاست ورزی جامعه محوری و نه سیاست ورزی دولت محوری بوده بلکه اعلام حیات یک موجود جدید سیاسی در ایران آنروز بود. دغدغه و اقدامی که بیش از هر چیز موجب بقا و پایداری آن شد، بطوریکه بازماندگان این جریان همچنان با اتکا به آن و احساسات نوستالژیک نسبت به آن خود را تعریف می‌کنند و حتی برای خود حقانیت قائلند و میراث دار آن می‌شمارند.

اما همانطور که سیاست ورزی جامعه محور و یا سیاست ورزی دولت محور یک قانون ثابت و همیشگی نیستند، سیاست ورزی خود محور نیز پس از اعلام موجودیت و تثبیت یک پدیده جدید سیاسی می‌بایست مورد تجدید نظر قرار گیرد. بعبارت دیگر تا زمانی که یک جریان سیاسی به اندازه کافی از پایگاه و حمایت اجتماعی برخوردار نشده باشد و همچنان باید راه‌ها و موانع بسیاری را پشت سر بگذارد، تا بعنوان یک نیروی مطرح به رسمیت شناخته شود، می‌بایست سیاست اصلی را خود بر محور تعمیق، تکمیل و تبلیغ دیدگاه‌ها و برنامه‌های خود متمرکز سازد. تجربه نشان داده است که اگر این مرحله با فرصت و تامل کافی طی نگردد و نیروی تازه پاگرفته عجولانه وارد عرصه‌های سیاسی دیگر از جمله سیاست ورزی جامعه محور یا دولت محور شود، یا سرانجام تبدیل به یک جریان پوپولیستی و سوار بر موج‌های اجتماعی می‌شود و یا دنباله و بخشی از قدرت‌های سیاسی واقعا حاکم می‌گردد.

اگر بخواهیم این سه نوع از سیاست ورزی را در خط زمان و در مسیر رشد و بلوغ یک نیروی سیاسی جدید قرار دهیم و مرحله بندی کنیم می‌توان بطور کلی نتیجه گرفت که در ابتدای تولد یک جریان جدید سیاسی، قوانین مربوط به دوران «سیاست ورزی خود محورانه» عمل می‌کنند، که طبیعتا کیفیت و کمیت کارکرد این قوانین در مورد هر پدیده نوپای سیاسی و به اقتضای شرایط زمانی، تاریخی و فرهنگی هر جامعه تغییر می‌کنند. اما با توجه به اینکه اصولا هدف اصلی در سیاست ورزی و پایه گذاری یک حرکت نو در عرصه سیاست، همانا کسب قدرت و یا مشارکت در قدرت سیاسی، برای بدست آوردن امکانات لازم برای تحقق اهداف و برنامه‌های خود می‌باشد؛ و با علم به اینکه دست یابی به این هدف جز از طریق کسب قدرت و پایگاه‌های اجتماعی نا ممکن است (البته در اینجا فرض بر تحولات طبیعی و درونی یک جامعه است و کودتا و یا دخالت‌های نظامی کشورهای خارجی خارج از بحث قرار می‌گیرند) پس از مرحله پایه گذاری و تاسیس یک جریان سیاسی، مرحله جدیدی از سیاست ورزی بر مبنای جامعه محوری و از طریق برقراری مناسبات اجتماعی با در درجه نخست بخش‌ها و طبقاتی که نیروی نوپای مزبور آنها را پایگاه و حامیان خود تصور می‌کند آغاز می‌گردد. اگرچه کیفیت و کمیت این مرحله نیز به اعتبار میزان توانایی نیرو نوپا و شرایط اجتماعی هر جامعه ممکن است تغییر کند، اما این مرحله نیز باید حوصله و تامل لازم طی شود و عبور عجولانه از این مرحله و وارد شدن در کنش و واکنش‌های جدی با قدرت حاکم از جمله شرکت در انتخابات می‌تواند نیروی مزبور را بدلیل برخوردار نبودن از پایگاه‌های لازم تبدیل به بخشی از قدرت حاکم و یا دنباله رو آن بنماید.

حزب چپ ایران (فدائیان خلق) که در جریان کنگره وحدت پا به عرصه سیاست در ایران امروز گذاشت نیز با وجودیکه افراد و سازمان‌های شناخته شده چپ قدیمی در تولد آن نقش داشتند، اما آنرا باید بمانند کودکی تازه متولد و جدیدا پاگذاشته به عرصه حیات سیاسی ایران بحساب آورد، که قبل از هر چیز بهتر است خود را خوب بشناسد و به شایستگی بشناساند. تعجیل در این کار و داشتن دغدغه بیش از حد برای شرایط روز ایران و منطقه، این جریان نوپا را نیز بطور زودرس وارد مراحل رشد بعدی آن خواهد کرد که بدلیل اینکه قانونمندی‌های جدید هنوز مناسب قامت آن نیستند، یا تبدیل به یک جریان پوپولیستی می‌شود که به اعتبار امواج و جنبش‌های اجتماعی بالا و پائین می‌گردد، و یا دنباله رو قدرت‌های واقعا حاکم.

تجربه اتحاد جمهوری خواهان پیش روی ما است،‌ اتحادی که بخاطر شرایط خاص ایران و منطقه در بیش از ده سال پیش شکل گرفت اما پس از آرامش نسبی در ایران و تحقق نیافتن برخی از پیش بینی‌ها که بر پندارها و فرضیاتی از جمله حمله دولت بوش به ایران و ضرورت وجود یک نیروی جمهوری خواه برای پاسخ به آن شرایط حساس استوار بودند رو به افول و پراکندگی نهاد.

شرایط امروز نیز قابل مقایسه با دوران شکل گیری اتحاد جمهوری خواهان است، ایران و منطقه در موقعیت بسیار بحرانی قرار دارند؛ اما در عین حال اگرچه جامعه ایران بطور تاریخی نیازمند وجود و حضور یک نیروی چپ پیشرو است و در این شکی ندارم، اما در شرایط خاص امروز و با توجه به تجربه تاریخی مردم ایران نسبت به گروه‌های سیاسی در دروان انقلاب اسلامی، واقعیت این است که این نیاز اکنون بطور گسترده دیده نمی‌شود و چپ از پایگاه و هواداری گسترده برخوردار نیست. جنبش اعتراضی دی ما ۹۶ نیز با وجودیکه عمدتا انگیزه‌های اقتصادی و صنفی برانگیزاننده آن بود، اما همانطور که در شعارهای بسیار پراکنده و حتی متضاد شاهد بودیم هنوز از یک هویت سیاسی مشخص در مقایسه با جنبش سبز برخوردار نبود.

از این نظر است که فکر می‌کنم که اتخاذ یک سیاست درونگرا و خود محورانه برای باز شناخت بیشتر خود و تولد دوباره جریان چپ پیشرو، مناسب ترین سیاست برای حزب نوپای چپ ایران در شرایط فعلی است. دغدغه بیش از حد برای ورود به کنش‌های سیاسی جامعه و یا دولت محور همان سرنوشت نیروهای سیاسی پیشین را برای این حزب نوپا رقم خواهد زد.

منبع:
وبلاگ یادداشت‌های حمید آقایی

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید