رفتن به محتوای اصلی

بهار در بهار

بهار در بهار

دخترم روبان قرمز را'

به دور سبزه می پیچد.

می شمارد سین های سفره را'

با شوق.

می درخشد درنگاهش'انتظار.

درنگی می کنم ومی گویم'

زیبا است .خیلی زیبا است.

و انگاه می گریزم'

از تردیدچشمانش.

خلوت می کنم با خود.

با قلبم'

که دیگر نمی تپد برای بهار.

می گوید خسته ام'

تا کی بجویم آرزو'

درجهان رنگ وسبزینه.

خندیده ام'رقصیده ام'

با شکوفه ها بسیار.

آویخته ام  از شاخه های بهار'

برگ برگ ارزو'سالها'

طبیعت اما راه خودرفته است'

ومن مانده ام باخزان برگها'

وکفتاران فصل خوار.

 زببا است بیگمان بهار.

جلوه می کند اما'

به دور از رنج همیشه مدفون'

در زمستان.

امید  ها است مرا به بهاری دیگر'

بهار دربهار.

تا نوزد نسیم با بوی نان.

نزند آذرخش بر جنگل بیداد.

تا ننشیند درخت عدل به شکوفه.

پر نشود جهان'

از"حق نوای" مرغ شباهنگ.

تا نریزد هیچ خونی از ترس شقایق.

نشود خیس صورتی'

جز با ترنم باران.

خواهم ماند من در انتظار بهار

 

س_خرم.

۱۴۰۲/۱۲/۲۶

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید