سال 1355، تشدیدِ حملات ساواک از اردیبهشت تا تیرماه آن سال بود. ضربه 8 تیرماه ،اخرین ضربه سنگین ساواک بر پیکر سازمان بود.
8 تیرماه سال 1355 وشهادت حمید اشرف و 9 تن از یاران پاک باخته، استوره مقاومت و فداکاری در خانه مهرآباد جنوبی، لکه سیاه و ننگی است بردامنِ رژیم دیکتا توری شاه که در سینه تاریخ حک شده است .
رفیق حمید اشرف و 9 تن از رفقای رهبری و کادرهای سازمان، برای بررسی اوضاع، پیشگیری ضربات و بازسازی سازمان در خانه تیمی مهرآباد جنوبی جمع شده بودند.
ساواک بعداز ضربات اردیبهشت و خرداد با بکار گماردن نیروهای زیادی از افراد خبره خود، سر انجام در روز 8 تیرماه به این خانه حمله کرده و طی یک درگیری نا برابر همه رفقای حاضر در آن خانه کشته شدند.
اگر چه بعد از این ضربه سخت، رژیم خود را موفق و پیروز بحساب می آورد ولی پیروزی این قاصدان مرگ دیری نپایید و در سال 1357 این قصر پوشالی و خانه ظلم و ستم پایدار نماند و بدست مردم قهرمان ایران فروریخت. ساواک از آنجا که طی چندین سال تلاش نتوانسته بود حمید را زنده دستگیر کند تمام هم وغمش این بود که رفقایی که با حمید در ارتباط بودند و یا با او کار تشکیلاتی می کردند را شناسایی، دستگیر و به زیربازجویی و شکنجه های وحشیانه ببرند تا درباره حمید اطلاعات بگیرند و نیزانها را وادار به اقرار به خصوصیات منفی حمید کنند، اما نتوانست به نیت غیر انسانی خود برسد. اکثر رفقا که کشته شدند در مورد خصوصیات خوب حمید نوشتند.
اوبسیارصبوربود.انسانی شجاع با خصوصیات عمیق انسانی بود. هیچگاه درتصمیمات دچار شتابزدگی نمی شد و تابع احساسات نبود. تهور و شجاعتِ حمید تا انجایی بود که وقتی می شنید که قراررفیقی لو رفته است، خود را سعی می کرد به منطقه برساند و او را با خبر کند.
همانطور که می دانید من چند مورد از خاطراتم از سال 55 اردیبهشت ، خرداد و تیرماه سال 1355 را که خانه تیمی خود م نیز در معرض حمله ساواک قرار گرفته بود نوشته ام. و توضیح داده ام که از انجا به خانه تهران پارس برده شدم .
رفیق حمید در جنگ و گریزبا مامورین ساواک، فرار کرده به خانه تهران نو رفته، از انجا به طرف کوی کن رفته و بعدازدر گیری مجدد با افراد ساواک و تیر خوردن، زخمی شدن و فرار، به جای امنی رفته بود.
بعد از مدت کمی، حمید را به خانه ای که ما در انجا بودیم آوردند. البته ما او را نمی دیدیم. او را در طبقه بالای خانه ما جای دادند و رفیق نسترن آل اقا رابط حمید با ما بود.
رفیق حمید کمی که حالش بهترشد شروع کرد به نوشتن مطلب برای نبرد خلق. او معتقد بود حالا که رژیم با حملات بیرحمانه خود اینهمه ضربه به ما زده و چنین وانمود می کند که چریکها همه تار و مار و نابود شده اند ما باید نشان دهیم که هستیم و راه رفقایمان را ادامه می دهیم . با این کار تمام طرفداران ما ، نیروهای جوان و دانشجویان دو باره نیرو می گیرند.
من و رفیق کیومرث سنجری د ر زیر زمین خانه، در هوای 40 درجه تابستان، شرایط بسیار سخت ولی با عشق و امید سرسختانه مشغول تایپ و چاپ نشریه نبرد خلق شدیم .
- مطالب اماده شد رفیق نسترن آل آقا همه نشریات را با خود برد و بین جوانان و دانشجویان توزیع کردند. روز بعد که برگشت با خنده و خوشحالی بما خبر داد که واقعا دانشجویان و تمام کسانیکه به عدالت و ازادی اعتقاد داشتند و می دانستند که فداییان جان بر کف برای مبارزه با دیکتاتوری شاه و خوشبختی مردم تلاش می کنند بسیار خوشحال شدند. و ما هم خوشحال شدیم که می توانیم از این طریق فریاد بکشیم که ما هستیم. ما را درو کنید ، دو باره رشد خواهیم کرد و راه ادامه دارد.
تابستان تفت گرفته و غمبار، یکی از سخت ترین سالهای زندگی من و بسیاری از رفقا که ان روزها را تجربه کردند بود. روزی نبود که ما تیمی یا رفیقی را از دست ندهیم. رژیم دیکتاتوری شاه به زعم خود تصمیم گرفته بود که سازمان را از ریشه نابود کند. به کمیته مشترک ماموریت داده شد که با تمام قوا وارد میدان شوند و این بود که ساواک به خانه تیمی رفقا در مهر اباد جنوبی رسید. تدارکات و محاصره خانه از ساعت 23 شب اغاز شد و با بلند گو به ساکنین خانه اخطار شد که خود را تسلیم کنند. لاکن همه افراد تیم بعد از سوزاندن مدارک لازم، اقدام به فرار کرده و بعد از 4 ساعت جنگ و درگیری و پرتاب نارنجک از طرف ساواک و حملات متعدد نظامی کشته شدند.
- روزنامه های صبح، خبرکشته شدن حمید اشرف رهبر فدائیان و همه افراد تیم را در صفحه اول خود چاپ کردند. انها نوشتند حمید اشرف طی درگیریهای متعدد بارها توانسته بود از چنگ ماموران بگریزد. انها اذعان کرده و نوشتند حمید اشرف یکی از برجسته ترین اعضای چریک های فدایی خلق بود، خونسردی، بی باکی، قدرت سازماندهی، انظباط تشکیلاتی و پنهانکاری به همراه یک دهه زندگی مخفی در شرایطی که بخش زیادی ار کارهای تشکیلاتی را یک تنه به دوش می کشید او را به رهبر افسانه ای چریکها در مبارزه مسلحانه تبدیل کرده بود.
در اینجا اجازه می خواهم دوستان ورفقا و خوانند مطلب را برای چند دقیقه به فضای آنروز و خبر دردناک کشته شدن رفقا ببرم.
ساعت یک بعد از ظهر بود. ما همیشه در این زمان به اخبار مفصل روز رادیو گوش می کردیم. ناگهان گوینده رادیو بعد از اعلام ساعت، با صدای شمرده گفت امروز حمید اشرف رهبر چریکهای فدایی خلق در یک جنگ و گریز در خانه مهر آباد جنوبی کشته شد. گوینده، اسامی همه افراد تیم را که کشته شده بوند اعلام کرد .
این خبر مانند پتک بر سر تک تک افراد خانه فرود امد . همه شوکه شده بودیم .سکوت مرگباری فضای خانه را پوشانده بود. من دستهایم را بهم کوبیدم و گفتم حمید هم رفت .
قادربه توصیف ان لحظه نیستم. همچنان مات و مبهوت میخکوب شده بودیم و نمی دانستیم چه کنیم. صدا در گلو و نفس درسینه حبس شده بود. کسی را یارای کلماتی تسلی بخش نبود.
چه شد، اخر چرا اخر چرا؟ بغض مجال نمی داد . اشکهایم سوزان و بی اراده به روی گونه های سرد و بی رمقم جاری بود. میخواستم فریادهای تمام عالم را از سینه سوزان خود بیرون بدهم .قلبم اتش گرفته بود. تمام بدنم می لرزید خشم تمام وجودم را گرفته بود. نفسم تنگ شده بود.
شک ندارم تک تک رفقایی که با من در ان خانه بودند و این خبر را شنیدند چنین حالی داشتند .
رژیم مستبد شاه و ساواک مزدورش تنها امید و تنها تکیه گاه ما را از ما گرفته بود. حمید برای ما پدر بود. حمید وقتی بود یعنی سازمان هم بود .او امکان ساز بود. او سازمانده بود. او برنامه ریز بود . حضور او در میان رفقا به ما اعتماد بنفس می داد. حالا او هم رفت.
هر کدام از ما از خود سوال می کرد که مگر ما چه می خواهیم؟ مگر رفقای ما چه می خواستند که باید اماج سربهای داغ رژیم شاه قرار گیرند؟
مگر این جوانان صادق و شجاع چه می خواستند. آیا عدالت خواهی ، آزادی خواهی ومیهن دوستی جرم است ؟ ایا دوست داشتن دیگری و دوست داشتن مردم زحمتکش گناه است؟ ایا احترام به شرافت انسانی و دفاع از شان و کرامت انسان گناه است ؟
زمان از دستم خارج شده بود. نمی دانم چه مدت گدشت که رفیقی با صدای بلند گفت رفقا راه حمید ادامه دارد ما دو باره بلند می شویم و می سازیم. این صدا مانند نسیمی امید بخش ما را بخود آورد.
ما بازهم برخاستیم وراه آزادی و عدالت و پیشرفت کشوررا ادامه دادیم دو باره ساختیم سازمان را.
راه سخت بود و پر پیج و خم . ما جوان بودیم و پر از عشق و شور و کار و تلاش . با امید به فردایی روشن و با تصور وهدف ساختن کشوری آباد و آزاد و سر بلند و رها از چنگ بیگانگان وبا آرزوی دیدن مردمانی شاد و خوشبخت، همه سختی ها را بجان خریدیم .
ما به امید زنده بودیم. دنیای امید را خزانی نیست . ما با کار و تلاش شبانه روزی، دوباره سازماندهی کردیم و نیروهای جدیدی به صف ما پیوستند.
به پشتوانه 6و7 سال تلاش شجاعانه، صادقانه ومبارزه پیگیر، سازمان نفوذ معنوی و سیاسی وسیعی در میان برجسته ترین شعرا و نویسندگان و هنرمندان آزدیخواه ومدرن کشور، بخش بزرگی از دانشجویان دانشگاه ها، میان تعداد وسیعی ازمعلمین، بسیاری از کارگران آگاه و مردم و بخشی از نیروهای سیاسی کشور در داخل وخارج کشوربدست آورده بود.
ما همراه با نیروی وسیعی از دوستداران راه سازمان از اواخرسال 1356 تا انقلاب بهمن 1357 فعالانه درتظاهرات و مبارزات کارگران کارخانه ها و مردم و در انقلاب شرکت کردیم.
بگذارید یک نکته مهمی را بگویم. مدتهاست تلاش می شود ما را بی ریشه وتلاشها و مبارزه صادقانه ، آزادیخواهانه، عدالت جویانه و میهن دوستانه ما را انکار و بی نتیجه جلوه دهند. دوستان تاریخ قضاوت خواهد کرد . نقش ما در تاریخ عدالت خواهی و آزادیخواهی و میهن دوستی و پیشرفت خواهی غیر قابل انکار است .
در جایی ازکتاب « چریک های فدایی از نخستین کنش ها تا بهمن 1355» میخوانیم «به رغم انکه این ضربات به کشته شدن و دستگیری بسیاری از کادرها ی با تجربه و سمپاتیزانهای چریک ها انجامید و تحرکات عملیاتی انان را به پایین ترین سطح می رساند انها همچنان با رشد شمار نیروهایی روبرو بودند که میخواستند به چریکهای فدایی خلق بیوندند».
دراینجا باید سوال کرد چرا چرا ما در اقصی نقاط کشوردر میان مردم نفوذ معنوی و نیز سیاسی پیداکرده بودم ونیروهای وسیعی از جوانان تحصیل کرده به صف ما پیوسته بودند ومی خواستند به پیوندند ؟ چرا نام و مرام فداییان اینهمه مورد احترام و عزت بود؟ چرا اینهمه شاعر و نویسنده مدرن آزادیخواه برای فداییان شعر سرودند و مطلب نوشتند ؟ چرا دانشجویان و روشنفکران، هنرمندان و بازیگران تاتر، سینماگران و بسیاری دیگر از اقشار مختلف جامعه، نسبت به فداییان سمباتی نشان میدادند؟
ایا جز این بود که فدایی تابو شکن، راه دیگری را در پیش گرفته و توانسته بود در مدت 6 سال مبارزه علیه رژیم سیاه دیکتاتوری شاه، افسانه قدر قدرتی آن را در ذهن مردم بشکند و نشان دهد که کاخ ظلم بایدار نمی ماند؛ ونماند.
متاسفانه شرایط بگونه ای پیش رفت که ما فرصت نکردیم نگاهی عمیق و همه جانبه به این جنبش و جوانب گوناگون ان بیاندازیم و تحلیلی بی طرفانه و از زوایای گوناگون نقاط مثبت و منفی انرا بررسی کنیم. اکنون که سالهای زیادی از آن روزهای تلخ و ناگوار گذشته و منهم از فراز عمر بر ان سالها می نگرم احساس احترام عمیق نسبت به آرمانها، آزادیخواهی، عدالت جوئی و میهن دوستی رفقا و نسبت به خودشان دارم. وقتی به گذشته ام نگاه می کنم می بینم که سازمانی که من در نوجوانی به صف ان پیوستم هدفی جز آزادی، عدالت ،انسان دوستی و وطن پرستی و پیشرفت کشورنداشت. اگر چه فراز و نشیبهای زیادی را طی کرد و در سیاست خطاهای بزرگ و کوچکی انجام داد ولی همچنان برآرمانها واین مولفه های عمیق انسانی پا بر جا ماند و این به من انرزی می دهد . اکنون که ما تلاش می کنیم خودمان را با شرایط زمان تطبیق دهیم زمانی می توانیم شکوفا شویم که در بازنگری به گذشته خود نیزبدون تعصب برخورد کنیم . نقاط مثبت و منفی انرا صادقانه واکاوی کنیم . درست از این طریق است که اعتماد جذب خواهیم کرد و نیروهای جدید برای پیوستن به ما اظهار تمایل میکنند. باید بتوانیم علیرغم تنوع فکری و نظری وحدت خود را همچنان حفظ کنیم . داشتن نظرات مختلف باعث رشد و شکوفایی نظری می شود .در شرایط فعلی که چپ از پراکندگی و تشتت رنج می برد، ما باید بتوانیم وحدتمان را حفظ کنیم و به دیگر جریانات نشان دهیم که با درایت و اگاهی می توان در یک صف به تلاش و مبارزه همه جانبه برای آزادی ، عدالت و دمکراسی ادامه داد.
دیدگاهها
ضمن آرزوی طول عمروعرض خسته…
ضمن آرزوی طول عمروعرض خسته نباشیدازپنجاه سال مبارزه من فکرمیکنم همینکه به جایی رسیدیم که پله ای میشودکه نسلهای بعدهم میتوانندادامه دهندبزرگترین دستاوردفداییان بودکاری بس سترگ است ولی هم روشن وهم قابل دستیابی وفکرکنم همین خستگی راازوجودتان بزداید همینکه تلاشهایتات به بارنشست خودپیروزی بزرگی است هرچند درطول تاریخ فدایی کوچک اما محکم واساسی
افزودن دیدگاه جدید