مرگ رئیسی در قاموس یک جنایتکار و همراهانش از هر زاویه که به آن نگاه کنیم، اتفاق مبارکی بود که قلب بسیاری از هموطنان را شاد کرد، هر چند عوامل دخیل در این اتفاق مبارک در پرده ابهام مانده و مانند تمام مرگهای مشکوک درون حکومتی بعد از گذشت زمان، از درون نظام و یا بیرون از مراکز قدرت بیرون خواهد افتاد، اما رخدادهای سیاسی بعد از آن بسیار مهم است.
اکنون سوالهای متعددی برای تحلیلگران مطرح است که در پیرامون آن مشغول به کند و کاو هستند. گزینه نخست انکه مرگ یا کشتن رئیسی بواسطه باندهای مافیایی و مراکز قدرت در داخل انجام گرفته و اگر این این گزینه واقعیت داشته باشد سوال بعدی آن است چرا و با کدام انگیزه سیاسی رییسی و همراهانش را از ساختار قدرت حذف کردند، در همین رابطه این نگاه و تصور ذهنی وجود دارد که رئیسی بعد از خامنه ای شخص دوم رژیم محسوب میشد و بحث جانشینی او از سالها پیش در مقام رهبری مطرح بوده است. در این رابطه مطالبی در شبکه های اجتماعی و حتی رسانه های حکومتی در روزهای اخیر شاهد بودیم.از سوی دیگر مقدمات جانشینی مجتبی خامنه ای هم به دلیل ارتقا عامدانه و مکانیکی او به مقام مرجعیت از مدتها پیش کلید خورده است، گفته میشود بخش متنفذی از جناح راست آشکارا و پشت پرده مدافع او جهت کسب رهبری هستند. اما نقش کلیدی سپاه در تناسب قوا بسیار مهم است به گونه ای که گفته میشود در برگماردن هر شخصی در جایگاه خامنه ای بعد از مرگ او بعنوان ولایت فقیه بدون تردید سپاه نقش مهمی را بعهده خواهد گرفت، حتی گفته میشود این سپاه است که در آینده ولو بدون رهبری و یا با انتخاب رهبری نمادین تحت کنترل خود، قدرت اصلی را در ساختار قدرت خواهد داشت. بنابراین اگر حذف رئیسی از سوی نهادهای قدرت انجام گرفته باشد قدرمسلم برای بالا کشیدن مجتبی و یا مقام برگزیده سپاه انجام گرفته است.
نظر و دیدگاهِ سیاسی دیگری که بعد از مرگ رئیسی مطرح شده معتقد است دستهای پشت پرده می تواند در کار باشد، به دلیل عدم کارایی و ورشستگی سیاستهای دولت در سه سال دوران ریاست جمهوری اش بوده است. رییسی برگزیده شخص خامنه ای در یکدست ساختن ساختار قدرت بود. دولتی که مسبب مشکلات بسیاری در سیاست داخلی و خارجی بود و سیاستی که بعنوان دست نشانده رهبر در پیش گرفت تمام بحرانهای لاینحل دولتهای گذشته را تشدید کرد. به گونه که حمایت خامنه ای و دولت دست نشانده اش از سیاستهای اقتصاد بازار محور و باز گذاشتن دست غارتگران و سرمایه داری تجاری و رانتی و بوروکراتیک دولتی باز هم باعث تشدید شکاف طبقاتی شده است. این رویکرد
ارتجاعی و ضدمردمی دامنه فقر و بیکاری را بصورت بیسابقه ای افزایش داد و قدرت خرید مردم را در مقابل گرانی بیسابقه و بالا رفتن نرخ تورم پایین آورد.
با توجه به مطالب مطرح شده موضوع عدم کفایت دولت رئیسی که خود دست نشانده رهبر بود موقعیت خامنه ای را بیش از بیش خدشه دار کرد که در نتیجه برای جلوگیری از آن، انفجار بالگرد توسط راس هرم با برنامه حذف رئیسی انجام گرفته است.
نگاه دیگر که از سوی منتقدین نظام مطرح میشود حذف رییسی با طراحی دقیق دستگاه های جاسوسی سیا و موساد با همکاری علی اف است. این نگاه بر آن است که اسرائیل دشمن شناخته شده ایران و رژیم ایران است و برای ایجاد تنش و تشدید بحران در داخل حکومت حاضر است دست به هر کاری بزند از جمله کشتن مقامات رژیم و دانشمندان هسته ای که در سالهای گذشته اتفاق افتاده است. موساد با برنامه ریزی دقیق توسط عوامل خود در داخل حکومت به راحتی بسیاری از دانشمندان هسته ای و از آن جمله آقای فخری زاده را ترور کرد بدون آنکه کوچکترین ردی از خود بر جا گذاشته باشد. از این رو کشتن رئیسی با طرحهای سری و تکنولوژی فوق پیشرفته موساد براحتی میتواند انجام گیرد. به رغم تکذیب موساد اگر کشتن رییسی توسط موساد و سیا انجام گرفته باشد، دو هدف معین را می تواند در پیش رو داشته باشد، نخست همان که گفته شد تشدید بحران در درون رژیم ایران برای تضعیف آن و هدف دیگرانتقامگیری از حملات پهبادی و موشکی سپاه در ماه گذشته است که سر بزنگاه با عملیاتی موفق با کشتن رییسی به هدف خود نائل شده است.
در کنار موارد مطرح شده هر عامل دیگری باعث مرگ رئیسی شده باشد، عواقب و مشکلاتی را برای رژیم ایجاد خواهد که مهمترین آن سست و لرزان کردن ستون فقرات
حکومت را در پی خواهد داشت. از این رو یکی از چالشهای پیش رو برای خامنه ای و دولت آینده اش برگزاری انتخابات است که از هم اکنون نتایج آن برای مردم آشکار است، در همین رابطه سران حکومت انتخاباتی را تدارک خواهد دید که مانند انتخابات سالهای گذشته در واقع انتصاباتی بیش نخواهد بود و فرد برگزیده و منتخب رهبری خواهد بود. اتفاقا مردم هم برای چنین انتخاباتی روزشماری میکنند.
اکنون برای رژیم برگزیدن مهره ای دیگر برای جانشینی رئیسی مهم است که در واقع ترتیب اثری در سیاست های گذشته نخواهد داشت. اما برای مردم برگزاری انتخابات به مثابه رفراندومی تلقی میشودکه با عدم حضور و تحریم گسترده خود پاسخ محکمی به رهبر و رژیمش خواهند داد، چرا که جابجایی مهره ها در اراده مردم تاثیری نخواهد گذاشت و برای عبور از آن لحظه ای تردید نخواهند کرد. یک نکته دیگر را از هم اکنون نمی توان از نظر دور داشت،شکستهای پی در پی رژیم در انتخابات سالهای گذشته و شکاف عمیق بین مردم و حکومت، ممکن است سران رژیم را برانگیزد برخی از اصلاح طلبان وازده که هم اکنون بعد از مرگ رییسی بوی کباب به مشامشان خورده و اعتدالیون تکنوکرات و عافیت طلب و حتی دارو ودسته احمدی نژاد را وارد بازی انتخابات کند. این تصمیم حاصل ناکارآمدی سیاستهای ورشکسته رهبری در یکدست سازی ساختار قدرت است که به لحاظ تاکتیکی برای کشاندن بخشی از مردم از طریق حضور رانده شدگان از قدرت و بازگشت مجدداً انجام میگیرد. در روزهای آینده مشاهده خواهیم کرد، جنبش مردمی
راه خود را خواهد رفت و طرفندهای سیاسی
رژیم در تصمیم راسخ آنان برای طرد حاکمان
غاصب قدرت، خللی ایجاد نخواهد کرد.
بهروز شوقی.
افزودن دیدگاه جدید