غربی ها فلسفه خاورمیانه ای را الاهیات اسلامی می نامند و نه فلسفه، چون اساس آن عقیده است و نه زبان. بعد از مرگ پیامبر محمد در سال ۶۳۲ میلادی، اعراب با سرعت رومی ها یک امپراتوری از ایران تا اسپانیا بوجود آوردند که فقط از طریق مقاومت فرانک ها در جنوب فرانسه، و از طریق دولت بیزانس در آسیای صغیر، با مانع روبرو شد. اعراب در شهرهایی مانند اسکندریه در مصر با باقیمانده فرهنگ عظیم یونانی روبرو شدند که ضعیف تر از فرهنگ ایرانیان و رومیان نبود و از طریق ترجمه، آثار فلسفی آنان را مورد استفاده قرار میدادند. فلسفه و فرهنگ بیزانسی یا روم شرقی، تا قرن ۱۲ میلادی از طریق آثار: ارسطو، افلاتون، فلوطین، و نوافلاتونی ها، فلسفه عربی را تحت تاثیر قرار دادند و مورد حمایت فرهنگ و دانش اعراب نیز قرار گرفتند. اعراب و نه شهر بیزانسی قسطنطنیه، فرهنگ اسلامی را وارد اروپای مسیحی نمودند که تاثیر مهمی روی جنبش مسیحی اسکولاستیکی مدرسین گذاشت. فلسفه اسلامی مانند فلسفه الهیات اسکولاستیکی ابتدا از طریق آثار افلاتون، نوافلاتونی، و سپس از طریق ارسطو تحت تاثیر قرار گرفت.
مسلمانان بر این باورند که خدا از طریق محمد و قرآن، اجرای اراده اش را اعلان نموده و سرنوشت انسان از پیش تعین شده است، ولی انسان خود مسئولیت شخصی دارد و بعد از مرگ، روح ابدی او منتظر اقامت در بهشت یا جهنم خواهد بود. استفاده اعراب از واژه یونانی "فلسفه" بجای الاهیات، نشان داد که قرار بود آنها به اصول فلسفه یونانی پایدار باشند ولی بعد از مدت کوتاهی، آثار و اندیشه فیلسوفان یونانی مانند: ارسطو، افلاتون، فلوطین، و نوافلاتونی ها را چنان جعل و تحریف کردند که چند قرن از قرون وسطای مسیحی را سوار" اسب اشتباهی" و مجروح الاهیات و خرافات دینی و عرفانی نمودند؛ گرچه ظاهرا با روش و متد و سبک راسیونالیستی و عقلگرایانه کتب غربی را از زبان مرسوم یونانی و یا از زبان سوری ترجمه و تفسیر میکردند. نخستین کوشش روشنفکری مسلمانان تقدیم تفسیر قرآن به روش عقلگرایانه برای مسیحیان قرون وسطا بود که موجب تولد رشته های: الاهیات، حقوق، گراماتیک، و تاریخ نیز شد.
علاقه اعراب به هنر ترجمه در قرون ۱۰-۸ میلادی از طریق خلیفه عباسی المنور و ال مامون، بنیاد گذار دارالحکمت در بغداد، به اوج خود رسید. مترجمان مسلمان عرب همچون وضعیت ایران، نه تنها آثار یونانی را ترجمه میکردند بلکه نظرات و تفاسیر خود را نیز وارد متون ترجمه شده میکردند. فرهنگ اسلامی در قرون نخستین متکی به فلسفه نوافلاتونی فلوطین بود. سپس فلسفه های: رواقی، فیثاغورثی، و ارسطویی نیز به آن اضافه شد، چون در همه آنان باور به احدیت خدا برای فرهنگ سازان مسلمان عرب و ایرانی مهم بود. از جمله تئوریسین های" احدیت خدا" در پایان فرهنگ یونانی و آغاز مسیحیت، فلوطین و پروکلوس بودند. امروزه فلسفه واقعی و رسمی اسلام را فلسفه شبه ارسطویی میدانند که نوعی الاهیات و جعل و تحریف اندیشه های ارسطویی است. نتیجه اینکه، غرب زده گی از آغاز در فرهنگ اسلامی ریشه داشته، چون مکتب نوافلاتونی که منبع فلسفه و الاهیات اسلامی نیز است متکی به جعل تفکرات ارسطویی بود. کل الاهیات اسلامی و مسیحی متکی به نظرات فلوطین (۲۷۰-۲۰۵ م)، متفکر مذهبی یونانی، ساکن شهر اسکندریه مصر است.
در فرهنگ لغات دینی: اسلام یعنی تسلیم به اراده خدا، قرآن به معنی قرائت کلام خداست، شریعت یعنی راه خدا، شیعه یعنی حزب و فرقه، گاد یا الله در اسلام یک خدای شخصی و خالق زمین و آسمان است. محمد مدام تاکید میکرد که او یک انسان معمولی و فناپذیر است و نه مخلوقی خاص و روحانی. نخستین پیروان محمد گویا بردهها و فقرا بودند و نه ثروتمندان و قدرتمندان شهر مکه. منابع دین اسلام غیر از قرآن، حدیث و سنه؛ یعنی گفتار و اعمال و عادات محمد پیامبر، هستند. قرآن را مسلمانان قانون الاهی میدانند که قابل تجدید نظر و تغییر نیست. منتقدین غربی مدعی هستند که ۱۱۴ سوره قرآن مملو از تکرار و تضاد و تناقض و کلی گویی است که موجب اغتشاش و سرگردانی و شک خواننده باهوش میشوند. اخلاق قرآنی خواهان اطاعت بی چون و چرا از دستورات و قوانین الاهی است و همچون کتاب انجیل مسیحیان، متکی بر تهدید و ایجاد ترس و وحشت و تنبیه و سزا برای شورشیان و شکاکان، و پاداش و امید و صواب آن جهانی برای تسلیم شده گان و باورمندان است، چون فرهنگ بدوی آنزمان اعراب بر اساس انتقام و قصاص و جبران گناه و اشتباه و جنایت بود.
اسلام مدعی است: در پایان تاریخ و در روز قیامت، خدا قاضی القضات است و محاکمه و دادگاه در روز قیامت به زندگی انسان معنی و جهت میدهد، مرده ها تا روز قیامت در وضعیت خواب گونه به سر می برند، سپس رستاخیز جسم و روح صورت میگیرد، بدیها و خوبی های انسان با هم مقایسه و سنجیده میشوند و هرکس حکم خود را دریافت میکند، گناهکاران و لعنت شدگان روانه جهنم، و نیکو کاران و صالحان وارد بهشت ابدی میشوند. بهشت یک باغ زیباست که در آن شیر و شراب و عسل جاریست؛ گرچه شراب در این جهان ممنوع است! حوریان سیه چشم باکره، با مردها در حال دراز کش قرار دارند؛ ولی به وضعیت زنان زمینی اشاره ای نمیشود؛ شاید آنها در آنجا تبدیل به انسانهای ترانس و دوجنسیتی شده باشند!
مهمترین هدف اسلام؛ طبق ادعای آیات عظام در عهد بوق، "اصطلاح" نجات و سعادت روحانی انسان است و نه خوشبختی زمینی و این جهانی. اسلام دین قوانین الهی است که فقط متکی به کتاب قرآن است که اغلب؛ از آفرینش تا روز قیامت، موضوعات آن از دین یهود گرفته شده است. شباهت و تطابق آیه های قرآنی با کتاب تلموذ، بهانه ای شد تا محمد پیامبر ادعای آسمانی و الاهی بودن آنان را بنماید. در این دین سختگیر قانون گذار، عرفان صوفیستی رشد نمود که هدفش وحدت احساسی باور مندان با خدای خود بود. عرفان اسلامی با شعار: قناعت، فروتنی، و کنجکاوی شناختمند، جای مناسبی در ادبیات شعری بعضی از کشورها مانند ایران یافت. در اسلام وحدت دین و دولت تاثیر مهمی روی مبلغان اسلام دارد که در قرن ۲۰ موجب رشد اسلام سیاسی و ایدئولوژیک گردید.
دینی که محمد نبی در قرن ۷ میلادی اعلان نمود چون با پوشش ساده و روشن و قاطع و نیرومند ظاهر شد، به سرعت توانست با کمک جنگ و شمشیر رشد کند و وسعت اش از ترکستان در شرق آسیا، تا اسپانیا در غرب اروپا برسد. مکه و کعبه مرکز دینی آن شد. فرهنگ اسلامی در زمان حکومت خلفای عرب؛مخصوصا در دوره هارون الرشید(۸۰۹-۷۸۶ م) و در زمان اسپانیای قوم عری ماعوری در شهر قرطبه اندلس، به اوج شکوفایی خود رسید. امروزه رقم مسلمان بعد از تعداد مسیحیان در جهان، به ۱.۲ میلیارد نفر میرسد.
از جمله فیلسوفان کلاسیک عربی-ایرانی: ۷ فیلسوف زیر هستند: ال قندی، ال فارابی، ال غزالی، ابن سینا، ابن رشد، ابن بقا، و ابن تفیل. 3 فیلسوف مهم عرب اندلسی در اسپانیا: ابن بقا که در سال میلادی ۱۱۳۸ فوت نمود، ابن تفیل، و ابن رشد بودند. ابن بقا فلسفه ال قندی را ادامه داد، و از طریق طرح های سیاسی ال فارابی آنان را اخلاقی و فردی نمود. ابن تفیل اهل گرانادای اندلس، مرگ در سال ۱۱۸۵ میلادی، بدلیل آثارش ،در سدههای میانه بسیار مشهور بود.
ال قندی(۸۷۰-۷۹۵م) در آغاز فلسفه عربی، یا الهیات اسلامی، قرار دارد. در بغداد خواهان ترجمه کتاب "متافیزیک" ارسطو شد تا الاهیات اسلامی را اصلاح و حمایت کند. او باور به شناخت حقیقت و تکمیل تدریجی آن داشت و به توضیح شناخت حقیقت در آثارش نمود که فقط از طریق کوشش فیلسوفان قابل دسترسی است. او میگفت هر تلاش فکری میتواند به کشف حقیقت کمک کند؛ فقط باید نظرات فیلسوفان پیشین را مورد آزمایش قرار داد و تکمیل نمود.
ال فارابی(۹۵۰-۸۷۰م) متولد ترکستان در آسیای میانه بود، ولی غالب عمرش را در دربار سیف الدوله در شهر دمشق گذراند. او نخستین فیلسوف اسلامی است که فلسفه یونانی را با الاهیات اسلامی مخلوط کرد و منطق ارسطویی را پذیرفت و میگفت: دانش ابزار اندیشه ورزی است. تصورات متافیزیکی وی متکی به نظرات افلاتون بود که میگفت: اشیاء و تفکر انسانی دارای منبع مشترک هستند و فرم هایشان با هم تطابق دارد و شناخت مقوله ای ممکن است. ال فارابی نوافلاتونی است و میگفت آفرینش بر اساس جبر اراده بنا شده. "جهان مفاهیمی" وی از ارسطو گرفته شده بودند.
ابوعلی سینا (۱۰۳۷-۹۸۰م) متولد بخارای ازبکستان، خود را شاگرد ال فارابی میدانست. وی به گردآوری و جمعبندی نظرات فیلسوفان پیش از خود پرداخت تا آنان را تبدیل به یک سیستم فکری بنماید. آن سیستم اساس مقدمه ای ارسطویی برای علوم آنزمان شد. کتاب شفای او یک دائرت المعارف علوم زمانش؛ شامل ۴ فصل: منطق، فیزیک، متافیزیک، و ریاضیات است. وی مانند ارسطو مدعی بود که خدا به حرکت آورنده جهان است و فرا طبیعت و خارج از تصور انسان می باشد. توماس آکوین، خداشناس و فیلسوف مشهور مسیحیت قرون وسطایی، سیستم الاهیاتی اش را گویا بر اساس افکار ابن سینا طرح کرد. ابن سینا را "ارسطوی عربی" لقب داده اند. کتاب طب وی منبع دانش پزشکی اروپا در سدههای میانه بود.
ال غزالی(۱۱۱۱-۱۰۷۰م) اهل خراسان بود. وی پایان و تکامل فلسفه اسلامی یا الاهیات، در شرق است ؛که از طریق متد و روش فلسفی، منکر رشته فلسفه شد و زوال و دکادنس اسلام آنزمان را نتیجه غرب زده گی و علاقه مسلمانان به جذابیت تفکر فیلسوفان پیشین یونانی میدانست.
ابن رشد(۱۱۹۸-۹۸۰ م) متولد شهر قرطبه اندلس در اسپانیاست. اوج فلسفه و الهیات اسلامی پیش از زوال،در افکار ابن رشد به قلم درآمده. شهر قرطبه آنزمان بعد از قسطنطنیه ترکیه امروزی، دومین شهر بزرگ اروپا بود. ابن رشد پزشک دربار خلیفه المنصور بود. او همچون ارسطو که در قرون وسطا به عنوان فیلسوف شناخته میشد، ابن رشد را مفسری توانا به حساب می آوردند. وی غالب آثار فیلسوفان یونانی را تفسیر و تکمیل نمود و مانند اسکولاستیک ها متوجه شد که تمام نظرات و ادعاهایش مطابق متون قرآنی نیستند. گرچه فلسفه عالی ترین حقیقت است، دین ولی حق بجانب تر است، و مردم از طریق فلسفه با بخشی از حقیت آشنا میشوند. ابن رشد به روش عقلگرایانه مدعی ابدی بودن جهان و منکر ابدی بودن زندگی فردی بود. او ولی میگفت: روح ابدی است. توماس آکوین این نظریه او را در کتاب "وضعیت اندیشه، علیه تفکر ابن رشدی ها" مورد نقد قرار داد. سرانجام ابن رشد در مراکش؛ که بدلیل قرآن ستیزی تبعید شده بود، در سال ۱۱۹۸ میلادی درگذشت. ابن رشد موجب راسیونالیست شدن الهیات و فلسفه اسلامی زمان خود شد و از طریق تفسیرهای ارسطویی بیشمارش، روی فرهنگ قرون وسطای مسیحی تاثیری مهم گذاشت.
تماس:falsaf@web.de
دیدگاهها
من آمده عذرخواهم امشب.به…
من آمده عذرخواهم امشب.به کامنتهاکه نگاه کردم گفتم اگرنفرسومی هم بخواندازاین بحث ناامیدمیشود،پس،انسان برای شناخت جهان به سه طریق پاسخ میدهدیادینی،یافلسفی،یاعلمی.این سه دسته راه وروش خودرادارند.چیزی که مامیگوییم فلاسفه ایران غیراز رازی وبافاصله خیام بقیه دینی بودندوفلسفه راازدید دین تعریف میکردند.شایدتنهافیلسوف به معنای واقعی وتام برای ایران آرامش دوستدارباشدوالحق که فیلسوف تمام است.مغزانسان اگرسد باشدانسان برای کنش طبیعت ازتمام آن استفاده نمی کندومتافیزیک ساخته همان باقیمانده که کنشی باطبیعت نداردهست .تمام ادیان وخرافات وکلا متافیزک درحیطه همین ذهن است.اما به خودی خودهم بدنیست اگرباتجربیات علمی تلفیق شودسودمندهم هست اما برای علم نه آن دودسته دیگر.اولین انتزاع سطحی انسان سنجش است مثلا این گرم ترازآن ویااین سردترازآنست.ولی به مروراین انتراعات ناشی ازتعامل انسان باطبیعت پیچیده ترمیشودوبه مفاهیم ختم میگردد.گفتم ازپیداوپنهان نیزهم.
دوستان ارجمند درگیر در این…
دوستان ارجمند درگیر در این مجادله کامنت ها: لطفاً اگر در ارتباط با این مطلب، نکته جدیدی دارید، به آن بپردازید. اگر به این جدل که متأسفانه در حال فاصله گرفتن از گفتگوئی سازنده و مفید است، پایان ندهید، از انتشار کامنتهای آتی در پای این مطلب خودداری خواهد شد. با احترام
جناب اکبر."کلی ادعا " ، آنست…
جناب اکبر.
"کلی ادعا " ، آنست که شما مطالعه ای در تاریخ فلسفه اروپا ندارید و اینجا همچون سفساطیان غلط و غلوط مینویسید!
پیش از ارسطو 2 قرن در یونان باستان یا در هند، شناخت بر اساس فلسفه طبیعت وجود داشته.
-- فلسفه "پانته ایستی" یا "فلسفه طبیعت خدایی" حتی امروزه در جهان طرفداران زیادی دارد. در اسلام گویا به آن میگویند "فلسفه ذات" ؛ یعنی خدا در همه جا هست: در خانه و شانه و کاشانه و دستشویی و رختخواب و تاریکخانه و زمین و آسمان و دریا و روی میز و روی سفره و....... قس علیهذا.
--- تاکنون اسم این فلسفه "پانته ایستی " به گوش ات خورده بود ! ؟ چرا رفتی سراغ جرجیس از میان اینهمه پیامبر؟ یعنی سراغ ارسطو!
فلسفه بر اساس شناخت طبیعت در تاریخ 3 هزارساله سیر اندیشه، یکی از پیشروترین است، چون مفهوم شناخت را از آسمان به زمین آورد. متد و روش :علمی و تجربی و آزمایش و ریاضیات و بخشی از علم منطق، بعد از این مکتب بوجود آمدند.
حال متوجه میشوی که چقدر ضعف سواد تاریخی در فلسفه و ضعف زبان علمی/فلسفی داری!؟
چقدر گستاخ هستی که اینجا ادعا کنی و حرفهای اشتباه و بی منطق بزنی!؟ ؛ این یعنی بی احترامی به اهل اندیشه و مقاله نویسان آواره و دور از دسترس.!
بعد از اینهمه اشتباه فکری و لفظی، یکبار عذرخواهی کردی؟ مدام کج اندیشی را با اشتباه و ادعای غلط دیگری پاسخ دادی !
شروع کن با مطالعه تاریخ فلسفه در غرب یا در جهان ! حداقل با 3 کتاب. تا 30 کتاب ! نه مطاله مقاله های ویکیپدیای سرمایه داری.
خانم یا آقای بی نام بعدازکلی…
خانم یا آقای بی نام بعدازکلی ادعا خودت هم که پراکسیس رااشتباه معنا کردی حال درکتب مقدست بگردشایدپی به معنا بردی.درمیان اهل کتاب فلسفه طبیعی به یک دوره ازجمله ارسطواطلاق میشودومنهم هردومنظورم بودنه حرفی ازاسپنوذازددم ونه ازجان لاک همان که منظورم رامیرساندگفتم وذوق زده نشوکه ازفلسفه برای نظراتم گفتم هنوزفلسفه رامارکس ردمیکند.من به اندازه دانسته هایم میگویم اگربه اندازه ندانسته میخواست بگویم درکتاب هم نمی گنجید.همان اول عرض کردم این ادعای من نیست ونو آوری نمیکنم ولی این باعث نمیشودمقام همچیزدان اعظم به شما اعطا شود.
جناب اکبر. 3 نکته.1.احتمالا…
جناب اکبر. 3 نکته.
1.احتمالا درک و تعریف ات از پراکسیس در کیسه هیچ عطاری یافت نمیشود و این لغت را بقول آدم پرمدعا، هضم نکرده ای وگرنه آنرا اینجا تعریف میکردی، یا ناتوان هستی برای تعریف آن. تمام ماتریالیست ها " عملگرا " هستند. چرا از لغت پراکسیس استفاده میکنی !؟
2. فکر کنم فلسفه طبیعی را هم یا نمی شناسی یا آنرا قاطی کردی. فلسفه طبیعی یکی از کهن ترین جریانات فلسفی است.نماینده آن فیثاغورث و دمکریت بود. بعد از مرحله اسطوره گرایی و لوگوس آغاز شد. چون متکی به: تجربه و واقعیت و ماده گرایی و قدری ریاضیات و آزمایش بود، نخستین مکتب نسبتا علمی بود. واقعا چقدر خطرناک است وقتی کسی مثل تو مفاهیم و مکاتب و لغات را غلط و یا عمدا غرض ورزانه یا از روی بیسوادی اینجا معرفی کند!
بهتر است به اندازه سواد ت وارد بحث ها شوی و یا سئول مطرح کنی. مثل آخوندها و سلطنت طلبان ، ادعاهای آسمان-ریسمان اینجا می نمایی. خیلی مضر و خطرناک است این کار تو.
در بحث هم صداقت اخلاقی و علمی باید وجود داشته باشد. متاسفانه تعداد زیادی از هموطنان اینگونه فعال هستند.
ولی علاقه ات به بحث و جدل تحسین آمیز است. بهتر است بیشتر از سوادت حکم و فرمول ندهی!
3. دیکتاتوری شاه و شیخ موجب شد که چپ ها مانند سایر جریانات: سیاسی اجتماعی فلسفی تئوریک، نتوانند به منابع لازم دسترسی داشته باشند و مانند شما به خیالپردازی و حدس و گمان دست زدند. ولی بقول خودت "پراکسیس"مهم است ." تئوری " به تنهایی موجب صحت پندار و گفتار و کردار نمیشود. اصلا معنی فارسی پراکسیس را میدانی ! ؟
نتیجه: می بینی در یک کمنت چند سطری تو 3 اشتباه مخوق و اساسی وجود دارد! حالا از دیگران چه انتظاری داری !
امید است قصدت روشنگری و آموزش و آموختن باشد، و نه لجاجت و تظاهر و تعصب و تخریب و اندیشه ستیزی..
واما راجع به تیترمقاله .بله…
واما راجع به تیترمقاله .بله ایرانیان هیچگاه فلسفه نداشتندآنچه ماآنان رافیلسوف ایرانی میشناسیم ملغمه ای ازفلسفه ارسطوبانگاه کاملا دینی میباشد.اما چپ ما ازیک آدم دینی بلافاصله مارکسیست لننیست شد.همان اندیشه مذهبی راباخوددرچپ آورد.دیگرآموزش ندیدکه آن اندیشه مارکس به زبان دانشگاهی پیشفرضش فلسفه طبیعی ارسطو وبعددکارت وکانت وهگل است اگرآنهارامیشناخت مارکس راهم درک میکرد.صاف ازاندیشه شیعی یاسنی مارکسیست لننیست شدبرای همین هماننداسلام ایرانیمان مارکسیست لننیست ایرانی شدیم.یک کتاب ماتریالیسم دیالکتیک وتاریخی راخواندیم ودرشاهراه تفکرپیشترفته خودمان رافرض کردیم.وهنوزباهمان غیرت شیعی ازمارکسیست لننیست وباهمان شیوه دفاع میکنیم.هنوزروشنگری دکارت رابیشترچپهای مایانخوانده اندیادرک نکرده اند.بااین حساب واین دیداین غافله تابه حشرلنگ است.بالاس زدن باافکارواندیشه های غربی نمیتوان ادعای تفکرپیشترفته داشت.
این دشمن دشمنی که گفتی…
این دشمن دشمنی که گفتی یادخامنه ای افتادم .حرفهایت دوستانه نبوداگرنه تاآخرش می آمدم.مدعی ویانوآورهم نیستم بلکه این نظرات اززمان مارکس تاکنون بوده مثلا دانیل بن سعیدکه مارکس وانگلس راجدامیکند.حرف عجیب غریبی هم نمیزنم تمام دانش وپیشترفت بشرباهمین پراکسییس بوده ومارکس آنراتئوریزه کرد.بااینکه چپ هستی ولی مسلمانی هستی که لباس چپ پوشیده یعنی محتواکاملا دینی است.این خوشمزه گی هاراهم برای خریدارش بزن.
این هم نوعی سفسطه است که تو…
این هم نوعی سفسطه است که تو اینقدر روی نام مارکس و انگلس فوکوس میکنی !جناب اکبر یا محمود.
مارکس و انگلس،خودشان عمدا اصراری برای جدایی کشفیات شان نداشتند و گاهی تعارفانه تئوری ها را بهم نسبت میدادند.
وقتی سخن ار مارکسیسم میشود، منظور اندیشه های مارکس و انگلس با هم است.
این نیزاز خصوصیات دشمن است که می خواهد با تاکید روی اسامی و جزئیات، کل را تخریب کند. تزهای فویر باخ را در 4 جمله توضیح بده تا ببینیم این کتاب فقط آن جمله: "فیلسوفان تاکنون جهان را فقط تفسیر کرده اند ...... " ، نیست.
شما حتی کمنت ها را هم نمی خوانید ! تاکنون اینجا حداقل 3 بار گفته شد که فلسفه مارکس یا مارکسیسم " ماتریالیسم تاریخی - مارتیالیسم دیالکتیکی" نام دارد . و صدها مقاله و کتاب در این مورد نوشته شده. لنین و استالین و مائو در این مورد آثاری را منتشر کرده اند .
حالا شما هی تکرار کن که مارکس فلسفه ننوشت و از فلسفه جدا شد و منکر آن شد!!
این یعنی پیشداوری و دشمنی شما با آگاهی ! چون کمنت ها را هم نمی خوانی و حرفهای چند ماهه یا چند ساله خود را در اینجا مدام تکرار میکنی .
حالا فرض شود مارکسیسم فلسفه ندارد ، ولی بقول شما تئوری که دارد،
مانیفست و برنامه و تاکتیک و استراتژیک و جهانبینی و ایدئولوژی و مرام و هدف و اتوپی و اراده که دارد.
منظور اینکه شما در مقابل مارکسیسم و کمونیسم ناتوان هستید و با این بازیها نمی توانید اراده 180 ساله ملیونها انسان را تضعیف کنید. با 4 تا نقل قول تحریف شده و کج فهمی از دشمنان خدا و خلق، نمی توانید یک سیستم فکری را منفعل کنید.
برو فکر نان کن که خربوزه آب است.!
برگرد و تمام کمنت هایی را که خطاب به تو نوشته شده اند، 3 بار بخوان !
کتاب تزهای فویرباخ را هم اینجا در 4 جمله معرفی کن !
این تکلیف و مشق شبانه شماست. وگرنه انتظارپاسخ نداشته باش !
؛ چون مبارزه و روشنگری، بازی و سرگرمی و روشنفکربازی نیست .
جوادجان من ازماتریالیسم…
جوادجان من ازماتریالیسم طبیعی وتاریخی نه لفظش راقبول دارم ونه تعریفش را.برای جواب به نظریات شماهمان تزهای فوئرباخ راکافی میدانم .آن فلسفه وجهان بینی که شمامیفرماییدنظرات انگلس است نه مارکس ودرآخرحتامارکس راپیغمبرنمیدانم .فرزانه زمان خودش بودودرهمان زمان فریزنمیشوم.اماواقعیت این است که مارکس بطورکلی فلسفه راکنارگذاشت وبه جای آن پراکسیس راگذاشت.فلسفه وجهان بینی مارکسیستی فقط وفقط زایده اندیشه های انگلس است.بحثی که میکنیم بحث تئوریک است وربطی به مبارزات مردم نداردهرچندمبارزات مردم درهمین زمان حاضرنظرات من راتاییدمیکندنه فلسفه ماتریالیستی را.ودرآخرمارکس باتزهای فوئرباخ بافلسفه ماتریالیستی وایده آلیستی خداحافظی کردوحتا یک نمره مثبت به اندیشه ایده آلیستی درمقابل ماتریالیسم فلسفی داد.وشما یادتان رفت در پایان نظراتتان بگویید آمن الله وبالله.موفق باشید
جناب اکبر ! - از اینکه مدام…
جناب اکبر ! - از اینکه مدام نظرت را در باره "پایان فلسفه "تکرار میکنی جای تاسف است. در باره این رشته دهها تعریف وجود دارد که خودت باید پیگیر باشی. چو ن ما قصد آموزش به آدم لجوج و غیرفعال را نداریم.تودهها منتظرند و تقدم دارند !
اگر آشنایی با فلسفه مارکسیسم داشتی، "ماتریالیسم تاریخی-دیالکتیکی" را میشناختی. آن کاملترین و انسانی ترین و انقلابی ترین و مترقی ترین "فلسفه "در طول 2800 سال گذشته است.
آن جمله مارکس که شما مدام اینجا تکرار میکنی:"فیلسوفان فقط حهان را تفسیر کردند، مهم تغییر آنست"
این جمله را مارکس درباره فلسفه "ایده آلیستی بورژوازی" پیش از خود گفته، و نه پیرامون فلسفه ماتریالیستی-دیالکتیکی زمان خودش. اکنون در تمام دنیا فلسفه در جهان تدریس و تحقیق میشود. یکی از وظایف فلسفه :جمعبندی و نتیجه گیری از دستاوردهای علوم دیگر است.فلسفه بقول یونانی های باستان: موجب جدل فکری و چند بعدی اندیشیدن و توانایی زبان و خلاقیت لغوی و تعریف و تفسیر مقوله های حقیقت و اخلاق و انسانیت و افشای خرافات دینی و عملی نمودن اتوپی و معنی زندگی و شناخت هستی و زیباشناسی ..و .....میشود.
ساده ترین سبک آشنایی مطالعه تاریخ فلسفه غربی1 : به قلم: چپ و لیبرال و افراد آکادمیک است.
2- مطالعه بیوگرافی فیلسوفان جهان و زندگینامه پیامبران دروغین شرق و غرب است.
از این 2 طریق ساده ابتدا میشود یک دید کلی درباره سیراندیشه بشر در طول تاریخ پیدا نمود. چون آثار اورجینال و اصیل امثال: کانت و هگل و شوپنهاور و غیره... در آغاز، مشکل خواهد بود.
80 درصد آثار ترجمه شده به زبان فارسی دارای اشتباه و غلط هستند یا عمدا دستکاری و جعل شده اند. بعضی از این مترجمین مشهور حتی یکروز در غرب نبوده اند و مدعی ترجمه آثار فلسفی هستند. تخصص ایرانی تاکنون متاسفانه: مونتاژ و کولاژ و تقلید و دستبرد و جعل و تحریف آثار خارجی فلسفی بوده. گاهی ساده ترین لغات زبانهای غربی را در متن غلط ترجمه کرده اند.
مثلا داریوش آشوری که گویا هیچگاه در آلمان نبوده ،ولی دهها کتاب را از زبان آلمانی ترجمه کرده، بسیاری از لغات را ترجمه یا شبیه، ترجمه نموده.
نادرجان خودطیبعت که فلسفه…
نادرجان خودطیبعت که فلسفه نداره.قوانین ظبیعی هست که درحیطه علومه پس فلسفه دیدذهنی انسان به طبیعته .به همین سادگی .هنوزهم دردانشگاه سرمایه داری میگویندفلسفه فقط تاجایی اعتبارداره که علوم نتوانسته جواب اون مسئله رابدهدپس هرچه علوم پیشترفت میکندفلسفه عقب مینشیند.مثلا الان علوم دیدکاملا علمی راجع به ماده داردپس تمام تعاریف فلسفه راجع به ماده دیگراعتبارندارد.وقتی خودانسان باعملکردش وآگاهی اینقدرتوانسته پیشترفت کندچه اصراری که خودرادرچارچوب فلسفه ذهنی نگاه داریم.همین موبایل که دردستت است بافلسفه درست نشد.کناب فلسفه رامارکس بست .چگونه بازش میکنیدبعدارسدوپنجاه سال آنهم بااین پیشترفت حیرت انگیزبشر.باورکن هیچپیشترفت علمی فلسفه پرآن دخیل نبوده است امااگرخودت میخواهی خودت رادرچارچوب قراردهی حرف دیگریست.
براي خوب پايان دادن اين…
براي خوب پايان دادن اين حاشيه نويسي ها، از ميان آثار و رسالات متعدد فلسفي منوچهر جمالي، يك اثر او را بعنوان نمونه از آثار آموزنده فلسفي او در اينجا نام برده و لينكش را قرار مي دهم. همين يك اثر او، اهميت مطالعه كارهاي او را ميان علاقمندان به تفكر و انديشيدن، بر مي انگيزد. تحصيل سبك انديشيدن، با اقتباس از آثار او، آرامش دوستدار و ديگر مؤلفين و محققين ايراني فلسفه و نيز با تحقيق در إشعار، أمثال و حكم ايراني و با بهره گيري از آثار متعدد و غني فلسفه غربي بخصوص اروپايي كار عظيمي است كه نبايد بيش از اين ناديده ماند
رساله فلسفي در موضوع انديشيدن بعنوان نمونه
نعش ها سنگين اند
http://www.jamali.info/ketabha/NASH-HA-SANGIN-HAST-PART-1AND2.pdf
ليستي از آثار و رساله هاي منوچهر جمالي
http://www.jamali.info/kurmali/xandan.htm
جناب عصاره . از شما بعید است…
جناب عصاره . از شما بعید است به عنوان یک مارکسیست سابق، منوچهر جمالی را فیلسوف بدانید. او تاریخ فرهنگ کهن ایران و زبان و لغات را به سبک خاص غیرعلمی و عامیانه و حدس و گمانی تعریف و معنی میکرد. گویا مغازه عتقیه فروشی هم در آلمان داشت. چند ساعت تدریس در دانشگاههای غرب, آنهم حدود 50 سال پیش، سندی برای اعتبار علمی نمیشود؛ مخصوصا وقتی غربیها دنیال یک ایرانی خاص برای مزدک شناسی منوچهر جمالی کنجکاو بوده باشند.
امروز در برنامه بی بی سی دیدم که اشاره به شعر فارسی شد؛که مملو از نکات فلسفی هم هست. البته فلسفه عرفانی.
تیتر دقیقتر این مقاله بهتر است : فلسفه ایرانی بعد از دین زردشت، الاهیاتی است. باشد
یش از اسلام هم ایرانیان فلسفه ای به معنی امروز نداشتند.
حدس میزنم شما اطلاعاتی پیرامون تاریخ فلسفه غرب و فلسفه جهانی ندارید. معیار اکنون غیر از تعاریف و منابع مارکسیستی، تحقیقات غربی است. اگر پیرو افکار جلال آل احمد و تعصب ایران گرایی و اسلام مداری هستید، لازم است در این موارد مقالاتی درباره اندیشه و فلسفه ایرانی منتشر کنید.
توضیحی با عنوان “خالو عصاره”…
توضیحی با عنوان “خالو عصاره” در پاسخ آمده که در شکل ومضمون، اشکال دارد.
خالو عصاره عنوانی مجهول است و خودداری نویسنده از درج امضای خودش که همان نویسنده مقاله است، جای سئوال دارد.
متاسفانه، فیلسوفی ایرانی را دیوانه خوانده، که در تاریخ جهان بی سابقه نیست ولی سهل انگارانه و غیر مسئولانه است.
در باره فلسفه ایرانی، کلام غایی شمردن برداشت ایشان، توجه کنید برداشت نویسنده از آوری تاریخی در باره فلسفه در دانشگاهی اروپایی، نمی تواند قانع کننده باشد. دیر زمانی است که کپی برداری از آثار وتحقیقات محققین دیگر کشورها، و واردات آن ها به جای کار مستقل مورد نقد قرار گرفته است.
بدون تردید فلسفه بعنوان سبک اندیشیدن، و نه انبوهی از معلومات ومحفوظات، نیازی حیاتی برای جامعه ماست.
نادرجان درست میگویدایران به…
نادرجان درست میگویدایران به معنای واقعی شایدیک فیلسوف داشت وآنهم آرامش دوستداربود.دوستداردرکتاب درخششهای تیره که دراینترنت پی دی اف آن موجوداست به دقت کلمه به کلمه توضیح میدهدچرافلسفه ایران باوام گرفتن ازفلسفه طبیعی یونان اصلا فلسفه نیست واندیشه دینی است .شیخ اشراق که اصلا کاملا دینی است وازناصرخسرواین برداشت اشتباه شروع میشودتا همین زمان حاضردرمیان متفکرین فقط رازی ومقداری خیام فاصله بزرگی بابقیه مانندفارابی وابن سینادارندبقیه همه یکدست دینی هستند.مانندمولوی حافظ که به عرفان روی آوردندوآنهم کاملا دینی است.شیوه نگرش دینی چنان درتاروپودزندگی ما پیچیده شده است که حتا وقتی چپ میشویم بازهمان نگرش دینی راداریم.ماننداینکه ازمارکس ولنین وانگلس پیغمبرمیسازیم.وکتابهایشان همان قداست کتابهای دینی رادارد.
خالو عصاره .م.جمالی دیوانه…
خالو عصاره .
م.جمالی دیوانه بود . هیچ منطقی در گفته هایش وجود نداشت فقط ادعاهایی داشت که ناشی از تعصبات ادیان باستاننی ایران و ناسیونالیسم ایرانی بود. غالبا به روش فیلولوگی و نوستالژیک آسمان-ریسمان میبافت.
مثلا میگفت عصاره از آثار گرفته شده/ و آثار از سراب آمده /و سراب شهریست باستانی در حوالی دریاچه اورمیه و نه آذری/ و آذر در کتاب درسی کودکان خواهر دارا بود و کذا .......و کذا..
--- جناب صادق . در تمام منابع و کتب تاریخ فلسفه ؛غربی و جهانی، یا اشاره ای به فلسفه ایرانی نمیشود و یا اینکه آن ایده آلیستی/عرفانی است . غالبا دلیلش فاشیسم مذهبی ادیان حاکم در ایران بوده. حتی یونانی های باستان اشاره میکنند که چون در شرق از جمله ایران از روش ماتریالیسم و واقعیت گرایی و تجربه گرایی جدا شدند و دنبال خرافات و توهمات و عرفان رفتند، فلسفه به معنی غیر مذهبی ندارند. البته دستاوردشان در عرفان فوقالعاده است که اگر آن دنیایی وجود داشت، شرقی ها و ایرانیان در راس فلسفه هرم عالم هپروت خواهند بود.
نتیجه ! ---- کافیست جویندگان فلسفه ایرانی از نوع ماتریالیستی یا دیالکتیکی یا سکولار یا علمی 30 کتاب تاریخ فلسفه در جهان(چپ یا لیبرال یا دانشگاهی) را ورق بزنند . به چین و هند و مصر و یونان و روم اشاره میشود ولی از فلسفه غیر مذهبی ایرانی خبری نیست. چون فلسفه ایرانی، دینی عرفانی ایده آلیستی خرافاتی بوده و هست. غرب زده گی از آن جهت که مسمانان عرب و ایرانی، فلسفه یونان باستان را به نفع خدا و دین امثال ارسطو و افلاتون جعل و تحریف نمودند. یا اینکه فقط جنبه مذهبی و ایده آلیستی را ترجمه و تفسیر نمودند.
تمنا و دعا: --- با کمال معذرت اگر احساسات میهنی ناسیونالیستی کسی جریحه دار شده: هنر ز آن ایرانیان است و بس/ندادند شیر ژیان را به کس/ و ناکس!
علاقمندان به فلسفه کمونیسم بین فلسفه و الهیات و خداشناسی فرق می گذارند. و سوء استفاده از فلسفه برای تبلیغ دین را، تجاوز به اندیسشه مترقی و هومانیستی می شمارند.
از نویسنده و سایت منتشر…
از نویسنده و سایت منتشر کننده این مقاله انتظار می رود فلسفه ایرانی و متفکرین و مراجع آن را معرفی کنند. الهیات را نیز توضیح دهند. سپس حکم خود را که فلسفه ایرانی، فلسفه نیست اثبات کنند. متن این مقاله، متاسفانه به فهم تیتر آن کوشش نمی کند.
فیلسوف ایرانی، منوچهر جمالی (۱۳۹۲-۱۳۰۸)، در آثار متعدد خود، فلسفه ایرانی را مورد بحث و شرح قرار داده است
بختیاری عزیزدرست…
بختیاری عزیزدرست میفرماییدمسلمانان فلسفه ندارند.اما همینکه چراراه غلط رارفتندراتوضیح میدادیدمقاله تکمیل میشد.واما ناصرخسرودراین میان کجاست اوبودکه معلم ابوعلی سینابودواشتباه ازناصرخسروشروع میشود.واژه غربزدگی راازکجاآوردید.کوششهای علم دریونان آغازشدبه دلیل خداهای طبیعی شان.برای همین پایه علوم ازآنجا آغازمیشودوربطی به غربزدگی ندارد.یک مبحث رابگونه دانشگاهی مطرح کنیدتاخواننده هم برمعلوماتش افزوده شود.الان تیترمقاله درست است اما خودمقاله معلوماتی نمیدهدکه چگونه مسلمانان فلسفه رابه نفع عقایددینی خودتغییردادند.
افزودن دیدگاه جدید