پوشیده نیست که سازمانهای سندیکایی در فراهم کردن زمینه ملی کردن صنعت نفت نقش به سزایی داشتند و از مدافعان پیشگام آن بودند که در راه آن مبارزه را پیش از دیگران شروع کردند.
مروری بر محتوای اسناد باقیمانده از فعالیتهای سندیکایی در خوزستان و کرمانشاه و همچنین اسنادی که از طرف مقامات شرکت نفت و مأموران کنسولگریهای انگلستان در تهران، اصفهان و خوزستان منتشرشدهاند بر این امر که اتحادیههای کارگری و شرکت نفت هم دیگر را دشمن خود بهحساب میآوردند، صحه میگذارد. خواست ملی کردن صنعت نفت در اعتصاب عمومی ٢٣ تیر خوزستان نیز به شکل وسیع و بهطور مستقیم در زمره مطالبات صنفی این اعتصاب قرار گرفت. بااینحال شرکت نفت حتی حاضر به اجابت همه درخواستهای صنفی کارگران هم نشد.
اما ستیز انگلیسیها و آمریکاییها با اتحادیههای کارگری اصیل و همدستیشان با سرمایهداران و دربار و احزاب دست راستی و نیروهای مرتجع دیگر علیه اتحادیهها و بهبود شرایط معیشتی و کاری کارگران که بنا به نوشتههای مأموران خودشان شرایط بسیار بدی داشتند محدود به خوزستان که اتحادیهها در آنجا منافع زیاده خواهان شرکت نفت را به مبارزه میکشیدند نبود. همراهی این جماعت متشکل علیه اتحادیهها و تلاش و توطئه برای نابودی و بیاثر کردن فعالیتهایشان در سایر نقاط کشور هم حتی پس از کودتای ٢٨ مرداد علیه جنبش ملی کردن صنعت نفت متناسب با شرایط روز ادامه داشت.
بهانه همگی آنها برای سرکوب اتحادیههای کارگری ظاهراً سیاسی بودن اتحادیهها و روابط نزدیکشان با حزب توده ایران بود که از خواستههای کارگران حمایت میکرد بود. آنها ادعا میکردند که اگر اتحادیهها فعالیتهایشان را به مطالبات صرف صنفی محدود کنند و روابطشان با حزب توده را قطع کنند، مخالفتی با فعالیت آنها ندارند. اما این بهانه چنانکه در ادامه این نوشته به آنها پرداخته خواهد شد از اساس دروغ بود. چراکه سرکوب اتحادیهها در خوزستان از سال ١٣٠٨ که هنوز حزب توده ایران تشکیل نشده بود شروعشده بود. مرور مطالبات اعتصابات نخستین بهوضوح نشان میدهند که در آن مقطع تمام خواستهها صنفی بوده و اثری از مطالبات سیاسی در آنها دیده نمیشود. بااینحال همه آن اعتصابها بدون استثنا سرکوب میشدند.
مطالبات سیاسی پسازآن و بهتدریج بر مطالبات صنفی افزوده شد که خواستههای کارگران بیپاسخ گذاشته شدند. تجربه فعالیتهای اتحادیهای در دهه ٢٠ در اصفهان حتی در آنجا که توسط برخی از پژوهشگران لیبرال منتشر گردیده و در دسترس هستند، بیربط و ساختگی بودن این بهانه را نشان میدهد. به نوشته حبیب لاجوردی، مقامات شرکت نفت تا سال ١٣٢٤ اصولاً با تشکیل و فعالیت هر نوع اتحادیهای در تأسیسات نفت مخالفت میکردند و حتی به کارکنان انگلیسی شرکت هم اجازه فعالیت اتحادیهای نمیدادند. آنها بااینکه پس از روی کار آمدن دولت حزب کارگر تشکیل اتحادیه برای کارکنان انگلیسی خود را پذیرفتند، ولی تن به پذیرش اتحادیه برای کارگران ایرانی نمیدادند. حتی روی کار آمدن حزب کارگر در انگلستان نیز هیچ تغییر جدی به سود کارگران ایرانی ایجاد نکرد. زمانی هم که رضا روستا دبیر کل شورای متحده به دنبال سرکوب شورا در خوزستان و جلوگیری از فعالیت انتخاباتی نمایندگان کارگران برای مجلس پانزدهم شورای ملی به مرکز اتحادیههای کارگری انگلستان شکایت برد، حزب کارگر وجود چنین اقداماتی را منکر شد و روستا را به خلاف واقع گویی متهم کرد. یکبار هم که این حزب از مقامات شرکت نفت خواست با تشکیل اتحادیه صنفی و غیرسیاسی توسط کارگران ایرانی موافقت کند، مقامات شرکت از اجابت آن سرباز زدند و مقامات دولتی حزب کارگر نیز موضوع را پیگیری نکردند و معلوم شد که خیلی جدی نبودهاند. در همین زمان هم در اصفهان جلوی کاندیدا شدن تقی فداکار از رهبران و مؤسسان نخستین اعتصاب و اتحادیه کارگری در این شهر را که در دوره چهاردهم بیشترین آرا را به دست آورده بود و گفته میشود که رأی وی دو برابر رأی دکتر مصدق در تهران بود را نیز گرفتند. به نوشته لاجوردی، تقی فداکار بیش از ٣٠ هزار رأی مردم اصفهان را به دست آورد. این میزان رأی در حالی به فداکار داده شد که کل جمعیت اصفهان در آن زمان حدود١٩٤ هزار نفر ذکرشده است.
"حبیب لاجوردی" پژوهشگر لیبرال در کتاب، "اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران" که خودش نیز از طرفداران اتحادیههای کارگری بهاصطلاح "غیرسیاسی و راستین"است و به هنگام نوشتن کتاب به منابع محرمانه منتشرشده سفارتخانههای انگلستان و امریکا و مطبوعاتی که در این خصوص مطالبی نوشتهاند دسترسی داشته است، در چند جای این کتاب به این مسئله پرداخته و علل واقعی مخالفت با فعالیتهای اتحادیهای در ایران را که چیزی جز منفعتطلبی سرمایهداران و ملاحظات سیاسی دیکتاتوری حاکم و حامیان کودتاچی خارجیشان نیست شرح داده است. لاجوردی بااینکه در کتاب خود تلاش نموده تقصیر را "بهناحق" بین چپ و راست تقسیم کند، ولی اصولاً وجود هر نوع اتحادیه کارگری بهاستثنای اتحادیههای درباری در نظام دیکتاتوری وقت را غیرمحتمل دانسته است.
بهطوریکه لاجوردی در زیرنویس شماره ١٢٠ در صفحه ٢٠٣ کتاب نوشته است، قانونی که در سال ١٣١٠ به هنگام سلطنت رضاشاه به تصویب رسید که فعالیتهای سازمانهای کارگری را ممنوع میکرد و "به قانون سیاه"معروف شد، پس از نخستین اعتصاب نفت در سال ١٣٠٨ به درخواست مقامات شرکت نفت تصویبشده بود و بعد از سقوط رضاشاه مقامات شرکت نفت همچنان بهرغم آنکه رضاشاه را از قدرت خلع کرده بودند به استناد به آن حاضر به پذیرش فعالیت اتحادیهای در شرکت نبودند!
در سال ١٣٢٥ اما مقامات شرکت برای مقابله با شورای متحده مرکزی، به توصیه مقامات حزب کارگر که نگران فعالیت اتحادیههای واقعی و مبارز بودند، خودشان با کمک یوسف افتخاری وهم دستی مقامات درباری و فرماندار نظامی خوزستان مبادرت به تشکیل یک اتحادیه قلابی تحت فرمان مدیران شرکت کردند که ماهیت آن بهسرعت افشا و نتوانست پایگاهی در میان کارگران پیدا کند. افتخاری از شدت ناامیدی حدود دو سال بعدازاین اتحادیه کناره گرفت و اثری از آن جز بدنامی برایش باقی نماند. بدین ترتیب مقصود مقامات دولت حزب کارگر از تشکیل اتحادیههای "غیرسیاسی" نیز بر همگان روشن شد. با این وصف شکست این پروژه موجب دست برداشتن مقامات دولتی از تشکیل اتحادیههای فرمایشی نگردید. شاپور بختیار که در آن زمان رئیس اداره کار خوزستان بود در سال ١٣٢٦ اتحادیه مشابهی را سازمان داد بااینحال اتحادیه تحت حمایت بختیار نیز بهزودی مانند اتحادیه افتخاری نتوانست موقعیت کسب کند و مدتی بعد منحل شد. در همان زمان که فعالیت شورای متحده ممنوع شد و رهبران اصلی آن بازداشت و زندانی و سپس به تهران تبعید شدند، بیش از ١٧٠ حوزه کارگری که توسط شورای متحده تشکیلشده بود، فعالیتهای شورا را ادامه میدانند و درواقع کنترل امور کارگری در خوزستان را همچنان در دست داشتند و مبارزه را ادامه میدادند. بنا به نوشته آقای لاجوردی سرکوبها موجب بالا رفتن روحیه مبارزاتی و مبارزهطلبی کارگران شده بود. لاجوردی در صفحه ٢٥٥ کتاب، برای مثال اظهارات "گلفرج" یکی از کارگران شرکت نفت که را که گفته بود: "رفقا ما تنها حقوق حقه خودمان را میخواهیم تا شاید در وضع بهتری زندگی کنیم. کارگران در هر کشوری از جهان برای افزایش دستمزد فریاد میکشند. آنها نه بهمنظور ایجاد شرارت یا آشوب بلکه از روی حقیقتی فریاد میکشند... شرکت بجای درمان زخم ما بر آن نمک میپاشد. بااینهمه آنها بهتر است به خاطر بسپارند، که ما نیز در انتظار زمان مناسبی هستیم و آنگاه انتقام خود را جزءبهجزء از آنان خواهیم گرفت. " یاد میکند.
"حفیض اله کیانی"، از رهبران اعتصاب عمومی آغاجاری که عمده استخراج نفت در آنجا انجام میشد، "غلامرضا مرادی"، "نجفی"،از رهبران اصلی شورای متحده خوزستان و "عزت اله دشتی پور" رهبر اتحادیه باربران، ازجمله رهبران سرشناس و ذینفوذی بودند که از خوزستان تبعید شدند. به نوشته لاجوردی با این سرکوب گسترده عملاً راه برای جلوگیری از کاندیدا شدن نمایندگان کارگران در مجلس پانزدهم و تقلب انتخاباتی در خوزستان نیز باز شد بود.
در اصفهان در سال ١٣٢١ در پی یک اعتصاب موفقیتآمیز که توسط "تقی فداکار" و تعداد دیگری از فعالین کارگری در بین کارگران کارخانههای نساجی رهبری شد، کارگران ٩ کارخانه بزرگ نساجی اتحادیه کارگری مستقل خودشان را تشکیل دادند و هیئتمدیره آن را به ترتیبی انتخاب کردند که نمایندگانی از همه کارخانهها در آن حضورداشته باشند. تقی فداکار نیز به سمت رئیس هیئتمدیره اتحادیه انتخاب شد. این اتحادیه برخلاف خوزستان که منافع شرکت نفت موجب مخالفت با فعالیتهای اتحادیهای توسط انگلیسیها میشد، حداقل در سالهای نخست بیشتر با مخالفت سرمایهداران و ایادی آنها در استانداری و روسای حکومتنظامی مواجه و از جانب آنها تهدید میشد. اما رهبری اتحادیه با درایت و استفاده از تضادهایی که بین مسئولین دولتی و دربار و مقامات محلی وجود داشت و حمایت وسیعی که در میان کارگران از آن برخوردار بودند از پس دسیسههایی که برای از بین بردن اتحادیه مرتب چیده میشد برمیآمدند و توانسته بودند وضعیت دستمزد و شرایط شغلی کارگران عضو اتحادیه را به طرز محسوسی بهبود دهند. محبوبیت تقی فداکار رهبر اتحادیه و ورزیدگی و دانش و سابقه مبارزاتی طولانی او به حدی در اصفهان زیاد شده بود که در انتخابات مجلس با کسب بیش از ٣٠ هزار رأی بهعنوان نماینده منتخب برتر اصفهان وارد مجلس شورا شد. بااینوجود اما دسیسهچینی برای از میان برداشتن اتحادیه و دستاوردهای آن لحظهای هم قطع نمیشد.
در شماره بعدی بیشتر از این اتحادیه و سرنوشت آن خواهیم گفت.
افزودن دیدگاه جدید