2. تغییرات اقلیمی و کار کودک: رابطۀ تئوریک
ادبیات مربوط به کار کودکان به دو عامل یا فرضیه، کمابیش متضاد اشاره می کند که می توانند منجر به سوق کودکان به بازار کار کودک شود. از یک سو، فرضیه فقر، برمی نهد که خانوادهها به کار کودکان متکی می شوند، زیرا درآمد آنها برای تأمین نیازهای معیشتی شان بدون سهم درآمدی فرزندان بسیار کم است. بر این اساس، زمانی که بخشی از جمعیت به شرایط دشواریهای بیشتر اقتصادی رانده میشوند، خطر کار کودکان بسیار است. فرضیۀ دیگر بر آن است که اشتغال به کار در خانواده ها، به شمول کار کودک، به قابلیتهای نسبی، مابه ازای کار کودکان و جایگزینهایی که خانوادهها برای وقت کودکان دارند، بستگی دارد. در این فرضیه، کار کودک نیز بر اساس ارزش نسبی هر ساعتی که کودک در محل کار صرف می کند، در مقایسه با ساعتی که در مدرسه یا سایر فعالیتها صرف می کند، تعین می یابد.
تغییرات اقلیمی از طریق هر دو مکانیسم پیشگفته بر کار کودکان تأثیر می گذارد، اما تأثیرات آن لزوماً خطی یا یک طرفه نیستند. به عنوان مثال، اگر گرمایش زمین تولیدات کشاورزی را از طریق خشکسالی شدید و فرسایش خاک کاهش دهد، خانواده های کشاورز را فقیرتر می کند و این خانواده ها به احتمال زیاد مجبور می شوند برای تامین نیازهای معیشتی خود به کار کودکان (در کشاورزی یا خارج از مزرعه) متوسل شوند. در عین حال، خشکسالیهای مرتبط با آب و هوا و فرسایش خاک می تواند بهره وری کشاورزی را کاهش دهد و به نوبه خود خانواده ها را تشویق کند تا زمانی را که کودکان در کار کشاورزی می گذرانند کاهش دهند، زیرا ارزش کار آنها در مزرعه کمتر می شود. اما کاهش بهره وری کشاورزی همچنین ممکن است کار کشاورزی بزرگسالان را کم ارزش تر کند و بزرگسالان را به سمت مشاغل خارج از مزرعه ترغیب کند و به نوبه خود نیاز به کودکان کار در مزرعه را افزایش دهد. از این رو، تأثیر خالص تغییرات اقلیمی بر کار کودکان در هر زمینه معین به تعامل و قدرت نسبی این عوامل مختلف بستگی دارد.
2. تغییرات اقلیمی و کار کودک: مجاری تأثیرات کلیدی
تغییرات اقلیمی در دو سطح مختلف عمل میکنند که هر دو پیامدهای مهمی برای کار کودکان دارد: در سطح اول، از طریق تغییرات حاشیهای در دما همراه با تغییرات آرام و پیوستۀ سیستمهای فیزیکی و بیولوژیکی (گرم شدن مستقیم زمین، ذوب شدن یخهای دائمی، بالا آمدن سطح دریاها، اسیدی شدن اقیانوسها، فرسایش سواحل و غیره)؛ و در دومین سطح، از طریق اختلالات ناگهانی، رویدادهای شدید اقلیمی و احتمالاً حتی با نقاط اوجی غیرقابل برگشت در عملکرد اکوسیستمهای اصلی (امواج گرما، گردبادها و طوفانهای استوایی، خشکسالی، و غیره). از آنجایی که تغییرات حاشیه ای می توانند بازخوردها و اثرات زنجیره ای را در میان سیستمهای به هم پیوستۀ بیوفیزیکی ایجاد کنند، و از آنجا که اختلالات ناگهانی نیز می توانند پس از یک دوره تغییرات آهسته و پیوسته ایجاد شوند، این دو سطح تغییرات ارتباط نزدیکی با هم دارند.
تأثیر تغییر اقلیم در هر دو سطح، در کشورهایی بیشتر است که اقتصاد آنها در معرض خطرات سنگینتر، و ظرفیتهای شان برای کاهش خطرات و سازگاری با تغییرات ضعیف ترین است. برخی از بزرگترین اثرات نامطلوب تغییرات اقلیمی در بخشهای اولیه اقتصاد یعنی در کشاورزی، جنگلداری و شیلات، و نیز در گردشگری رخ می دهند. این بخشها نقش مهمی در اقتصاد بسیاری از کشورهای کمتر صنعتی دارند، و درست در این اقتصادهاست که در آنها سطح کار کودکان نیز بالا است. این کشورها همچنین ظرفیت سازگاری کمتری با تغییرات آهسته و ناگهانی اقلیمی دارند. آنها با محدودیتهای مالی بسیار بیشتری مواجه اند که برای سرمایهگذاری در ساخت سدها، اتخاذ سیستمهای آبیاری پیشرفته، ارائه سیستمهای هشدار اولیه سیستماتیک، ایجاد ساختمانهای مقاوم در برابر تغییرات حاد اقلیمی و زیرساختها و سایر استراتژیهای سازگاری حیاتی لازم اند تا از این طرق بتوانند اثرات اجتماعی و اقتصادی این تغییرات را به حداقل برسانند.
در ادامۀ این فصل به بررسی شواهدی درباره برخی از مجاری معین خاص دارای اهمیت کلیدی میپردازیم که از طریق آنها تغییرات اقلیمی در حال حاضر بر کار کودکان تأثیر میگذارند و به احتمال بسیار، در آینده بر کار کودکان حتی تأثیر بیشتری خواهند گذاشت.
افزودن دیدگاه جدید