انتخابات» دور اخیر ریاست جمهوری، تصویر روشنتری از آرایش سیاسی حال حاضر حکومت و جامعهی سیاسی عرضه کرد. سوال اصلی این است که چه اتفاقی افتادهاست؟ برآمد قدرتمند ارادهی مردم در تحریم انتخابات، بیش از ۶۰ درصد در دور اول و بیش از ۵۰ درصد در دور دوم (طبق آمار رسمی حکومت) به چه معناست؟ نفس این رویگردانی چه زمینهی مثبت و یا منفی برای جنبش مردم ایجاد می کند؟
تحریم ٦٠ درصدی "انتخابات" زمینە قبلی و ریشە در گسترش اعتراضات سیاسی و اجتماعی و جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی و تشدید بحران های مختلف و افزایش استیصال و ناکارآیی رژیم در پاسخ دادن بە نیازهای جامعە و اوجگیری بی اندازە فساد سران و مدیران حکومت و تغییرات جمعیتی و فرهنگی و همچنین عزم مردم برای تغییر رژیم داشت. این واقعیت خود را درهنگام انتصابات مجلس بیشتر بروز داد. بنا بر این تحریم ٦٠ درصدی برای رژیم و اپزوسیون قابل پیشبینی بود و رژیم چارەای غیر از تغییر رویە نسبت بە انتخابات پیشین نداشت. خامنەای سعی کرد با بە صحنە آوردن کاندیدایی کە نسبت بە وفاداری و مطیع بودن او بە خود شک و شبەای نداشت و می توانست او را کنترل نماید و شخصیت ذینفوذی هم کە اجازە تمرد بە او بدهد نداشت، کنترل از دست رفتن اوضاع رژیم را بدست بگیرد. با این وصف او اگر چە توانست با کمک اصلاح طلبان رانتی در دور دوم حدود ١٠ درصد مشارکت را بالا ببرد، ولی بە تفرقە و چند دستگی بیشتر بین طرفداران رژیم دامن زد و زمینە مشکلات تازەای را برای خود بوجود آورد کە عبور از آنها بە دشواری میسر است. نیروی تحریم در واقع نیرویی است کە حاضر نیست رژیم را بیشتر از این تحمل کند چون می داند و دیدە است کە دولتهای برآمدە از این رژیم نمی توانند چندان متفاوت با سیستم عمل کنند.
آیا خامنهای از خالصسازی عقب نشسته است یا نقشه دیگری دارد؟ این عقب نشینی به چه منظوری است؟
اصولا در زمانی کە رژیم بود و نبود اش از طرف مردم بە چالش کشیدە می شود و اقداماتی هم کە برای خلاصی از تهدید سرنگونی انجام می دهد بی ثمر می ماند، اگر برای نجات خودش بە بخشی از وابستگان پیشین خودش کە استعداد سازش و تسلیم و تمکین بە خود را را در آنان می دید و آنها را از قدرت کنار نهادە بود رجوع نمی کرد عجیب بود. در همە ی رژیمهای دیکتاتوری چنین می کنند. در ماە های پایانی دیکتاتوری شاە مراجعات مشابەای بە کسانی کە شاە آنان را در دوران اقتدار خود بە زندان افکندە بود از جملە بە شاپور بختیار برای تشکیل دولت مراجعە شد ولی چون زمان از دست رفتە بود آن تلاش نافرجام ماند. بە نظر من پزشکیان ضعیف تر و ناتوان تر و کم اختیارتر از آن است کە بتواند بە بقای رژیم مساعدت کند یا مسیر رژیم را تغییر دهد. او عملا بر خلاف وعدەهایی کە می داد دارد خواستە یا ناخواستە همان خط و ربط دولت رئیسی یا بهتر گفتە باشم خامنەای را دارد دنبال می کند. در واقع آنهایی هم رفتند بە او رای دادند بە ادامە برنامە های دولت رئیسی رای دادند. برای همین است کە می بینیم، تعداد اعدام ها و سرکوب ها بە شدت بالا رفتە و بساط بگیر و ببند گستردە شدە. وضعیت اقتصادی نیز از تورم تا افزایش قیمت کالاها از نان گرفتە تا بقیە کالاها بدون اینکە قدرت خرید مردم در نظر گرفتە شود در حال صعود هستند. تشدید سرکوبها بە روشنی نشان می دهد کە خود رژیم نیز اعتقادی بە بهتر شدن موقعیت خود بعد از انتصابات ندارد.
امر جایگزینی و جانشینی در این کشاکشها چه نقشی داشته است؟
مقدم بر مسئلە جانشینی جمع و جور کردن تە ماندە رژیم بە منظور اجتناب از از سرنگونی و فروپاشی در اولویت بودە است. زمانی کە اصل نظام زیر ضرب قرار دارد، مسئلە رهبری امری ثانوی است. وانگهی باز کردن راە محتاطانە و ناگریز بخشی از اصلاح طلبان محافظە کار بە جرگە صاحبان قدرت کار انتصاب جانشین خامنەای را برای وابستگان بە بیت خامنەای و اعوان و انصار او دشوارتر می کند امیدوارم کە سیر رویدادها اساسا ادامە نظام ارتجاعی و فاجعە بار فقاهتی را منتفی نماید.
چه برداشتی از موقعیت سیاسی سپاه پاسداران داریم؟ رای ضعیف قالیباف در قبال رای جلیلی را چگونه باید تحلیل کرد؟ اختلافات و صفآراییها و حد تاثیر سپاه بر روندهای سیاسی جاری در چه حدی است؟ شواهدی در دست است که رای سپاه در دور دوم تقسیم بین دو کاندیدا شد، این اگر درست باشد پیامدهای بعدی این شکاف در شرایط پسا خامنهای چیست؟
همان شکافهایی کە در درون و بیرون رژیم وجود دارد، نمی تواند در سپاە و ارگانهای دیگر حکومتی وجود نداشتە باشد. حتی در رهبری دست چین شدە سپاە کە بە نظر می رسد محافظە کاران افراطی در آن دست بالا را دارند یگانگی وجود ندارد. اختلافات آشکاری کە بر سر رای دادن ارگانی بە قالیباف و جلیلی پیش آمد بر چند دستگی در میان حتی فرماندهان و ارگانهای سپاە صحە می گذارد. بعد از مرگ خامنەای این اختلافات در تمام سطوح بیشتر و علنی تر می شود. نتیجە فعلی ظاهرا بسود طرفداران جلیلی یا در واقع بە نفع پایداریچی های تندروتر رقم خورد. خود خامنەای از یک سال پیش با تعریف و تمجید از مصباح بە بسط نفوذ آنها در ارگانهای امنیتی و سرکوبگر مساعدت کردە بود. با این همە و بە رغم چند دستگی در سپاە این جریان همچنان بە نظر می رسد نقش اصلی را در دوران پس از خامنەای بە عهدە خواهد داشت.
از هر زاویه که بنگریم، روآمدن پزشکیان، به چه معناست؟ برنامهی این برآمد اساساً تقلیلگرایی و فروکاهی خواستهای خود تا آنجاست که با نرمش تاکتیکی رهبر بخواند؟ موقعیت بخشی از نیروهای برآمده از این طیف، از جمله میرحسین موسوی، تن به موج جدید نداد و ایستاد چگونه است؟ آیندهی این تفکیک سیاسی در صفوف این طیف از نیروهای وابسته به رژیم را چه میبینید؟
قضایای روآوردن پژشکیان گمان می کنم در مرحلە دوم انتصابات روشن شد کە خود خامنەای آن را کارگردانی کردە است. خود پزشکیان اساسا برنامەای ندادە است کە بشود او را با مراجعە بە برنامە اش مورد سنجش قرار داشت. از قبل هم او شخصیت چندان مطرحی در حکومت کە بتواند بر تخت ریاست جمهوری جلوس کند نبودە است. او خودش گفتە قصد اجرای برنامە هفتم توسعە یعنی همان برنامە مورد وثوق خامنەای، جلیلی و رئیسی را می خواهد "خوب و درست" اجرا کند. جلیلی هم گفتە است همین برنامە هفتم را قصد داشتە اجرا کند. اما در مورد ایستادگی و یا تسلیم، بستگی بە وضعیت جامعە و سیر رویدادها در کشور دارد. تا کنون پزشکیان همانطور کە گفتە بود در خط و خطوط رهبر عمل کردە. بعد از انتصابات هم گفت بە حرفهایی کە زدە وفادار است، اما وعدەای بە هیچکس ندادە است. بهر حال من انتظار معجزەی بیشتر از امامزادە های دیگر از ایشان ندارم. حساب میر حسین موسوی از اصلاح طلبانی کە برای بازگشت بە قدرت و گرفتن سهم و رانت اقتصادی از همە ی ادعا های گذشتە خود گذشتەاند و بە خامنەای تمکین کردەاند، جداست. موسوی در عمل بە آنچە گفتە و اعتقاد داشتە وفادار ماندە و اعتقاداتش را صرف کسب قدرت نکردە است و در دوران حصر مسیری متفاوت با همراهان سابق خود را پیمودە است و شهامت اعلام آن چە را کە بە آن رسیدە داشتە است. تصور نمی کنم بشود موسوی امروزی را در کاتگوری اصلاح طلبان نظام دستە بندی کرد. با این اوصاف جامعە ایران از موسوی نیز عبور کردە و بە چیزی کمتر از جمهوری دمکراتیک و سکولار مبتنی بر عدالت اجتماعی تن نخواهد داد.
بنا به یک نظر عملکرد اقشار خاکستری در این «انتخابات» نشان داد که گزارهی« اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» پایان کار نیست و اصلاح طلبان هنوز از حمایت اجتماعی خاص خود برخوردارند. نظر دیگری وجود دارد که معتقد است وجود اصلاح طلبان بهمعنی کارایی سیاسی اصلاح طلبی نیست. آنها دیگر نه اصلاح طلب که استمرار طلبند. تحلیل شما از این وضعیت چیست؟
جبههبندی فعال سیاسی میان جامعه و نظام است یا هنوز از فعل و انفعالات درون سیستم میگذرد؟ یا شکل دیگری می تواند به خود بگیرد؟
من منظور از "اقشار خاکستری" را نمی دانم. بە وجود اقشار خاکستری اعتقاد ندارم. اگر منظور کسانی هستند کە بین رای دادن و رای ندادن تردید دارند، چرا آنها را با عنوان واقعی شان صدا نکنیم؟ وانگهی در بین مرددین همە نوع شهروند از هر گروە و طبقەای وجود دارد و نمی شود همە آنها را زیر عنوان "خاکستری" کلاسە بندی کرد. اگر منظور از اصلاح طلبان جریانی است کە در انتصابات اخیر بە خامنەای تمکین و بە مردم پشت کرد و مسیری خلاف جامعە را در پیش گرفتە اند باشد، بکار بردن عنوان اصلاح طلب بعد از این تحول بە نظرم مفهوم ناچسبی بە آنهاست. دوران اصلاح طلب- اصولگرا مدت زیادی است بە سر رسیدە است و مردم از رژیم اسلامی و متعلقات آن عبور کردە و بە آن باز نخواهند گشت. حتی بعضی از مسئولین رژیم نیز این را با صراحت اذعان کردەاند. اگر آمار رسمی را هم معیار قرار دهیم و آرای همە ی کسانی کە در دور دوم رای دادەاند را نیز بە حساب اصلاح طلبان بگذاریم حداکثر آرای اصلاح طلبان کمتر از ١٠ درصد بودە است. حفظ این آرا نیز بستگی بە پیشرفت و عملی شدن وعدەهای آنها دارد. من تصور نمی کنم با در نظر داشت آرایش کنونی حکومت روند تحولات در جهت انتظارات آنها سیر کند. آنها در ازای حمایت از خامنەای و بیعت مجدد با او نە تنها امتیاز چندانی بدست نیاوردەاند بلکە موقعیت شان در جامعە تنزل کردە و حالا مردم بە آنها بعنوان بخشی از قدرت حاکم نگاە می کنند و شریک جنایات آن.
در مرحلهی کنونی چه رویکردی میتواند نیروهای مدافع جمهوری و دموکراسی و عدالت اجتماعی را به هم نزدیکتر و شکل گیری یک اپوزیسیون متحد را تسریع کند. سیاست اپوزیسیون در لحظهکنونی و با توجه به چشمانداز تحولات سیاسی چه مختصاتی میتواند داشته باشد؟
قاطی کردن همە ی گرایشات سیاسی – اجتماعی درون اپزوسیون در یک جبهە بدون اینکە هر کدام از آنها ابتدا از لحاظ نزدیکی گرایشات سیاسی و اجتماعی شان سازمان دادە شوند، بە نظر من نە ممکن است و نە پایدار و موثر. اول باید تلاش کرد گرایشات مختلف سیاسی و اجتماعی را کە بیشترین قرابتها را با هم دارند در چند جبهە سازمان داد.پس از آن این گرایشات را حول چند خواستە عمومی تر بدون وارد شدن در جزئیات سازمان داد. قاطی کردن همە با هم بە نظرم عملی نیست، اما همە ی مخالفان رژیم را می شود در جبهە حقوق بشر در کنار جبهە اصلی کە برای برکنار کردن رژیم تشکیل می شود حول حرکات مشترک وسیعتری مانند تظاهرات های ماە های اول جنبش زن، زندگی، آزادی، یا تظاهرات علیە اعدام و سرکوبسازمان داد. مثلا چپ ها باید اول در جبهە چپ متحد شوند و سپس این جبهە برای تشکیل جبهە بزرگتر با بقیە جریانات وارد مذاکرە وتوافق شوند. طبیعی است با کسانی کە هنوز بە قدرت نرسیدە برای سرکوب چپ ها و احزاب گروە های قومی و ملی لحظە شماری می کنند و در پی تشکیل دیکتاتوری خاص خود هستند، نمی شود و نباید جبهە تشکیل داد.
دیدگاهها
انتقاد
انتقاد
افزودن دیدگاه جدید