رفتن به محتوای اصلی

رویکرد بی چشم انداز

رویکرد بی چشم انداز

سوای این که جمهوری اسلامی ایران را در حمله به پالایشگاه های نفت عربستان – که در اثر آن بیش از 50 درصد تولید نفت خام این کشور متوقف شد - دخیل بدانیم یا نه، و اگر آری، این دخالت را رأساً و مستقیم بدانیم یا از طریق نیروهای حوثی در یمن، رویداد مذکور چند نکته را محرز کرده است. مقدم بر همه این که، وضع عربستان سعودی شکننده تر از آن است که به آسودگی بتواند از بروز جنگی تمام عیار در خلیج فارس و منطقه، که پای این کشور نیز به آن کشیده شود، استقبال کند. خبر روز شنبه 28 سپتامبر، دایر بر عملیات بزرگ حوثی ها در داخل خاک عربستان و پیروزی بزرگ آنان بر نیروهای عربستان، که شواهد حکایت از صحت آن، ولو با ابعاد بسیار اغراق شده دارند، تأئید و تأکید دیگری بر این شکنندگی است.

رویداد مذکور همچنین به برخی تردیدها در توانائی جمهوری اسلامی برای کشاندن یک جنگ احتمالی بین ایران و امریکا به بیرون از مرزهای ایران خاتمه داده اند و آشکار کرده اند که تصور امکان یک جنگ محدود بین دو کشور تا چه میزان خام و بی پایه است؛ اعم از این که چنین تصوری به کدام یک از طرفین متعلق باشد. اگرچه این توهم نزد مقامات جمهوری اسلامی، و به نحوی شاخص نزد شخص خامنه ای، وجود دارد که افول امریکا در رودرروئی آن با جمهوری اسلامی و رسالت جهانی اسلام است که رقم خواهد خورد، اما کاملاً بعید است که مقامات مذکور- حتی جنگ طلب ترین و متوهم ترین آنها - این توهم را هم داشته باشند که امروزه به لحاظ نظامی هم بر امریکا بالادستی دارند و قادر اند جنگ با امریکا را هم "مدیریت" کنند و ابعاد آن را رقم زنند. در میان مقامات امریکائی اما توهم جنگ محدود وجود داشته است. موشک باران پالایشگاه های نفت عربستان و خسارت سنگین وارده قاعدتاً باید واقعبینی بیشتری را در مقامات گفته شده موجب شده باشد و تهدید جمهوری اسلامی را - دایر بر بستن تنگۀ هرمز، ضربه زدن به مواضع امریکا و متحدان آن در هر جا که در دسترس باشد و در یک کلام، گستردن ابعاد جنگ به فراتر از مرزهای ایران در صورت بروز یک تقابل نظامی - تهدیدی واقعی به حساب آورند. هر قدر ناسازه (پارادوکس) هم که بنماید، به نظر می رسد کشاندن وضع به لبۀ پرتگاه جنگ، از احتمال بروز جنگ کاسته است.

رویدادهای گفته شده، همراه با رویدادهای دیگری چون توقیف کشتی بریتانیا در خلیج فارس، پس از توقیف نفتکش ایرانی در سواحل جبل الطارق و شکار پهپاد امریکا، شاخصهای رویکرد جمهوری اسلامی در مواجهه با خروج امریکا از برجام و سیاست "فشار حداکثری" آن برای کشاندن جمهوری اسلامی به پشت میز مذاکره اند. ظاهراً این رویکرد را می توان رویکرد موفقی ارزیابی کرد. اما چرا ظاهراً، و آیا چشم انداز مثبتی هم برای آن متصور است؟

به نظر می رسد سیاست جمهوری اسلامی از پس از خروج امریکا از برجام تا کنون از دو مرحله عبور کرده و اکنون وارد مرحلۀ سومی شده است. مرحلۀ نخست به احتیاط و ارزیابی، و بنای سیاست بر فرض شکست ترامپ در انتخابات آتی ریاست جمهوری امریکا گذشت؛ مرحله ای که تقریباً تمام تردیدها را در این باره که سیاستگزاران اصلی در هیچ یک از دو طرف تمایل و برنامه ای برای جنگ ندارند، مرتفع کرد.

مرحلۀ دوم با اطمینان از این که "جنگی در راه نیست" و بنابراین تدارک برای رودرروئی طولانی تری با امریکا در جبهۀ اقتصادی لازم است، به چنین تدارکی اختصاص یافت. سوای حسابی که جمهوری اسلامی روی حمایت روسیه و چین در مناقشه اش با امریکا باز کرده و از این بابت تاوان سنگینی را هم - خاصه به روسیه - پرداخته است، اتکای اصلی جمهوری اسلامی در این مرحله و برای تدارک گفته شده، به اتحادیۀ اروپا بر پایۀ تعهد این اتحادیه به برجام است. شاخص این مرحله تلاش برای برپا داشتن اینستکس[1] و بهره گیری مؤثر از آن است. اقدام جمهوری اسلامی برای کاستن متناوب از تعهدات برجامی ایران هم صرفاً ابزاری برای فشار به اروپاست تا مگر در تحقق اینستکس تسریع و جدیت کند، و کاملاً فاقد اثر مستقیمی در تقابل با امریکاست. این مرحله با آشکار شدن عدم توانائی اتحادیۀ اروپا در این امر از سوئی، و از سوی دیگر اختلافات عمیق بین جمهوری اسلامی و اتحادیۀ اروپا، خاصه در سیاست خاورمیانه ای این دو، پایان می گیرد.

مرحلۀ سوم را می توان مرحله ای دانست که در آن "دستها رو شده اند": اکنون آشکار شده است که اروپا نه می تواند و نه می خواهد شریک تمام عیار جمهوری اسلامی در تقابل با امریکا باشد. بالاتر از این حتی، که اروپا اگر هم چنین بخواهد، نمی تواند چنین باشد. طرح مکرون برای هموار کردن راه مذاکرۀ طرفین، تا حدودی کوششی برای جبران یا سرپوش بر عدم توفیق اینستکس نیز بود. اکنون، هم بی سرانجامی آن طرح و هم محدودیت آثار اینستکس آشکار شده اند. هشدار سران سه کشور آلمان، بریتانیا و فرانسه دایر بر این که اگر جمهوری اسلامی به تهدید خود در مورد کاستن مجدد از تعهدات برجامی اش عمل کند، "آنگاه ممکن است مجبور شوند روند خروج از توافق هسته‌ای را آغاز کنند"، و نیز انتشار بیانیۀ مشترک همین سران که مسئولیت حمله به تاًسیسات نفتی عربستان را بر دوش جمهوری اسلامی گذاشته و هر توضیح دیگری در این باره را ناموجود دانسته اند، حدود انتظارات ممکن از اتحادیۀ اروپا را برای جمهوری اسلامی عیان کرده اند. در این فاصله نکتۀ دیگری نیز بر جمهوری اسلامی عیان شده است: شکست ترامپ در انتخابات آتی ریاست جمهوری امریکا چندان هم محرز نیست. به جهات فوق الذکر است که، اگر مبنای سیاست جمهوری اسلامی در مرحلۀ نخست فرض شکست ترامپ در انتخابات آتی ریاست جمهوری امریکا بود، در این مرحله بر حساب روی تمایل مفرط او برای پیروزی قرار گرفته است.

به جهات فوق الذکر است که، اگر مبنای سیاست جمهوری اسلامی در مرحلۀ نخست فرض شکست ترامپ در انتخابات آتی ریاست جمهوری امریکا بود، در این مرحله بر حساب روی تمایل مفرط او برای پیروزی قرار گرفته است؛ محاسبه ای که خود بر اطمینان نسبی از عدم تمایل ترامپ برای ورود به جنگ دیگری در خاورمیانه استوار است. در بن بستی که طرفین برای هم ساخته اند، جمهوری اسلامی می کوشد ترامپ را به عقب نشینی اول و دادن امتیازات بیشتر برای ورود به مذاکرات احتمالی آتی وادارد. این کوشش در رفتار تعرضی و در عین حال کجدارومریز جمهوری اسلامی در ماه های آخر بروز یافته است و قابل پیش بینی است که همچون برآیند رفتار آن در ماه های آتی تداوم یابد.

اما این رویکردی بی چشم انداز است. زیرا، اولاً ارزیابی های واقعبینانه حاکی از شانس بالای ترامپ برای پیروزی در انتخابات آتی اند و او دشواری زیادی برای توجیه عدم تحقق وعده اش دایر بر توافقی جدید با ایران، برای پایگاه های انتخاباتی خود نخواهد داشت. ثانیاً بازگشت به اهرم "انرژی هسته ای حق مسلم ماست"، که جمهوری اسلامی با کاستن از تعهدات برجامی اش قصد القای آن را دارد، وضع را در بهترین حالت به سالهای قبل از برجام خواهد کشاند. مهمتر از همه این که حتی اگر ترامپ پیروزی خود را در گرو تجدید نظر در "فشار حداکثری" علیه جمهوری اسلامی بیابد و با تخفیف فشار راه مذاکره را بگشاید، این بار رسیدن به توافقی بر سر موضوعات مورد اختلاف به واقع مستلزم "تغییر رفتار" جمهوری اسلامی و مشخصاْ در سیاست خاورمیانه ای آن اند. به عبارت دیگر، به فرض این که مذاکرات سر گیرند، الزامات یک توافق احتمالی ریشه ای تر از آن اند که در چارچوب سیاستهای کلی کنونی جمهوری اسلامی قابل تاًمین باشند. به این اعتبار پرهیز از مذاکره بیش از آن که پرهیز از پذیرش پیش شرطهای طرف مقابل باشد، پرهیز از مواجهه با بن بستهای توافق در پشت میز مذاکره است.

 


[1] "ابزار حمایت از مبادلات تجاری": سامانه ای که می بایست از طریق تجارت غیردلاری با ایران و رویگردانی از مسیر سوئیفت در این تجارت، تحریمهای امریکا را بی اثر کند.

دیدگاه‌ها

بهرام

آقای پوری نقوی ضمن عرض خسته نباشیدجدانمی دانم من شیفته گی بیش ازحدبه سران حزب پیداکرده ام یا جایگاه تک تک بزرگان حزب ازهرکه درعالم سیاست ایران میبینم برتراست ویا دچارتوهم هستم ولی این رامیدانم که چه نوشته ویا صحبتهای شما ودیگربزرگان بسیارمتین تروسخنانی استوارتراست جدابه خودم هم شک میکنم فاصله سران حزب بادیگرسازمانها واحزاب بسیارزیاد است امیدوارم حمل برچاپلوسی نشودولی این برداشت من است وازصمیم قلب آرزوی بهروزی تک تک اعضائ رادارم موفق باشید

س., 08.10.2019 - 17:38 پیوند ثابت
صادق

کمی هم عامی صحبت کنم بدنیست رژیم تاامکان جلوبردن بدون ازهم پاشیدگی رادارد چه ازداخل چه ازخارج به همین وضع ادامه میدهدتابرسدبه اوجب واجبات که ازهمان فردایش بهترازامریکاکشوری دردنیا پیدانمیشودوحتی مثال های روایتی هم آورده میشود

پ., 03.10.2019 - 12:48 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید