نگارنده در یک ماه گذشته طی نوشتارهایی به آدرسهای زیر (*) کوشیده است ماجرای چند هفتهای برگزینی جانشین رئیسی را، طی چند پرده از این نمایش پی بگیرد. اکنون وقت بررسی قسمت ششم آن از طریق اعداد و ارقامی است که روز ۸ تیر بر روی پرده آمدند. عدد اگر درست خوانده شود، نه فقط دروغ نمیگوید که برملا کنندهی دروغ میشود!
یک) عدم مشارکت + رای باطله، حرف اول در این رایگیری بود!
اگر نتیجهی آراء را همانی فرض کنیم که وزارت کشور اعلام کرده است، از نزدیک به ۶۱ میلیون ایرانی واجد شرایط رای، فقط چیزی زیر ۴۰ درصد آن پای صندوقهای رای آمدند. یعنی حتی کمتر از «انتخابات» کم رونق۱۴۰۰ که در آن رئیسی سوگلی خامنهای نصب کرسی ریاست شد. بعلاوه از مجموع آراء ماخوذه در این «انتخابات»، ۳.۴ درصد آن باطله بوده که چیزی غیر از «نه!» گفتن به جمهوری اسلامی نیست. نتیجه اینکه نزدیک به ۶۴ درصد ایرانیان صاحب رای با هر انگیزه و تنوع در خود، قطعاً با جمهوری اسلامی نیست. اگر هم بخشی از سهم رای مسعود پزشکیان – البته نه همهی آن- از مجموع ۳۹ درصد واریز شده به کیسهی ۴ نامزد منصوب شورای نگهبان به عنوان جزوی از رای مخالف نظام بر ۶۴ درصد افزوده شود، اغراق نخواهد بود اگر در آیینه این ارقام از نزدیک به۷۰ درصد «نه!» واقعی به نظام سخن گفت؛ ولو که این افزودهی آخری به رایگان در خدمت برنامهی آری به نظام هم قرار گرفته باشد.
این «انتخابات»، رونمایی دیگری شد از دوقطبی بودن صحنهی سیاسی ایران: یک قطب ترکیبی از ذوب در جمهوری اسلامی با متوهمها به امکان اصلاح آن و قطب دیگر، تکرار رویکرد «اصلاح طلب، اصولگرا / دیگر تمامه ماجرا»! خامنهای در اردیبهشت سال ۸۰ گفته بود: «ننگ است برای یک ملتی که در انتخابات ریاست جمهوری ۳۵ درصد و ۴۰ درصد شرکت کند، چون معنی این یعنی مردم نه اعتماد دارند و نه امید». اینبار هم فرمایش فرمود که: «رای دادن، هم کار سادهای است و هم مهم؛ پس بیایید و رای بدهید»! اما او واکنش دندان شکن از اکثریت قاطع جامعه را چنین شنید: تحویل بگیر «ننگ» ۴۰ درصدی و در واقع۳۰ درصدیات به نظام را در همان «کار ساده»ی پرهیز از رای!
اکثریت مردم ایران، هوشمندانه این «انتخابات» را بدل به رفراندوم از سلسله رفراندومهای «نه!» به نظام کردند تا شکاف مدام تعمیق روندهی بین خود و نظام را به رخ وی بکشند. حرف اول در این «انتخابات» را عدم مشارکت اکثریت مردم زد و نقش آفرین واقعی این پرده از نمایشنامه، بالای آن 60 درصدی شد که با ورود رای بی رای به صحنه، توانست نشان ملت بر سیاست را در شکل رفراندوم بکوبد. این همهپرسی نمادین، ادامهی مدنی جنبش «زن – زندگی – آزادی» بود؛ حرمت به حق شهروندی، پاسداری از شان زن و جوانان و رویش نهال زندگی که در وادی مرگ این نظام قد میکشد و می بالد تا سرانجام به آزادی رسد و در رفاه و عدالت اجتماعی میوه دهد.
دو) خامنهای: فاتح در مرحلهی اول نقشه و مترصد نتیجه در مرحلهی دوم!
خامنهای اگر در گرفتن رای از مردم رسوا شد، در کشاندن جریانات «اعتدال» و «اصلاح طلب» به درون بازی اما قسماً موفق بود. نقشهاش تلاش برای افزایش مشارکت در این «انتخابات» بود و نیتاش بازتولید رئیسی از دست رفته در وجود کسی همانند وی. او خوب میدانست که مشارکت در مقیاس وسیع نظر به بی اعتباری اجتماعی این جریانات تمکین کرده به نظام ممکن نیست و سونامی سبز ۸۸ و حتی امواج۹۲ و۹۶ راه نخواهد افتاد و لذا، همین که با میداندهی کنترل شده به آنها در شکل «انتخابات» رقابتی بتواند اندکی هم که شده از خطر کسادی بکاهد، هنر کرده است. او با پشت سرگذاشتن این مرحله از «انتخابات»، حالا در پی آنست تا هفتهی آینده، دومین «معجزۀ قرن» از صندوق سربرآورد و این تز به نمایش درآید که کاندیداها «همه آمدند» ولی «مردم» آنی را برگزیدند که مورد تایید او هم است!
لذا این القاء که خامنهای با تغییر رفتار مجبور شد راه رقابت بگشاید چون دریافت «خالص سازی» به بن بست رسیده و جواب نمیدهد، یکسره ذهنیات دلخواستهی اهل توهم است. البته این حقیقت دارد که «گام دوم انقلاب» با سر به زمین خورده است، اما اینکه معمار و مجریان از آن دل کنده و چنین خواب و خیالی از کلهی نیروی سازمانیافتهی ولایی بدر شده و شخص ولی فقیه در فکر تغییر راهبرد تاکنونیاش است، ابداً مبنا ندارد! رئیس منصوب حتی اگر خود را «اصولگرای اصلاح طلب» معرفی کند و در اثبات تبعیت از سیاست کلان نظام مرتب نهج البلاغه بخواند، یا جایی در این مشی ندارد یا که فقط آن زمان پذیرفته میشود که از تمکین به ولایت به ذوب شدگی در آن برسد. اگر متوهمها قادر به تشخیص این واقعیات اثبات شده به پشتوانهی روندهای چند دههای نیستند، «کشتیبان»اش اما همچنان به راه خود رفته و میرود و کماکان هم به ریش آنان میخندد! گشایش در نظام ولایی، به از میان برخاستن ولایت است و بس.
سه) اقتدارگرایان «اصولگرا» از هر جهت شکست خوردهاند!
پور محمدی معمم دبیر کل «جامعهی روحانیت مبارز» فقط چیزی کمتر از یک درصد کل آرای ماخوذه را اندوخت. در رسوایی این عضو مخوف تیم کشتار زندانیان سیاسی دههی ۶۰ - و اوج آن تابستان ۶۷ - مسلماً بیزاری همگانی از این قاتل عامل بسیار موثری در به زمین زدن او بود. اما واقعیت مهمتر در پشت این عدد خصلتنما، قضاوتی است که در جامعه نسبت به کل روحانیت حکومتی شکل گرفته است. نفرت از خامنهای نماد حکومت ولایی، آنجا که بخواهد در ابعادی خُردتر به نمایش درآید، خود را منطقاً میباید در همین کمتر از یک درصد به تماشا نهد! این تحقیر متجلی در رقم، بگونهای تداوم همان «عمامه پرانی» نمادین در «زن – زندگی – آزادی» است. حکومت دینی از ذهن جامعه رخت بربسته و جامعه حالا دارد در اشکال متنوع به آن عینیت میبخشد.
قالیبافِ یک زمان گاز انبر قلدر خیابانهای تهران علیه دانشجوی معترض، زمانی شهردار فاسد تهران و اکنون رئیس وصله پینهی مجلس اسلامی، از سرداران بنام سپاه است و در زمرهی سرجنبانان این مافیای نظامی – امنیتی – سیاسی – اقتصادی. اما همو در رقابت با سعید جلیلی نماد جبههی پایداری، کم آورد. مقایسه این دو رای، از دگردیسیهایی در ساختار نظام خبر میدهد. اینکه: سپاه، در بالای خود یکپارچه نیست، بدنهاش نه در تطابق با بالا و بعلاوه با همهی نقش افرینی سنگینی که در نظام دارد، نیروی فائقۀ تعیین کننده نیست. همانگونه که بارها نوشته و گفتهام، سپاه با همهی اقتداری که دارد، نه آمر اصلی در جمهوری اسلامی بلکه بازوی اجرایی ولایت فقیه است و البته و طبعاً کاراترین آن.
اتکاء ولایت بر «انقلابیون جوان» را هم باید فاکتور مهمی در فعل و انفعالات جمهوری اسلامی دانست. در تجدید سازمانی که از چندی پیش در ساختار ولایت با درونمایهی تفکر نوع «پایداری» شکل گرفته و مولد اصلی آن نه نهادی جز خود «بیت»، عمده اتکاء ولی فقیه بر این نیروست. متشکلترین نیروی سازمانیافته در شکل عمودی است به پشتوانهی پروار با پول و قسماً هم مست در تعصب دینی. جریانی تمامیت خواه که هر چیز را برای خود میخواهد و به چیزی کمتر از دنباله روی دیگر اقتدارگرایان از خود رضایت نمیدهد. روند تکوین فاشیستی نظام، مشخصاً در همین نیرو تجلی دارد و نظام در همین هم به اتمام و انقراض خواهد رسید. روآمدن رئیسی و جلیلی فقط فاجعه نیست، بلکه قانونمند هم است. از اینرو با ترفند متوهمانهی اصلاح طلبی و تغییر رفتار، نمیتوان جلوی این پدیده را گرفت. تسویه حساب جامعهی تحول خواه با این جریان از تعیین تکلیف با نظام جمهوری اسلامی میگذرد و برعکس.
مطابق دادههای این «انتخابات»، طیف اقتدار و همگی نیز متکی بر امتیاز قدرت و ثروت، هم رو به تجزیه و تلاشی دارند و هم در عین حال نهایتاً با همدیگر و قرار گرفته پشت یکدیگر! هیچیک از سه تن منتسب به اقتدارگرایان اعم از سنتی، سپاهی و «انقلابی» حاضر نشدند از رقابت با هم در دور اول دست بکشند، اما تا نتیجه اعلام شد از همهشان صدای «با هم هستیم» برخاسته و شنیده میشود. اولین آن خود قالیباف بود که اعلام حمایت تمام قد از جلیلی برای دور دوم کرد و بعدش هم درآمدن صدای حمایت حداد عادل، محسن رضایی، حسن شریعتمداری، موتلفه و هر جریان و باند دیگر از اینان تا ارکستر دعوت به اتحاد «اصولگرایان» طی دور دوم راه افتد. آنانی که دل به رشد عقلانیت در این طیف بستهاند، کی میخواهند چشم بر ماهیت این جریان باز کنند؟
چهار) ترکیب «اعتدال» و «اصلاح طلب» در بیگانگی باز بیشتر با جامعهی تغییرخواه!
ترکیب «اعتدال» و «اصلاح طلب» در طلب رای از جامعه بدانگونه که میخواست، ناکام ماند. اگرچه، همچنان بر آنست که با بیشتر دور گرداندن کاسه در مرحلهی دوم، آزمونهای شکستخورده را بار دیگر تجربه کند! رمز و راز اصلی این تکرارها، تعلق خاطر آنها به وضعیت موجود است ولو با «اصلاحات» رویاییشان در آن، که البته کیمیاست! واقعیت آنست که اینها بیش از آنکه منتقد «تدارکاتچی» بودن باشند، خوکرده به این شغلاند. در وعدهها، تحلیلها و مناظرات آنها خبری از رفع عوامل و موانع ساختاری و حتی بافتاری نظام در برابر کمترین دگرگونی در این حکومت نیست. فرازهای سخنانشان فقط بیان خیالات کم و بیش خوب است، فرودش اما به تقلیل گرایی مفتضحانه است. طوری که در این فروکاهی، کار را حتی به جایی رساندهاند که از امتیازات پزشکیان یکی را هم این برشمرند که او پیشاپیش و با واقعبینی تصریح بر خط قرمز خود در رعایت سیاستهای کلان نظام چونان حق مطلق «آقا» دارد! سیاست برایشان در ابراز «صداقت» نهج البلاغهای خلاصه شده است!
در سیاست رسم است که مدعی بگوید اگر در موقعیت تصمیم قرار گیرد این و آن خواهد کرد – حتی امام راحلشان ریاکارانه وعدۀ بهشت بر روی زمین و عاقبت داد تا ایران را جهنم سازد! – اینها اما پای در صحنهی عمل نگذاشته سقف کارکردیشان را اجرای منویات «رهبر» اعلام میدارند و خود را بیشتر در چه نکردنها معرفی میکنند! هیچ هم به روی خود نمیآورند که جامعهی تحت فشار این نظام، تشنهی اقدامات اثباتی است و نه فقط جلوگیری از «شر بیشتر»! چنان غرق توهمات نهادینه در خود شدهاند که چشمشان بر دینامیسم دگرگونیها در جامعه باز نمیشود. بی کمترین تامل در میزان و ترکیب رای خود انتظار «موج آفرینی» دارند. هیچ هم نمیخواهند بپذیرند که در ۲ خرداد۷۶، سبز ۸۸ و حتی در ۹۲ و۹۶، همانا این دختران و پسران جوان و دانشجویان پرشور و شعورمند بودند که در هر کوی و برزن و نیز شبکههای مجازی ارتباطی سراغ هر ایرانی رفتند تا او را پای صندوق بکشند بلکه شانسی برای اصلاح امور و مهار دیو سربرآورد. اما چه باید کرد که حضرات سیاست باز دوست دارند باز هم قورت دهن دیو شوند!
پنجم) جمعهی آینده: دفع «شر بیشتر» یا «نه!» به نظام؟
طیف «اعتدال – اصلاح» اکنون هم نمیخواهد این حقیقت مسلم را هضم کند که نیروی جوان درآمده از دل «زن – زندگی – آزادی» نمیخواهد گوش به لالاییهای این به اصطلاح «مجرب»ها دهد و به فراخوانهای بی محتوی و بی رمق آنان آری بگوید. نیروی مایوس نسبت به این طیف، به التماسهای آن «نه!» میگویند تا از این طریق «نه!» گفتن خود به کل نظام را تثبیت کنند. طیف «اعتدال – اصلاح» فقط به این دلخوش است که محافظهکارهای تاریخ مصرف به اتمام رسیده حامی آن یکی از پی دیگری اعلام کنند: تردید را کنار گذاشتم و وقت آنست که همگی بر شک خود غلبه کرده و برای جلوگیری از جلیلی «شر بیشتر» به پزشکیان نیت خوب رای دهیم! چنین تضرعهایی البته میتوانند هنوز هم بخشی از مرددین و دو دلها را زیر تاثیر بگیرند ولی نه اکثریت قاطع مردم ایران را که دیر وقتی است از چنین نصایحی بگذشتهاند. آنی که نخواهد دریابد مشخصهی جامعهی کنونی ایران، جنبشهای اجتماعی، اعتصابات دادخواهانه، مطالبات معیشتی بی پاسخ و انواع اعتراضات مدنی است و همهی اینها هم به واسطه و بی واسطه فراروییده به سیاست علیه جمهوری اسلامی، نمیتواند هم محکوم به بازی در میدان بازی نظام نباشد. اینها آدرس را اشتباه گرفتهاند. اینجا فرانسه نیست تا تاکتیک درست این باشد که راست افراطی نه! نماد چنین پدیدهای در ایران، بر تارک قدرت نشسته است.
رای دادن در یک نظام ضد دمکراتیک با انتخابات غیردمکراتیک، تنها در آن شرایط استثنایی میتواند موضوع سیاستورزی باشد که ورود هوشمندانهی رای جدا از سیستم به درون سیستم، یا بتواند شکاف در بالای قدرت به سود جامعهی زیر قدرت را تعمیق ببرد و یا در آن منافذی به سود جنبش دمکراتیک بگشاید. در اکنون ایران دو قطبی بین ولایت و جامعه که دریایی از تعارض آنها را در برابر هم قرار داده است، چنین احتمالاتی وجود ندارد. همهی حرف و حدیث مشوقین به مشارکت در رای دادن، فقط و فقط جلوگیری از «شر بیشتر» است و نه چیزی بیشتر از این! نام این، تاکتیک است برای استراتژی استحاله در نظام و نه به اصطلاح خلاقیت سیاسی برای آچمز نظام و ضد حمله به آن!
شک نباید داشت که «روزنهگشایی»ها و «رهگشایی»های ادعایی فقط و فقط به سود نمایشات ولایتاند و اتلاف انرژی اپوزیسیونال جامعه علیه نظام. موضوع، لزوم تقلیلپذیری به انتخاب بین «بد» در برابر «بدتر» نیست و اصلاً به تصریح باید گفت پزشکیان را نباید با جلیلی مقایسه کرد. مسئله، رها کردن محور اصلی مبارزه و مسخِ عملاً تَرک جبههی اصلی مبارزه است در خدمت کوتاهسقفی بی ثمر. مردم ایران، از این ایستگاهها گذشتهاند و در تجربه به این رسیدهاند که هر میدان بازی را پیشاپیش با نگاهی تیز از نظر بگذرانند. دعوت به رای، در خدمت نظام است و شرکت در آن گرچه حق هر شهروند اما در واقعیت به زیان شهروند. بر مستاصلهایی در میان مردم طبعاً حرجی نیست، پاسخگو اما آنانیاند که بیهوده میپندارند تحول سیاسی در جمهوری اسلامی از این راه و از درون آن میگذرد و در توجیه آن، زمین و زمان بهم میدوزند و انواع خطرات نشسته در کمین را پیش میکشند تا پنهان بدارند که خطر، خود همین جمهوری اسلامی است.
بهزاد کریمی ۱۰ تیر۱۴۰۳ برابر با۳۰ژوئن۲۰۲۴
(*):
https://www.akhbar-rooz.com/242612/1403/03/12/
https://www.akhbar-rooz.com/243083/1403/03/18/
https://www.akhbar-rooz.com/243383/1403/03/21/
https://www.akhbar-rooz.com/244583/1403/04/05/
دیدگاهها
یک تشخیص درست موضع گیری…
افزودن دیدگاه جدید