رهایی اساسی از "کرونا"، به فهم کلان آنست!
بشریت کوه وحشت "کرونا" را همچنان رو به سر بالا طی میکند، غرش هر روزه بهمنهای مهیب آن خواب از چشم همگان ربوده و چنین به نظر میرسد که فاصله تا نقطه اوج قوس صعودی این مصیبت هلاکتبار هنوز هم زیاد است. همگان چنان درگیر آفت هزار توی این شر، بقدری مترصد جستن راه نجات و داغ قضیه، که مجال کمی باقی میگذارد تا نگاهی کلان به ابعاد عظیم این کشنده شوم انداخته شود. اما ناروشنیهای زیاد در مورد رخدادی چنین تهدید کننده علیه جان تک تک افراد و هستی بشریت، نباید مانع از کنجکاوی ذهن باشد و پرسشگری و کاوش درباره آن را پس بزند. در حال حاضر هیچ پرابلماتیک مرتبط با هستی انسان به اندازه پدیده "کرونا" اهمیت محوری و جنبه فراگیری ندارد و خود همین، انگیزهای است تا علیرغم معلومات ناکافی و مجهولات بس زیاد، پیرامون منشاء و چشم انداز این فاجعه ولو که به شکل خام و در حد اولیه، سخن گفته شود.
این روزها گزارهای در رابطه با پیامدهای آنی و آتی این اپیدمی کشنده ورد زبانهاست که میگوید: دنیای پسا کرونا همانی نمیتواند باشد که پیش از آن بود. اهمیت این کلام فشرده نغز و پرمغز اما بیش از آنکه در پیش بینی چگونگی وضعیت آینده بشریت و نوع تغییراتی باشد که کم و کیف و سمت آنها هنوز هم چندان روشن نیست، در آن افشاگریهای بنیادینی است که این ویروس از وضعیت جهان امروزین به دست میدهد و در واقع، در روشن کردن نوع سلطهای که انسان را پابند زده است. این ریز جثه هیولا خطر با این جهش توفانیاش، در واقع بیمار بودگی نظم فعلی حاکم بر انسان را به رخ کشیده و بسیاری از پلشتیها، ناکارآمدیها و تنگناهای ساختارهای کنونی و مناسبات معیوب دنیای ما را به شکل جهشی روآورده است. معنادار بودن این گزاره در آفتابی کردن حقایق تلخ هستی امروزین بشر ناشی ار چیرگی حرص و آز سرمایهداری و روابط مبتنی بر سود هر چه بیشتر بر جان جهان است.
از کجا آمد و مسبب کیست؟
وقتی دولت چین بعد پنهانکاریهای اولیهاش ناگزیر از اعلام موضوع "کرونا" شد، داستان سوپ خفاش و میمون فروشی در کهنه بازار شهر مرکزی استان ووهان سر زبانها افتاد و نیز اینکه "فرهنگ دور از بهداشت" باعث این اپیدمی کشنده بوده که با تحمیل خود بر محیط، کل جهان را هم آلوده کرده است! داستان مزبور اما جدا از اینکه به لحاظ جرقه زدن اپیدمی میتواند میزانی از حقیقت با خود داشته باشد، در اساس نه برای پرتو انداختن بر جوهر مسئله که بیشتر به درد لاپوشانی کردن اصل معضل میخورد. جای فکر بسیار دارد که تا خبر گرفتاری چین و استان مورد ابتلایش در دنیا پیچید، دولتمردان غربی و در راس همهشان ترامپ پوپولیست و رسانههای خدمتگزار با بومی نمایاندن آن به عنوان مشکلی مربوط به بخشی از جهان و مشخصاً چین، "مصونیت" کشورهای خود نسبت به این ویروس را همچون نقطه قوت در برابر نقطه ضعف رقیب در بوق و کرنا بدمند!
این موضوع تا آنجا دامنه یافت که ترامپ، مسئله را یک دست کاری کاملاً حساب شده از سوی چین نامید و پکن در پاسخ، واشنگتن را متهم به دروغپردازی کرد! اما وقتی ویروس مهاجم با زیر یورش قراردادن غرب این خطه را هم درنوردید، بادکنک جنگ تبلیغاتی اولیه به سرعت ترکید و نوبت چین شد تا تواناییهای خود در مهار "کرونا" را به رخ رقبایی بکشد که تیزی داس را تازه بر گردن خود حس میکردند. تاکید بر فزونی کشتههای ایتالیا بر تعداد قربانیان ووهان چین، بیش از آنکه هشداری شود در ضرورت همکاری بین المللی علیه این خطر همه بشری، تابلویی جلوه کرد جهت اثبات برتری فلان قدرت بر آن دیگری! رقابت اقتصادی حتی در هنگامه کشتاری این چنین تا بدانجاست که کوشش میشود در ریشه یابی منشاء این ویروس، موضوع به جغرافیای خاص محدود بماند و دلیل "کووید 19" بگونه سطحی در بهمان تصادف ناشی از عدم رعایت بهداشت معین توجیه شود.
این ویروس در واقع نه از جای خاص که در اصل از همه پهنه زمین میآید، از پنج قارهای که زیر تاخت و تاز لجام گسیخته سرمایه است و مسبب آن، نه این یا آن ملت و کشور معین بلکه انسان سودجوست. انسانی که، دانش هر روز فزایندهاش بیش از آنکه در خدمت هماهنگی انسان و طبیعت باشد، به حکم سرمایه سودپرور متوجه دست کاریها در چرخه طبیعت است. ویروس اصلی و جهانشمول را باید در خرابکاریهای بی حد و حصر و دور از کنترل انسان سوداندوز در طبیعتی دید از ریخت افتاده که دستکاری میشود تا منبع سود قرار گیرد و وسیله تهدید شود! جنگلهای مکنده گاز کربنیک جا به ترافیک مسموم و انبوههای از سیمان و آهن میدهند، رودخانهها، دریاچهها و تالابها رو به خشکی می نهند و یخچالهای محافظتی هستی بشریت آب میشوند اما ما باز هم انتظار داریم که از دل اینهمه ویرانگری در چرخه طبیعی طبیعت، هیچ نا منتظره ناشناخته نابود کننده سر در نیاورد!
گرچه جهشهای ژنتیکی در کره خاکی ما و طی تاریخ بیولوژیک آن به گفته دانشمندان بوده و خواهد بود، اما بر این مرگباریها نباید که از منشور ویرانگری طبیعت و تاخت و تاز بی رویه انسان در آن نگریست؟ آیا بشریت نیاز جدی به درنگ بر وجود انواع مراکز رازآلود تولیدی و بازتولیدی مستعد زایش و جهش برای ویروس خطرناک ندارد؟ مراکزی که مختص کشور معینی هم نیستند و وجودشان زیر مدیریت قدرتها و سکانداران اقتصاد و سیاست جهان قرار دارد و پنهان از دید مردمان دنیا؟ چرا باید پذیرفت که "کرونا"، اولی یا آخری است و از کجا معلوم که مشابه آن قبلاً در ابعادی شاید محدودتر از این و زیر ابر پنهانکاریها، جانبخشی از اهالی این گیتی را نستانده است؟ مگر بشر پشت سر خود، رقابتهای مرگبار همانند این را کم دارد؟ مگر طی سه دهه گذشته، جهان شاهد تکرار تجربه انفجار در مراکز راکتور هستهای نبود؟ آیا فوکوشیمای ژاپنی و چرنوبیل شوروی دو چیز بودند؟!
از آن رمال شیاد باید گذشت که شغلاش پیشگویی هزار چیز است بلکه با راست از آب درآمدن یکی از آنها به تصادف، معرکه راه اندازد تا از متافیزیک نان بخورد، اما کی میتوان از کنار گوشزدهای کارشناسانه مربوط به امکان وقوع این یا آن خطر دستساخته بشر به سادگی عبور کرد؟ مگر قبلاً و بارها نسبت به احتمال معلق شدن بیکباره این یا آن ویروس در هوا هشدار داده نشده بود و گیریم که از قبل نه نامش را می دانستند و نه ساختمان وجودیاش را میشناختند؟ آیا باید پایانه سال 2019 فرا میرسید و جهشی در فلان نقطه رخ میداد تا بیماری "کووید 19" بیداد کند و دنیا را بحران فرا بگیرد؟ این آیا نشانه محلی و تصادفی بودن فاجعه است؟! انتظار طبعاً این نیست که بشر واقف بر هر چیز باشد تا غافلگیر ندانستههایش نشود که چنین میبود اگر تکاپوی علم هم دیگر معنی نداشت. اصل مسئله، سلطه "مصلحت"هاست در آن دانشی که بر پایه نیاز و سیطره سرمایه و قدرت میچرخد!
سبب سربرآوردن و انتشار این ویروس را اساساً در جهانی سازی مبتنی بر آز سرمایهداری باید جست که در آن محصول بشر علیه بشر به کار میرود؛ دور از رحم به انسان و بی کمترین دلرحمی در حق طبیعت. دشمنی عملی با طبیعت مگر میتواند در سیکل ستیز انسان با طبیعت پایان گیرد، کمانه نکند و سوی انسان برنگردد؟! درافتادن انسان با طبیعتی که خود بخشی جداناپذیر از آنست، در واقع خودکشی اوست؛ کشتن انسانها! پس سبب را در آن دستکاریها باید جست که انسان یا آگاهانه با آلوده کردن طبیعت در صدد تسلیح خود علیه دیگری است و یا که میدان دادن به پخش "تصادفی" ناشناختههای رها از کنترل! البته در هر دو حالت نیز، مسئولیت با آمران آن مراکز و صاحبان قدرت. اما آن "یک در صد" کلیددار دنیا که صاحب اهرمهای سیادت سیاسی بر جهاناند، برای پاسداری از منافع خود در برابر "نود و نه درصدی"ها اشتراکات طبقاتی فرا ملی هم دارند!
از جمله این مشترکات که توام است با رقابتی دیوانهوار، تسریع شرایط برای بروز و انتشار ویروسهایی است همچون "کرونا"! ویروسهایی که وقتی منتشر شوند متناسب با پتانسیل مسری بودنشان و قدرت ازپادرآوردگیشان در اندازههای متفاوت، بدل به یک تهدید همگانی می شوند؛ متعرض هر انسان جدا از رنگ پوست، ملیت، جنسیت، موقعیت اجتماعی و میزان ثروت یا حد نداری آن. تهدیدی علیه آمران و عاملان نیز، ولو که این برخورداران از پول و قدرت، این دارندگان شانس انتخاب جایگاهی مصون و بهتر و داشتن دسترسی بی درنگ به بالاترین امکانات پیشگیری و مهار، در نوبت آخر نیستی ایستاده باشند! نخستین قربانیان در برابر بحران ویروس چون هر بحران دیگر طبیعی و اجتماعی، تهیدستان هستند. آنانی که از تنگدستی رنج میبرند و فرودآمدن مهمیز نان بر گردههایشان، آنها را برای رساندن لقمه نانی به حلقوم خانواده، وادار به خطر میکند و در معرض ابتلاء مینهد.
به کدام دلیل یک چنین غافلگیری همگانی؟!
کمتر دولتی را میتوان سراغ یافت که در مقابله با این ویروس مسری به درجاتی غافلگیر نشده باشد! از پیشرفتهترینها تا توسعه نیافتهها و از آنهایی که در همان آغاز مورد یورش ناگهانی "کرونا" قرار گرفتند تا آنانی که تجربه دو ماهه دنیا در انبان خویش داشتند. البته چند کشور آسیای دور از این نظر سرافرازیهایی را دارند ولی سخن بر سر عمومی بودن موضوع است و جامعیت تقریباً همه شمولی که کمتر با عواملی چون مدیریت و کارایی و یا نبود و حد اعتماد عمومی به دولت قابل توضیحاند. زیرا که کشورها در این رابطه ناهمترازند. آنچه این اشتراک را تبیین میکند نگاه مبتنی بر منافع اقتصادی در عموم آنهاست، ولو که نه با غلظتی همانند. اولویت نخست با منافع اقتصادی است و پاسداری از سلامت و حیات شهروند، مشروط به رعایت گردش سود! نقطه عزیمت مدیران این کشورها در مواجهه با بحران اینکه، مبادا بازار از دست رود و در میدان رقابت از رقبایشان عقب بمانند!
آن دسته از دولتهای نئو لیبرالی هم که با تاخیر کمتر و قاطعیتی بیشتر به مواجهه با خطر "کرونا" برخاستهاند، در واقع هوشمندی خود در رابطه با درک بهتر منافع کلان سیستم را نشان میدهند! نمونه برجستهاش آقای مکرون فرانسه و خانم مرکل آلمان که از سیاست گام به گام حاکم بر کشورهای اروپا در قبال "کرونا" زودتر فاصله گرفتند و با اعمال مقررات لازم و پذیرش زیان مالی مقطعی آنها، مشی دوراندیشانه حفظ منابع برای دراز مدت را برگزیدند. اما در هر آنجا که مدیریت سیستم در دست نئولیبرالترینها بود، رعایت تمایلات منافع سرمایهداری نسبت به امر محافظت عمومی از جامعه و شهروندان چربش بیشتری را نشان داد. ترامپ مقابل درخواست (مثلاً نیویورک) از دولت فدرال مبنی بر اعمال محدودیتهای بیشتر و تقبل هزینههای ناظر بر آن مقاومت میکند و در لندن نیز تا چند روز پیش و قبل از عقب نشینی اخیر، سیاست مبتنی بر "کرونا"ی "رمهوار" تا ابتلاء هفتاد درصدی جامعه!
ویروس "کرونا" تناقضهای نهفته در بلوک "اتحاد"ها را هم رو آورده که یکی از آنها زمختی رفتار "اول من" در درون "ما" است! اروپای واحد که بر پایه همکاری تنگاتنگ با همدیگر و پیش از همه جهت مقابله مشترک با تهدید و بحران – بحران از هر نوع آن- خود را تعریف کرده است، در روزهای نخست شیوع "کرونا" اگر هم نگوئیم رفتار بدی داشت اما چهره خوبی هم از خود نشان نداد. اکنون معلوم شده است که اعضای اروپای واحد مثلاً به درخواست ایتالیا برای اعزام پرسنل پزشکی و کمک لازم اعتناء لازم نکردند. حتی گفته میشود که دولت آلمان در موردی مانع از تحویل مواد بهداشتی توسط شرکتی از این کشور به طرف معامله خود در سوئد و با پرداختی از قبل شده به این دلیل که آلمان به آنها نیاز مقدم دارد! اصل گویا بر اینست که: اول خودمان و بعد دیگران! آیا "تقدس تجارت آزاد" و توافقات امضاء شده برای اتحاد، فقط برای شرایط عادی بوده است؟!
ساختارهای موجود زیر سئوال میروند!
بحران "کرونا" در عین حال نشان داده است که هم علم تا چه اندازه از تخصیص مطلق خود برای محافظت انسان در برابر خطرات فاصله دارد و هم ساختارهای حاکم تا کجا فاقد آمادگی برای مقابله با بحران هستند و چقدر غافلگیر در برابر آن. اعمال نفوذ آشکار و پنهان غولهای اقتصادی بر دولتها و تقویت مستمر دامنه اختیارات این ابرشرکتها بر زمینه تضعیف مداوم امکان دخالت شهروندان، فاجعهبار بودن خود را معمولاً در شرایط بحرانی است که بیشتر نشان میدهند. این مراکز انباشت پول و قدرت، فقط برای پروار شدگی اقلیتی است بسیار خرد به حساب رنج بیشماران و نه که مسئولیتپذیری در وضعیت بحران و تن دادن داوطلبانه به خسارات وارده جهت برون رفت از خطر عمومی. از نظر آنها دولتها در وضعیت بحران است که میتوانند محور قرار بگیرند و نظارت دولتی تنها برای چنین شرایطی مثبت و لازم است! آری، به یادآوردن خاطره لذتی که در اوج نگرانی سال 2008 بردند!
بحران بزرگ نئو لیبرالیسم غارتگر در 2008 تنها با بذل و بخشش دولتهای وقت از جیب ملتها به کیسه گشاد غولهای اقتصادی رو به ورشکستگی توانست تخفیف یابد، این غارتگر اما تا کابوس از سر گذراند به رویه انحصار اعمال قدرت ادامه داد. دریغ که در برابر آن و به جای راه افتادن جنبش آلترناتیو با درونمایه اعمال نظارت دمکراتیک بر سیاست و اقتصاد، میدان دست پوپولیسم راستگرا افتاد تا با دادن رنگ "ملی" به پتانسیل اعتراضی در بطن و متن جامعه، موج خارجی ستیزی راه اندازد و نارضایتیها را در خدمت سلطه نئولیبرالیسم کانالیزه کند. اینبار اما موضوع فرق میکند و دقیقتر امید که فرق بکند. اکنون که در اقتضای بحران ویروس، نظارت بیشتر و نافذتر دولت بر امور به نمایندگی از منافع عمومی، سر برآورده است، موضوع چالشگری جامعه با خودمختاری بی حساب و کتاب نئولیبرالیسم مطرح است و مسئله هم اینکه چنین نظارتی موقتی باشد یا که نهادینه و مداومنان شود؟
نکته اصلی اینجا اما آن تناقض بزرگی است که دیده میشود. این تناقض که اعمال نظارت سفت و سخت دولت بر جامعه به شمول غولهای اقتصادی را، همان دولتهایی پیش میبرند که ماهیتاً نمایندگی نئو لیبرالیسم را داشتند و هنوز هم بر عهده دارند! جای هیچ تردیدی نیست که آنچه در ذهن همین گردانندگان امور دولتی عمل میکند، موقتی بودن این نوع مدیریت صرفاً در پاسخ بحران است. آنها عموماً، یا خود سهامدار سرمایههای کلاناند و یا که عضوی از هیئت مدیره این فراملیتیها. این تغییر کارکردی موقت آنها به معنی تغییر تعلقات طبقاتی آنان نیست. آنها همانهایی هستند که بودند و فعلاً فقط "دولتی" تر شدهاند! مسئله، درنگ و تامل جامعه است بر وضع موجود و بر منشاء شکل گیری چنین بحرانهای مرگبار و تهدید کننده هستی جامعه. اینجاست که سئوال باید در این موضوع تمرکز بیابد که: آیا تداوم تمکین به جهانی نابرابر و هر روز هم نابرابرتر، یا که سمتگیری سوی جهانی عادلانه؟
هنوز البته زود است تا بتوان از کیفیت و ابعاد تحولات پسا "کرونا" به قطعیت سخن گفت ولی در این کمتر میتوان تردید کرد که دنیای بعد این ویروس "انقلابی"، دیگر همانی نخواهد بود که پیش از این بود. در این شرایط بحرانی با روآمدن ناکارایی ساختارهای حاکم که در خدمت پاسداری از منافع گروهای کوچکی از فوق توانگران هستند، جوامع میتوانند به این برسند که منشاء مشکل، اصلاً خود این نظم است با ساختارهایش، و این خود، آستانه تولید اراده است برای تغییرات ساختاری. این ویروس کشنده، مظهر شر است اما کنار زننده پرده ساتر از پلشتیهای وضع هم است. ایده ضرورت دخالت نهادینه و پیوسته جامعه در امورات خود و نظارت مردم بر هر آنچه که به سرنوشت آن بر میگردد، زمینه رشد واقعی یافته و رو به قوام دارد. آیا اندیشه و جریان اجتماعی چپ خواهد توانست این ضرورت را دریابد و آن را پاسخی درخور دهد؟ پرسشی است در برابر باورمندان به روند سوسیالیستی.
بحران اما در ایران، در بنیاد خود سیاسی است!
ایران ما یکی از مناطق عمق بحران "کرونا" در جهان است. کشوری اسیر حکومتی که پیش از آنکه قابل توضیح با نمایندگی منافع طبقه اجتماعی معینی باشد، شاخص در تفکر و کرداری است نه تنها در حال ستیز با فردای این جامعه بلکه بیگانه با الزامات زندگی امروز آن. نماد و کالبد برای تفکر و نگاه پوسیدهای که نیروی اجتماعی معینی را در وجود نظامی متعین شکل داده و از خود نهایت حرص و آز سوداگرایانه، فساد، ناکارآمدی و سرکوبگری در قبال جامعه را به نمایش نهاده و مینهد. بحران "کرونا" تنها از روی ناکارایی این نظام پرده برنداشته و فقط هم عمق ژرفای بی مسئولیتی آن در قبال محافظت از جان انسانها را در پهنه ملی به تماشا نگذاشته است، بلکه همدستی عملی با جنایت "کرونا" علیه انسان ایرانی را هم در نگاه جامعه به تثبیت نشانده است. دلایل و مدارک کافی وجود دارد تا جمهوری اسلامی را بخاطر دامنهدارتر کردن این بحران، در موقعیت مجرم جنائی قرار دهد.
جمهوری اسلامی، اکنون به عنوان بیشترین دچار "تاخیر" و سردرگمترین دولت جهان در مقابله با این فاجعه شناخته شده است. واکاوی این واقعیت که مشغله ذهن پرسشگر ایرانی شده، ناظر بر روندی است که در آن سلب اعتماد نسبت به جمهوری اسلامی شتابی مضاعف دارد. این بحران نشان میدهد که جامعه ایران، همزمان هم با ویروس تازه از راه رسیدهای مواجه است و هم در رنج از بیماری مزمن چهل سالهای موسوم به جمهوری اسلامی. پیامدهای این بحران چه در عرصه سیاسی و چه اقتصادی بسی قابل تامل است و دارای اهمیت خاص در مناسبات جامعه ایران با جمهوری اسلامی که بررسی ابعاد آن نوشته دیگری میطلبد. در این میان اما نکته مسلم، آنست که ایران پسا این ویروس دیگر همانی نخواهد بود که پیش از آن بود؛ "کرونا"ی مظهر شر، افشاء کننده باز هم بیشتر واقعیت این نظام در ذهن و باور مردم ایران شده است.
بهزاد کریمی 8 فروردین ماه برابر با 27 مارس 2020
دیدگاهها
آقای کریمی شما اخبار را نمی…
آقای کریمی شما اخبار را نمی خوانید یا نمی شنوید؟ آقای مکرون دیگر چقدر باید سهل انگاری میکرد؟ 25 هزار کشته در قلب اروپا کم است؟ چطور سیاست ایشان را با خانم مرکل یکی پنداشته اید با آلمانی که 6000 قربانی داده است؟
به اقلیت راه کارگروکلا آن…
به اقلیت راه کارگروکلا آن پنج تشکیلات میگویم تاتوده مردم به حق وحقوق خودآگاه نشوندهیچ سراامی برای چپ غیرازآنچه ازهمان اوان انقلاب مشروطه تاکنون به سرش آمدآینده دیگری متصورنیست وراه همان است که آقای کریمی وکلا حزب چپ میگوید.شماپرفسورچپ هم که باشیدوکلیات مارکس ولنین ودیگرتئوریسین ها را کلمه به کلمه ازبرباشید تاآگاهی به توده مردم رسوخ نکندچرخ برهمان پایه می چرخدفرقی نمی کندچقدربه افکارخودصادق وایمان داشته باشیداگرتغییرمیخواهیددرتغییرمردم جستجوکنیدواین هم یکشبه بدست نمی آیدبرای مردمی که هیچ گاه نتوانستندتمرین مدنیت بکنندبه یکباره نمیتوانیدانتظاربهترین هارا داشته باشیدتجربه ۵۷هنوزدردسترس است.
https://www.youtube.com…
https://www.youtube.com/channel/UCthJtvcJZQgfCHG9QOWXjqw
این اکونتی هست که فیلم هایی به زبان هلندی در توضیح کل وضعیت موجود در رابطه با ویروس و بحران اقتصادی و برنامه های پیش روی رو توضیح داده بود. در این اکونت، همان فیلم به زبان انگلیسی و در سه قسمت آخر آن با نام کووید-19 - 1 و 2 و 3 قرار گرفته. این لینک رو برای مراجعان دیگه ای قرار دادم که اگه مایل بودند، میتونن این فیلم رو ببینند.
بهزاد جان عزیز رو به دیدن…
بهزاد جان عزیز رو به دیدن این صفحه دعوت می کنم که ثمره تحقیق یکی از محققین پژوهش های اجتماعی رو منعکس کرده، نگاهی بندازه. متن گزارش که در سه قسمت و عمدتاً در محدوده زیر بیست دقیقه تهیه شده، به زبان هلندی است. البته تهیه کننده تمام متن رو به زبان انگلیسی گذاشته که من در کامنت بعدی اونو وارد می کنم:
https://viraal.video/2020/03/23/documentaire-maker-janet-ossebaard-gaat…
پاینده باشید آقای کریمی
پاینده باشید آقای کریمی
من افتخارمیکنم که ایران حزب…
من افتخارمیکنم که ایران حزب چپ داردوبزرگانی چون آقای کریمی ونویدی ودیگران دارد.برقراروسرافرازباشید.
افزودن دیدگاه جدید