همیشه، "مرگ بر" گفتن شعار خیلی راحتی بوده است. آیا بهعنوان آنتیتز آن برای "زندهباد" همیشه جواب آلترناتیو شایستهای داشتهایم؟ ما دانشجویان فعال سیاسی زمان شاه، شعارهای زیر اعلامیههای سازمانهای سیاسی انقلابی را میخواندیم و در آن شعارهای "مرگ بر شاه دیکتاتور"، و شعارهای مشابه زیاد بود. ازاینرو، "مرگ بر شاه" بهصورت شعار استراتژیک گذار انقلابی از نظام سلطنتی برای ما مطرح بود. به همین خاطر همه جریاناتی که با شعار عبور از نظام شاهنشاهی همسو و همخوان بودند، عملاً بهنوعی متحدان مرحلهای ما تلقی میشدند.
نه؛ ما برای "زندهباد چی؟ " راهکار آلترناتیو کلان و منسجمی نداشتیم. آری شعارهای عمومی مشابه رهایی کارگران از یوغ استثمار و رهایی خلقها از یوغ تبعیض و آزادی و دموکراسی شعارهای عمومی مرحلهای ما تلقی میشدند. اما هیچکدام از اینها بههیچوجه بهتنهایی برای تعریف یک نظام آلترناتیو جایگزین کافی نبودند. طرح این مسئله از این نظر مهم است که امروز هم ما با مشکل خلأ نظری طرح نظام آلترناتیو مواجه هستیم. اگر یک روی سکه شعار مرحلهای امروز ما عبور و گذار از نظام جمهوری اسلامی بوده باشد، باید تعریف شفافی برای رویه دیگر سکه، یعنی نظام پسا جمهوری اسلامی و آلترناتیو جایگزین بعد از گذار داشته باشیم.
همه آنهایی که شعار استراتژیک گذارشان "مرگ بر شاه " بود، ابتدا جوانان هواداران چریکهای فدائی، مجاهدین خلق بودند که به خیابانها میآمدند. اکثریت قاطع زندانیان سیاسی از اعضا و هواداران این سازمانها و نیروهای مشابه آنها بودند. بعداً شبکه وسیع و سرتاسری روحانیان از طریق مساجد و حمایت بازار و ملاک و سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم و همراه با حمایتهای جهتدار آمریکائی انگلیسی به این کاروان پیوستند. سنگینی وزنه اجتماعی، بیشتر بودن امکانات و حمایتهای جهتدار بینالمللی موجب شد تا این تازه از راه رسیدهها بر بقیه چیرگی گرفته و پس از به ثمر نشستن شعار "مرگ بر شاه"، قدرت سیاسی را بهطور کامل و تکبعدی و بهتنهایی به دست گرفته و به نابود کردن غیرخودیها پرداختند. این موقع بود که آقای خمینی که قبلاً اعلام کردن بود همه سازمانهای سیاسی آزاد خواهند بود، اعلام کرد "جمهوری اسلامی ایران" نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر. امروز بیش از هشتاد میلیون مردم ایران چهل سال است که زیر یوغ نظام جمهوری اسلامی ایران با شرایط مرگ تدریجی زندگی میکنند. این در شرایطی است که ما هنوز هم برای دوران بعد از گذار از جمهوری اسلامی ایران برای نظام آلترناتیو جایگزین و آنتیتز جمهوری اسلامی ایران جواب روشنی نداریم.
آلترناتیو سلطنتی
امروز "جاوید شاه" شعار خیلی شفاف و روشنی است. نهتنها این شعار در بطن خودش نظام آلترناتیو و مونارشی مشخصی را معرفی میکند، بلکه رهبری تا حدودی کاریزماتیکی را در شخصیت رضا پهلوی هم برای آن مشخص نموده و پروژهای به نام "ققنوس" را هم برای آن طرحریزی نموده و رنگ فیروزهای را بهعنوان رنگ سمبلیک آن تعیین کرده و بودجه قوی بالفعل و با حمایتهای مالی و دیگر عربستانی آمریکایی را هم یدک میکشد. برای این آلترناتیو حتی نیروهای میلیشیایی مشخصی هم حاضرند وظایف اجرائی بخشهای ویژهای از پروژه ققنوس را در داخل ایران پیاده نمایند. در مقابل آلترناتیو نئولیبرالیسم جهانی،پروژه سلطنتی ققنوس، اپوزیسیون سکولار، دموکراتیک و چپ ایران چه آلترناتیو شفاف، منسجم، مشخص و قدرتمندی را ارائه میدهد.
"نظام مبتنی بر توسعه ملی و پایدار"
این راهکار دیگر از یک نظام آلترناتیو صحبت نمیکند، بلکه بر ارزشهای عمومی توسعه و رشد اقتصادی و فوران و سرریز شدن تأثیرات آن بر ابعاد دیگر اجتماعی مبتنی است. چنین راهکاری بر پایههای چارچوبی استوار شده است که بر ارزشمندیهای فعلاً جاری در نظام سرمایهداری مبتنی است. تلاش این راهکار که درواقع یک ایدئولوژی سیال و پویای دائماً در حال تحول است، بر این است که تا بهموازات توسعه علمی اقتصادی و بر اساس بسط ، گسترش و تعمیق ارزشهای دموکراتیک، بهمرورزمان نیروهای مردمی و نهادهای مدنی بتوانند اراده و قدرت تودهای خویش را بهصورت غالب اعمال نمایند که نتیجه آن حاکمیت سیاسی نهادهای مردمی بهجای تعداد محدود سرمایهداران کلان مبتنی بر مالکیت خصوصی است. توسعه پایدار را شاید بشود در برنامههای احزاب سوسیالدموکرات اروپایی خلاصه نمود. به همان اندازه که این احزاب پتانسیل رادیکالیزه و مردمی شدن، پتانسیل اعمال قدرت مردمی به نفع عموم مردم را دارا میباشند، به همان میزان هم پتانسیل آن را دارند تا به راست و تأمین منافع کلان سرمایهداران در مقابل عامه مردم غلطیده و به زاییدههای سرمایهداری کلان و نئولیبرال حاکم تبدیل گردند. در این زمینه میتوان سیاستهای تونی بلر را با جرمی کوربن در حزب کارگر انگلیس مقایسه نمود. در مورد ایران، شخصیتی مانند دکتر قاسملو میتوانست نماینده چنین راهکاری بوده باشد.
اما در ایران حزب سوسیال دموکراتیک جاافتاده، باسابقه، با برنامه و پلاتفورم منسجم موجود نیست که ساختار تشکیلاتی قدرتمند و با نفوذی در میان مردم و حضور قدرتمندی در روان سیاسی مردم داشته باشد و شخصیتهای کاریزماتیک و جاافتادهای در عرصه سیاسی کشور پرورش داده باشند. کسانی که بخواهند آغازگر چنین بستر نوین فعالیت سیاسی در ایران باشند، باید گفت که آنها راهی طولانی جهت تبدیل به حزبی فراگیر خواهند داشت، ولی جایگاه آنها بهعنوان نیروی بینابینی در سمت راست نیروهای چپ دموکرات قرار دارند.
"کنگره ملی ایران"
آلترناتیو دیگری که بهتازگی بهعنوان آنتیتز جمهوری اسلامی ایران مطرح میگردد، نمونهای مشابه کنگره ملی آفریقای جنوبی است. آیا الگوی کنگره ملی آفریقای جنوبی برای شرایط ایران قابل تطبیق است؟ جبهه متحد خلق، کنگره ملی دموکراتیک ایران، اتحاد نیروهای سکولار دموکراتیک، یا مطرح کردن هرگونه ساختار سیاسی مدنی آلترناتیو ائتلافی از نیروها و احزاب سیاسی سکولار دموکراتیک، باید اولاً شاخصههای ویژهای را دارا باشند تا بتوانند نتیجهبخش بودن آن را تضمین نماید. دوما این آلترناتیو باید ویژگیهای خاص ایرانی خود را داشته باشد. این شاخصهها نه بر اساس استانداردهای و الگوهای اخلاقی بینالمللی، بلکه باید بر اساس اتحاد داوطلبانه و برنامهای سازمانهای سیاسی اپوزیسیون سکولار دموکرات ملی و توسعه محور استوار باشد. در چنین اتحاد - کنگرهای داوطلبانه، اگر سنگینی توازن قوا به سمت نیروهای چپ و رادیکال استوار نباشد نتیجهبخش بودن نهائی آن نهتنها قابل تضمین نیست، بلکه همیشه امکان بازگشت آن به قهقرائی دیگر موجود است. امروزه در ایران کدام سازمانهای سیاسی منسجم با پایگاههای مردمی را میتوان برای آفریدن چنین آلترناتیوی نام برد؟ تجربه چندین دهه گذشته در مورد نزدیکیها و همکاریهای این سازمانها تا چه اندازه ثمربخش بوده است؟
اینجا گریزی زده به یک شاخصه فرهنگی سیاسی میخواهم اشارهای کرده باشم. گویا در ادبیات سیاسی امروز ما کلماتی مانند "ایدئولوژی" ، "ارادهگرایی" و "سوسیالیسم" کلمات "بدی" هستند که باید از آنها دوری جست. حتی هرازگاهی فعالین شناختهشده چپ ایران هم چنین نظرهایی را ترویج میکنند. مگر غیرازاین است که بهترین شعارها، راهکارها، سیاستها و پلاتفورم ها اگر جهت پیاده کردن آنها عنصر "ارادهگرایی" را از آنها حذف بکنیم، از حد نوشته روی کاغذ پارهای فراتر نخواهند رفت؟
به استنباط من "ایدئولوژی" تلاقی، فصل مشترک و نقطه همخوانی اندیشههای منسجم فلسفی، اقتصادی و سیاسی میباشند. اگر راهکار سوسیالیستی را یک "ایدئولوژی" بنامیم، فرارویی و تکامل اندیشههای فلسفی، اقتصادی و سیاسی تا حدی که بتواند یک پلاتفورم منسجم و آلترناتیو واحدی در مقابل نظام سرمایهداری کلان جهانی ارائه بدهد، یک دستاورد عظیم بشریت است که باید با قدرت تمام آن را ترویج نمود. اگر در شرایط شکوفایی و آزادی اندیشهها، نقد و تحقیقات علمی دموکراتیک و پویا، این پلاتفورم فراگیر منسجم "ایدئولوژی" بهصورت مستمر مورد نقد و تغییر قرارگرفته و حتی روزی اگر موضوعیت تاریخی خود را هم از دست بدهد، میتواند به اندیشههای نظری نوین دیگری هم فراروید.
باید برچسب دیکتاتوری را از ارادهگرایی، پشتکار و پیگیری در پیاده کردن پلاتفورم ها نظرات خویش جدا کرد. پرواضح است که این نیروهای چپ دموکرات نیستند که حقوق دیگران را با دیکتاتوری نقض میکنند، این خمینیها، ناسیونالیستهای ملی و دیگر نیروهای مشابه هستند که با حذف حقوق دموکراتیک روشنفکران و زحمتکشان عملاً به دیکتاتورها تبدیل میگردند. اکثراً در این موارد از حسن نیت نیروهای آزاده، چپ و دموکراتیک سوءاستفاده میشود. آنهایی که مانند خمینیها قبل از روی کار آمدن بر تمامی اصول شناختهشده اخلاقی بینالمللی انسانی سوگند یاد میکنند که حقوق دیگران را کاملاً مراعات خواهند کرد، بعد از روی کار آمدن نهتنها ارادهگراترین دیکتاتوریها را برقرار میکنند، بلکه هزاران هزار جوانان مملکت را به اشکال بربر منشانهای کشتار میکنند.
اگر کنگره ملی را اینطور تعریف بکنیم که همه احزاب اپوزیسیون سکولار و ملی بهتناسب قدرت سازمانی اجتماعی خویش در آن نمایندگی داشته باشند، در شرایطی که گروهبندیهای مختلف با پشتیبانی لابیگریهای خارجی خویش در آن کرسیهای خویش را تقویت نموده باشند، بدون اینکه سکولار دموکراتها و چپهای دموکرات در آن وزنه سنگینی باشند، برآیند چنین ترکیبی با توجه به شرایط ویژه امروز جهانی یک برآمد دستچین شده خارجی وابسته دیگری بهجای جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.
"جمهوریخواهان سکولار دموکراتیک"
جمهوریخواهان سکولار و دموکراتیک را باید در نیروهای جبهه ملی ایران، سازمانهای سیاسی نیروهای چپ دموکرات، و نیروهای سوسیالدموکراسی و افراد منفرد دیگر خلاصه نمود. گرچه پایگاه اجتماعی سکولار دموکراسی جمهوریخواه خیلی گسترده و وسیع است، غیر از سازمانهای چپ دموکرات و جبهه ملی ایران، دیگر محفلهای سیاسی و افراد منفرد پایگاه مردمی اجتماعی قابلتوجهی ندارند. نیروهای چپ دموکرات عوض تمرکز بیشتر در پیوند با تودههای میلیونی نسلهای جوان سکولار دموکرات، هنوز با بخش قابلتوجهی از توان خویش را در جهت نزدیکتر شدن بیشتر با بخشهایی از فعالین سیاسی قدیمی صرف میکنند، که به هزاران دلیل تاریخی، روانی و شخصی خواهان چنین نزدیکیهایی نمیباشند. موفقیت هرگونه نظام جمهوری دموکراتیک در ایران درگرو حضور تودهای و ریشهدار چپ ایران در درون مردم، بخصوص نسلهای جوانان است.
" آلترناتیو سوسیالیستی"
شعار سرمایهداری نئولیبرال در مورد سوسیالیسم این است که "سوسیالیسم با مرگ اتحاد جماهیر شوروی، مرد". آنها اعلام میکنند که ازهمپاشیده شدن بلوک شرق در نفس خویش دلیل بر شکست و باطل بودن سوسیالیسم است. لذا آرمانگرایی سوسیالیستی چپ بر استخوانهای یک نظام باطل و شکستخورده استوار است. این روایت و نورماتیو سیاسی تبلیغاتی کلان سرمایهداری جهانی است، تا آنجائی که حاضر هستند برای برچیدن نظامهای سوسیالیستی کوچک و بزرگ در هرکجای دنیا به نیروی امنیتی نظامی نیز متوسل گردند.
تأثیرات روانی غالب چنین روایت سیاسی تبلیغاتی امنیتی و نظامی بر روی نیروهای چپ دموکرات این است که خیلی از آرمانگرایان راه سوسیالیستی بهصورت شرمگینانهای از شفافیت در بیان آرمانخواهیهای سوسیالیستی خویش دوری میگزینند. این دوستان ما خود ناخواسته سوسیالیسم را تابویی ترسناک تلقی کرده و از گفتار شفاف در مورد آن فاصله میگیرند. دوستان ما بهناچار به دنبال ارائه آلترناتیو های غیر سوسیالیستی دیگری هستند که همه آنها ناقصالخلقه است. مردم خیابان ناقصالخلقه بودن آلترناتیو های ارائهشده توسط این بخش از نیروهای چپ را در مقایسه با آلترناتیو های نئولیبرالیسم داخلی بهوضوح تشخیص میدهند. چنین آلترناتیو هایی بهعنوان نظام جایگزین پسا جمهوری اسلامی ایران جایگاه استواری در روان سیاسی مردم ایران نمیتوانند داشته باشند.
در شرایط جهانی پس از بحران مالی بینالمللی سال دو هزار و هشت و پیامدهای بعدی آن، نسلهای جوان به اشکال فزایندهای بهسوی آرمانخواهی سوسیالیستی بهعنوان آلترناتیو پسا سرمایهداری روی میآورند. به همان نسبت نیروهای سیاسی چپ دموکرات باید چرخش عمدهای در این زمینهها نموده و توجه روزافزون و فزایندهای بر روی نسلهای جوان و ترویج هر چه قدرتمندتر و شفافتر آلترناتیو سوسیالیستی در میان آنها بنمایند.
دیدگاهها
ازهم اکنون میتوان قانون…
ازهم اکنون میتوان قانون اساسی موردنظر حزب را به عنوان شعارهای اساسی بین مردم تبلیغ کرد تا ملکه ذهن شود حزب باید قانون اساسی پیشنهادی اش رااکنون آماده داشته باشد با گروهی که برهرنقطه یا ویرگول آن مسلط است اگربدانیم چه میخواهیم ارائه کنیم ودرسطح مردم به صورت شعاررواج دهیم نیمی ازراه را رفته ایم فقط باید باتوده های وسیع مردم صحبت کرد صفحه اول به پیش باید روی سخنش با عموم مردم باشد وصفحه های دیگرتخصصی ،رفقایی کهدسبک قلمشان راحت درمردم رسوخ میکند مانند کریمی یا ایشچی ویادیگران میتوانند راه رانشان دهند
افزودن دیدگاه جدید