زمینه و پسزمینهی رخدادی شوم
ورود اندکی بیش از 1000 مامور آلبانی تحت فرماندهی رئیس کل پلیس این کشور به مقر «اشرف 3» مجاهدین خلق در بامداد روز سه شنبه 30 خرداد - به تقارن یا تصادف مصادف با روز تاریخی این سازمان – مقاومت ساکنان آن را در پی آورد و به خون کشیده شد. منازعه بعد ساعاتی مذاکرهی بی نتیجه میان طرفین، دهها زخمی از سازمان مجاهدین بجا گذاشت و متاسفانه عضوی از آن نیز به اسم علی مستشاری و مطابق اطلاع سریع سایت امنیتی تسنیم با نام حقیقی عبدالوهاب فرجی جان باخت.
دولت آلبانی در موضعگیری رسمی خود، انگیزهی دستور این لشکرکشی را نقض توافقات 2014 از سوی سازمان مجاهدین خلق اعلام کرد، آن را مجرم در «جرایم سازمان یافته» سایبری در خاک این کشور و متهم به چند فقره دیگر دانست و با اقامه دعوی علیه 6 تن از کادرهای بالای این سازمان آنها را به دادگاه فراخواند. با توجه به ابعاد قضیه، کشاکش میان دولت پناهدهنده و سازمان پناهگیرنده بسی فراتر از سوء تفاهم موضعی است و آن را باید نمود بیرونی تصمیمی کلان به شمار آورد.
اینکه دولت آلبانی به لحاظ حقوق بین المللی حق دارد و البته به حکم قانون، متکی بر دلیل و از نظر مدرک مستند، بر آنچه که در محدودهی سرزمین تحت حاکمیت خود میگذرد نظارت بورزد، امری بدیهی و مسلم است و جای اعتراض ندارد. این نیز که سازمان مجاهدین خلق بمثابهی پناهنده به این کشور موظف به همکاری با پلیس در پاسخ دادن به سئوالات آنست، برخوردار از منطق حقوقی است. غیر این، شائبهی «دولت در دولت» در بین خواهد بود که فاقد هرگونه وجاهت قانونی است.
پرسش اما اینجاست که مگر این سازمان فعالیت سایبری را به تازگی آغاز کرده و یا «هکر کردن»ها اتهام تازهای علیه آنست؟ دولت آلبانی آیا در این سالها خواب بود و چیزی از تحرکات سیاسی شبانهروزانهی سازمانی فعال در شهرک - پایگاه 4 هزار هکتاری نمیدانست؟ گیریم آلبانی عقبمانده در این زمینه دستش به جایی بند نبود، آمریکای مسلط بر آسمان جهان و واسطه و حامی توافق 2014 پناهدهنده و پناهجو هم خبری از این پایگاه نداشت؟! بی هیچ تردید، معامله سیاسی در بین است.
رابطهی بین رویکرد سیاسی امروز واشنگتن و عملیات پلیسی تیرانا، همان اندازه مستقیم است که دهسال پیش هنگام اسکان نوع پایگاهی مجاهدین خلق در آلبانی بود؛ همان آلبانی محتاج کیسهی آمریکا. بی وساطت متداوم تا به امروز آمریکا، کی میشد بنای شهر بسیار آراستهای مانند «اشرف 3» در تپههای بندر دورس واقع در سی کیلومتری پایتخت این کشور برپا شود؟ درست ساعاتی پس از این رخداد، وزارت امور خارجهی آمریکا با اتخاذ سوگیری صریح در قبال درگیری حاد نه فقط حق را به تیرانا داد، که فراتر حتی رهبری مجاهدین را با لحنی خصمانه زیر ضرب گرفت.
اگر هزینهی این سومین پایگاه مجاهدین (مقر بعد «لیبرتی») از صندوق خود این سازمان تامین شد و زحمت ساخت آن نیز بر دوش اعضای از جان گذشتهی تشکیلاتی بود فداکار؛ کانون صدوراجازهی آن اما استقرار در واشنگتن حامی مالی آلبانی داشت. اوباما از یکسو و بغداد مرتبط با جمهوری اسلامی از سوی دیگر، حضور این سازمان در «اشرف 2» پسا صدام را برنتافتند. کاخ سفید اما وجود مجاهدین خلق برای شاخ و شانه کشیدن به تهران را غنیمت دانست و در امر تامین ابقای این سازمان چونان تهدید سیاسی علیه جمهوری اسلامی ولی نه دیگر مزاحم رژیم عراق، قرعهی فال به نام تیرانا افتاد.
اقدام اخیر را اما در کادری وسیعتر باید به ارزیابی نشست. بیهوده نبود که پس از پخش خبر این درگیری، وزارت خارجهی جمهوری اسلامی رسماً به استقبال از اقدام دولت آلبانی برخاست و از آن به عنوان یک اقدام مثبت ولو دیرهنگام یاد نمود. موضعگیریهای مشابه دو قطب اصلی کشاکشها در رابطه با مجاهدین خلق، نه وقایعی منفصل، بل رخدادهایی معنیدار در روندی فراگیرند. طوریکه دولت فرانسه هفتهی پیش و بر خلاف رسم تاکنونی، اعلام کرد امسال به سازمان مجاهدین خلق اجازهی تظاهرات سالانهی 30 خرداد در پاریس را نمیدهد. این تصمیم سیاسی نیز به دنبال معاملهی سیاسی چندی پیش بروکسل با جمهوری اسلامی بود که در آن دولت بلژیک با کنار گذاشتن شرم، پای افتضاحی بزرگ رفت. اسدی به اصطلاح «دیپلمات» در وین اما عملاً رهبر نقشه عملیات تروریستی ناکام در پاریس علیه مجاهدین، به آب خوردنی با چند گروگان بی گناه اسیر دست سپاه باجگیر معاوضه شد.
در محکومیت قاطع این عملیات
جنایت ارتکابی علیه مجاهدین خلق محکوم است و میباید به فشارهای سازمانیافتهی ناشی از معاملات جاری میان جمهوری اسلامی و غرب در حق این سازمان و هر بخش از اپوزیسیون با همهی قوا و صدا اعتراض کرد. حتی یک ذره هم نباید پیشه کردن مشی تک محوری و ادامهی سیاست «تنها من» از سوی مجاهدین خلق، موجب تردید در محکومیت و اعتراض به سرکوب آن باشد.
خوشبختانه، طیف گستردهای از اپوزیسیون جمهوری اسلامی متعهد به آزادی و دمکراسی، در این آزمون سرفراز از آب درآمده و با احتراز از سکوتگزینی، در برابر توطئهی بزرگ ابعاد علیه آن به فریاد برخاسته است. این بخش گسترده از اپوزیسیون بی هیچ اما و اگری از حق پناهندگی، حقوق بشری و مبارزه سیاسی سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی دفاع کرده و کردار را هم در اشکال متنوع پشتوانهی گفتار قرار داده است.
در برابر، موضعگیری منزجر کنندهی محافل و اشخاصی هم از اپوزیسیون و هم شبه اپوزیسیون را شاهدیم که از تحت فشار قرار گرفتن مجاهدین خلق به وجد آمدهاند.
سرمستی بخشی در طیف سلطنت از اینروست که بی رقیب بمانند و تنها عزیزکردهی غرب باشد و آبشخور موضع گیریشان هم در این باره، نه چیزی جز وابستگی استراتژیک به سیاستی که راه رهایی ایران از شر جمهوری اسلامی را در گرو «خیر و برکت» دولت آمریکا و غرب میشناسد.
بخش دیگر اما، اصلاح طلبانیاند که کینهورزی متقابل با مجاهدین خلق، آنان را وصل افراطیون جمهوری اسلامی میکند. اینها از دیرباز و عیان و نهان، خواهان نابودی سازمان مجاهدین خلق در راستای بقای نوعی از جمهوری اسلامی هستند و نه که آرزومند به خود آمدن این سازمان در سمت سیاستهایی باشند که مبنا و محور در آنها، نجات مردم از نظام حاکم و رسیدن به دمکراسی است.
اما سخنی هم با رهبری و سازمان مجاهدین خلق ایران!
از منظر و موضع مخالفت با جمهوری اسلامی و محکوم کردن فشارهای سازمانیافته ناشی از معاملات جاری میان این نظام و غرب علیه مجاهدین خلق و منجر به جنایت ارتکابی، پرسشهای دیرینهی بسیاری از این سازمان وجود دارد. سئوالاتی که با پیشآمد اخیر قبلاً مکرر و باز هم مستعد تکرار، حالا دیگر شکل مبرمتری به خود گرفته است.
پرسش اصلی در میان این سئوالات اما به کنه آن سیاستی برمیگردد که به لحظهی بن بست قطعی خود رسیده است: مشی رفتن به پای هر ریسک سیاسی جهت حفظ مقر عملیاتی بهر قیمت، تا این تجمع جغرافیایی – تشکیلاتی چه برای مصرف درونی و چه جلوهی بیرونی در همین شکل باقی بماند و سکویی برای لحظهی مقتضی باشد. ریسکی که، تاکنون با دلخواستهی این یا آن دولت درگیر با جمهوری اسلامی همخوانی داشته است. یک روز عراق در حال جنگ با ایران و نه فقط حکومت اسلامی، و زمانی هم غرب و ارتجاع منطقه که اگر رژیم اسلامی را در موضع «سرکوب در داخل و سازش با خارج» ببینند در سر بریدن افزار دستهای خود چه با شمشیر و چه با پنبه ذرهای هم تردید نمیکنند.
صحبت اینجا نه مطیع پنداری سازمان مجاهدین خلق است و نه فاقد هرگونه اختیار و آلت دست انگاشتن آن؛ چنین چیزهایی به این سازمان نمیچسبد. ترکیب اصلی آن در زمره کسانیاند که هرچیز و همه کس را در خدمت سازمان خود میخواهند نه که خود را به قدرتی فروخته باشند. مشکل اما، همانا تصور آهنین از خود داشتن این رهبران است که به آنان جرئت بیحساب میدهد تا پای هر معاملهای بنشینند و با اعتماد به نفسی نابجا خود را برندهی آخر هر بده وبستان بدانند. تجربه اما غیر این میگوید؛ هزینهی انسانی این مشی به زمانی غنوده در ناز و نوازش صدامی، در سربزنگاهی دیگر اما مواجه با صوت شکنهای آمریکایی بر فراز مقر و یورش توپ و تانک مجلس اعلای انقلاب اسلامی در صحاری دیاله و اینک هم زیر تفتیش تهاجم بالکانی، جان باختن دهها مجاهد ساکن در «اشرف»ها بوده و بس.
رانده شدن دهسال پیش این سازمان از 80 کیلومتری مرز ایران به نقطهای در این شبه جزیره مدیترانهای صورت گرفت که نزدیک ترین فاصلهاش به ایران از 2500 کیلومتر بیشتر است. حالا اما این سازمان باز هم در قامت کمپ، از آلبانی به کجا میخواهد برود؟ رهبری این سازمان آیا نباید از خود بپرسد که اگر دولت متکدی تیرانا بخواهد معامله تاکنونی را با کاسبی پرسودتر تاق زند، میخ مقر بعدی سازمان را کجا باید زد؟ مگر کم هستند تاجرانی طماع و به کمین نشسته در چارسوق بازار معاملات سیاسی با جیب پر و یکیشان همین روباه فربه موسوم به جمهوری اسلامی؟
رهبری و اعضای مجاهدین خود آیا نمیدانند که داشتن پایگاه عملیاتی در قلب اروپای غربی غیر ممکن است و کشورهای منطقه هم پای چنین چیزی نخواهند رفت؟ برعکس، تجدید سازمان در شکل مبارزهی سیاسی مگر، امری کاملا میسر در غرب و جاهایی دیگر نیست؟ آخر در مختصات کنونی که جمهوری اسلامی بیمناک از پتانسیل جنبش مردمی درون کشور، سیاست عبور از تنش تمام عیار پیشین با همسایگان مستقیم و غیر مستقیم را در پیش گرفته و به تعامل با آنها روی آورده است، کدامین مقر را میتوان زد؟
به جان انسانهایی باید اندیشید که در «اشرف»ها مو سپید کردهاند!
واقعیت دارد که سیاست ناظر بر حفظ پایگاه به بهای هزینههای سنگین انسانی، به انتهای خود رسیده است و ادامهی این سیاست، چیزی جز فاجعه آفرینی فزونتر نیست. مشی مبتنی بر مبارزه مسلحانه و مقر، از نتایج و الزامات راهبرد مبتنی بر تسخیر قهری قدرت برای انحصار قدرت به حساب میآید که حیات این سازمان در 43 سال گذشته را رقم زده است.
آیا بعد اینهمه تاخیر زیانبار، باز هم زمان تجدید نظر در این استراتژی نرسیده است؟ چرا میباید میدان بازی سیاسی را در شکافهای حاصله از بکشمکشها در مناسبات قدرتها جست و به ناگزیر محصول را این چنین شوم چید؟ یعنی رویکرد بهرهگیری ضرور و درست از اختلافات جمهوری اسلامی با کشورهای دیگر به منظور تقویت جنبش دمکراتیک مردم، نباید هیچ مرز روشنی با دست به یکی شدن با کشورهایی داشته باشد که راهنمای عملشان طبعاً چیزی جز منافع دایمیشان نیست؟
این پرسشهای کلیدی، پیشروی سازمان مجاهدین خلق ایران است هرگاه که بخواهد با بازنگری کلان در رفتار سیاسی خود به پاسخ آنها برآید. که اگر چنین کند هم به مصلحت جنبش مردم ایران در گذر از جمهوری اسلامی عمل خواهد کرد و هم صلاح خود را در آن خواهد یافت. غیر این اما، شک نباید داشت که بن بست در بن بست است. مقر مطلوب، جایی جز خود جامعهی بیدار و جنبشی نیست. پناه را باید در قلب مردم بپاخاسته گرفت و بر همین متن هم بالید.
این خطاست که مرگ هر اندازه دردآور مجاهد در درگیریهای پایگاهی با نیروهای این یا آن کشور را با جان باختن جوانان در مبارزهای اصیل بر سنگفرش خیابانهای ایران همسان گرفت. هر دو مرگ است و به نام و انگیزهی مردم نیز، اما یکی برای زندگی است و دیگری به خیال زندهنگهداشتن مشیای بنبست و الزامات سیاستی نه فقط نافرجام که بدفرجام. دریغ است که این انسانهای یک عمر در رنج و مشقت و گذر از فداکاریهای کم همتا در بیهودگی پرپر شوند.
این مسلم است که سازمان مجاهدین خلق در فاصلهگیری از مشی خطا و زیانبار خود تاخیر زیادی دارد و ناشی از این دیرکرد چه خسارتهایی که بر این سازمان و نیز همهی اپوزیسیون وارد نیامده است، با اینهمه اما هنوز هم دیر نیست. قابل جبران است هرگاه که این سازمان به تجدید نظر بنشیند و مبارزه با جمهوری اسلامی را در ریل دیگری پیش ببرد تا خود نیز در همین بستر متحول شود.
هر مخالف جمهوری اسلامی جدا از سیاست دمکراتیک که حکم بر دفاع از حقوق پناهندگی و امنیت مجاهدین خلق دارد، از جهت انسانی نیز عمیقا باید دغدغهی جان و ادامهی زندگی ساکنان «اشرف 3» و سرنوشت این سازمان را داشته باشد. روشن است که نمیتوان از رنج مجاهد خلق عمیقاً متاثر و متاسف نشد، اما از هشدار به سازمان او هم نباید بازایستاد.
بهزاد کریمی 2 تیرماه 1402 برابر با 23 ژوئن 2023
دیدگاهها
یادم هست که درهمان زمانی که…
یادم هست که درهمان زمانی که مجاهدین دست به اسلحه بردنددرکار مقاله ای به نام دوستان مجاهدمنتشرشد.اما مجاهدین خصمانه برخوردکردند.راست میگویید،فقط ازمنظرانسان دوستانه بایدبرخوردکرد،اگرنه بااین سیاست مجاهدین تامرزتباهی پیش میروند.سالها درکشورهای غربی هستندوهنوزبویی ازدمکراسی درتشکیلاتشان دیده نمیشود.درسیاست فرقی بارژیم ندارند.هنوزمنتظرمهدی هستندوراهنمایشان حسین است.اگردربرهمین پاشنه برای مجاهدین بچرخدغیرازنابودی حزن انگیزوجزبادی درکف چیزی نصیبشان نمیشود.تغییرسیاست رابعیدمیدانم.مگرکادررهبریشان کلا عوض شود.کدام عقلی قبول میکندکه درکمپ به نکبت ترین شکلی مجاهدین مسخ شده هرچندوقت یکبارکشته شونداما رهبریشان دست ازکمپ برندارد.رهبریشان درحق اعضا جنایت میکندوحتا به نظرمن درمجامع حقوق بشری بایدعنوان شود.نه عقیده سالمی دارندونه زندگی سالمی ونه اگربادسیسه به قدرت برسندزندگی سالمی به ارمغان بیاورند.فقط سیاهی.
افزودن دیدگاه جدید