نکته اول: »اتحادیه اروپا» روند آتی دنیا را نشان میدهد. کشورهای مختلف نمیتوانند از هم جدا بمانند. روند جهان به سمت وحدت بیشتر، و البته صلح پایدارتر است.
در اعتراضات چپ به اتحادیه اروپا معمولاً مزایای اتحاد کشورها فراموش میشود. احزاب چپ اروپایی میگویند این اتحاد "کاپیتالیستی" است. سرمایه و قوانین حافظ سرمایه بر آن حکمروائی میکنند. مسلما این نکته در یک چشم انداز وسیع و تاریخی وارد است و نمیتواند به فراموشی سپرده شود.
ولی اگر از دید تاریخی و دراز مدت بدان نگاه کنیم باید از زاویه ژئوپولتیک هم بدان بنگریم. از این زاویه، وحدت کشورهای -نسبتا – کوچک اروپائی در عرصه بین المللی وزنه بسیار سنگینی به وجود میآورد که حکمفرمائی امریکا و – دیر یا زود – قدرت چین و مراکز قدرت آتی را به چالش میکشد. از این زاویه، وحدت اروپا بر طبق روند تاریخ و منطبق بر منافع بشریت است که مانند هزاران مقوله دیگر باید تغییرات بیشتری را در بر بگیرد. اروپای متحد نیروی سنگینی است که در موارد گوناگون وجودش به نفع کشورهای کوچکی است که نیاز به رشد و ترقی، مخصوصاً در زمینه های دموکراسی و حقوق بشر ، دارند.
احتراز از اروپای قوی که بتواند راحت تر فشارهای امریکا را تحمل کند یکی از دلایلی است که آقای ترامپ مایل است برکسیت موفق شود و انگلستان از اتحادیه اروپا کنار رود. در صورت خروج انگلیس از اتجادیه اروپا باید انتظار داشت که انگلستان به زائده کوچک و حقیرتری از سیاستهای امریکا تبدیل شود.
نکته دوم : «بک استاپ»؛ مشکلترین قسمت توافق خانم ترزا می و اتحادیه اروپا که باعث شد این توافق در پارلمان انگلیس رد شد قرار "بک استاپ" است.
قسمت کوچکی از شمال ایرلند، ایالت چهارم از بریتانیای کبیر است. قریب 20 سال پیش قراردادی بین دولت انگلیس و شین فین بسته شد. (شین فین برای وحدت ایرلند – یا پیوستن ایرلند شمالی به جمهوری ایرلند در جنوب – مبارزه میکرد (موسوم به توافق " جمعه نیک" ) . یکی از مفاد این قرارداد این بود که هیچ مرزی بین شمال و جنوب وجود نداشته باشد و مردم شمال و جنوب بتوانند بدون هیچ محدودیتی بین این دو بخش رفت و آمد کرده و یا کار کنند. این ماده از قرارداد کاملاً به میل تمام ایرلندیها در آمد. هم آنها که مایل بودند یک ایرلند باشد و هم آنهایی که میخواستند ایرلند شمالی بخشی از بریتانیای کبیر باشد، از آن راضی بودند و بخش نسبتاً بزرگی از تجارت این دو قسمت بین خودشان شد. این موضوع در زمانی که به توافق رسیدند مشکلی نداشت چرا که هم بریتانیا و هم جمهوری ایرلند عضو اتحادیه اروپا بودند؛ ولی خروج انگلستان از اتحادیه اروپا، کشیدن مرز بین شمال و جنوب را ضروری میکرد. شمال ایرلند به تولیداتی که تحت کنترل اتحادیه اروپا نبود (و بدان عوارض نمیداد) تبدیل میشد در حالی که جنوب ایرلند بخشی از بازار مشترک بود. ضروری بود که مرزی بین شمال و جنوب کشیده شود تا نقل و انتقال کالاها را کنترل کند.
سه راه وجود داشت. اول اینکه مرز کاملاً رسمیای بین شمال و جنوب به وجود بیاید. این وضعیت مسلما به اقتصاد ایرلند ضربه میزد ولی – از آن مهمتر- ناقض توافق جمعه نیک بود . انگلستان میباید به تمام تعهدات خود عمل کند و این مرز نقض صریح آن توافق بود. دولت انگلیس مخالف اینچنین نتیجه ای بود.
راه دوم این بود که "مرز" بین بازار مشترک و انگلستان، در دریا ی ایرلند باشد. ولی این گزینه یعنی عملا جدائی ایرلند شمالی از بریتانیای کبیر. هیچ سیاستمدار انگلیسی جدی ای نمیتوانست به این خفت تن دردهد.
راهحلی که خانم ترزا می و اتحادیه اروپا به توافق رسیده بودند از این قرار بود که یک موافقتنامه امضا کنند که ماهیت موقتی داشته باشد. تا زمانی که راه حل بهتری یافته نشود که مورد قبول طرفین باشد، بازار ایرلندشمالی از قوانین بازارمشترک الهام میگیرد.
همین طرح مورد اعتراض تمامی اعضای حزب محافظه کار و اکثریت وسیع دیگر احزاب بود. استدلال میشد که به این ترتیب باز هم ایرلند شمالی از انگلستان جدا میشود و هر پیشنهادی هم که بعداً انگلستان بدهد، اتحادیه اروپا توافق نخواهد کرد.
بدین دلایل نمیشد، و نشد، که به توافقی برای طلاق دوستانهای دست بیابند.
نکته سوم: چرا انگلستان به برکسیت علاقه دارد ؛ همه شواهد حاکی از آنند که در صورت خروج انگلیس از اتحادیه اروپا و مخصوصا در صورتی که طلاق دوستانه ای بدست نیاید، بازار انگلیس شدیداً ضربه میخورد (بازار مشترک هم ضربه میخورد ولی ضربه ای که به انگلیس وارد میشود شکننده تر است). این موضع رسمی اکثر بانکها و موسسات بزرگ تجاری و رهبران سیاسی و کارشناسان اقتصادی است و علاوه بر آنها، بانک مرکزی انگلستان هم بارها همین موضع را گرفته است.
در صف مقابل، راستترین محافظه کارها پرچمدار برکسیت هستند. طُرفه آنکه علیرغم همه تبلیغات، به نظر میرسد که اکثریت رای دهندگان و مخصوصا آنهایی که در سالهای اخیر شاهد بسته شدن صنایع سنتی، ذغالسنگ و فولاد و کشتی سازی و ...، بودهاند خواهان برکسیت هستند. تمام احزاب بزرگ و جا افتاده انگلیس – مخصوصاً محافظه کار و کارگر – دچار دودستگی عمیق و شدیدی شدهاند.
سرخوردگی از رهبران سیاسی، بسیاری از مردم کم بضاعت را بسوی نوستالژی دوران قدرت امپراطوری بریتانیا انداخته است. این نکته زمانی حاد میشود که به یاد بیاوریم بازار اروپا عملاً به دست صنایع و سرمایههای آلمانی افتاده است. جنگ دوم جهانی بر سر همین سهم بازار بود . آلمان در آن جنگ شکست خورد ولی در دوران صلح موفق شده که به همان اهداف دست بیابد.
باید منتظر روزهای پر آشوبی باشیم.
دیدگاهها
برقرارباشید
برقرارباشید
افزودن دیدگاه جدید