گناه تو چه بود...؟
زادن در محاقِ تبعیض!
وقتِ دل چرکین شدنِ زمانه
ماندن در شامگاهی دلگیر
در دنیایی که ممنوع شدی
وین داغ نفرین شده
بر بنیادِ بیداد،
گران بود، گر فرونمی پاشید
خدایا مرا ببخش
چه می کردی آدم!
آنگاه که حوا
سیب ممنوعه را چید،
کدامین گناه نابخشودنی
زنجیرِ اسارت
بر پایِ تو قفل افکند
و آن گناه،
گام نخستِ رهایی تو بود
بسانِ ققنوس از خاکستر خویش
برخواستی
و تولدِ دیگری،
وه... چه باشکوه زاده شدی
جهان ناگزیر از تشویش خود
برون آمد
و به ستایش تو برخواست
شبها آسمان،
پشت پلکهایت می نشیند
و ماه بر پیشانیت بوسه می زند.
رحمان- ا ۱۵ / ۹ / ۱۴۰۲
افزودن دیدگاه جدید