رفتن به محتوای اصلی

دومین نامه‌ی وریشه مرادی از زندان اوین

دومین نامه‌ی وریشه مرادی از زندان اوین

«به افکار عمومی، به نام زندگی، به نام انسانیت، به نام زیبایی»

«من وریشه مرادی، زندانی سیاسی که در مرداد ۱۴۰۲ در مسیر کرمانشاه-سنندج توسط نیروهای اطلاعات بازداشت شده و در بازداشتگاه اطلاعات سنندج و بند ۲۰۹ زندان اوین تهران، دوره‌ای از بازداشت و شکنجه را گذراندم، در روز ۵ دی‌ ۱۴۰۳ به بند زنان زندان اوین تهران منتقل شدم. من به‌عنوان زنی که خود درد زن بودن در جامعه‌ای ناعادلانه را چشیده و آشنا به محنت‌های زنان دیگر نیز بودم، در طول زندانی بودن در میان زنان، با افراد بسیاری هم‌بند گشتم و هم‌بند هستم که سرگذشت هر یک از آنان روایت محنتی است که زنان در نظامی زن‌ستیز دارند. نظامی که شاخه‌های اجتماعی، سنتی، تاریخی دارد. نظامی که «بهشت زیر پای مادران» را به گونه‌ای متفاوت و دل‌بخواهی ترسیم و تعریف کرده و تنها در چارچوب خدمتگزاری زنان به این چرخه‌ی مردسالارانه اجازه‌ی استفاده از «بهشت»شان را می‌دهند! با زنان هم‌بند هستم و هر لحظه را با کسانی می‌زیم که هرکدام به نوعی قربانی این نظام مردسالارانه هستند. و ما نیز آنانی هستیم که در مقابل این ستم سر بلند کرده و چشم در چشم موضع قدرت، علم مخالفت با زن‌ستیزی و زن‌کشی را برافراشته‌ایم.

زندگی ما در اینجا یکی است. پیر فرزانه‌مان گفته که «زنان اولین ملت مستعمره شده هستند» و ما افراد این ملت مستعمره‌گشته، فارغ از زبان و تعلق ملیتی و اعتقادی خویش همچون یک روح در چندین جسم هستیم. به مصداق «چون عضوی را به درد آورد روزگار، دگر عضو ها را نماند قرار»، تمامی دردهای همدیگر را احساس می‌کنیم. در این زندان بی‌رحمانه و غیرانسانی، جنبه‌ی انسانی‌مان بیشتر می‌شکفد و زنانگی امتحان قدرت و انسانی بودنش را پس داده و سربلند از آن بیرون می‌آید. اینجاست که تاریخ وارونه می‌گردد! دیگر این «ملت مستعمره» گشته سر به تیغ سرنوشت نمی‌سپارد و روند تاریخی مبارزه‌ی فردی- شکست زنان را به مرحله‌ای دیگر می‌رساند. جمعا و دست در دست یکدیگر و با همبستگی‌ای که تنها زنان قادر به نشان دادن آن هستند به مصاف حوادث می‌رویم. حوادثی که هر لحظه در برابرمان قد علم می‌کنند. ما نیز انسانیم، آرزوها، خواسته‌ها، عادات و رفتارهای‌مان متفاوت هستند، هرکدام یک «یک» دیگریم، اما در عین حال و در برابر بیدادی «یک کل واحد» هستیم. یک روحیم و یک موضعیم و یک نگاهیم و یک فریادیم در برابر نازندگی تحمیلی.

عزم داریم این زندگی را با آزادی عجین کنیم، مصر هستیم که تاج آزادی بر تارک این حیات دشوار بنهیم. این یکی گشتن زیبا را در طول تجربه‌ی یک سال و اند گذشته دیدیم و با هم آن را ساختیم. ما برساختگر شیوه‌ی حیاتی گشتیم که از ما زنان و به تبع آن انسانیت ربوده شده. دشمنان وادی انسانیت، مردسالاری چشم به قدرت دوخته، قدرت ولع‌دار چشم به سود بیشینه دوخته تا اینجای کار انسانیت را به حال و روزی درآورده‌اند که دیگر نه‌تنها با هم‌نوعانش، بلکه با حیوان و گیاه و درخت و طبیعت به تضاد افتاده و این ابتدا با ضدیت با زنان و زن‌ستیزی آغاز گشته. ما سرآغاز این کج‌راهی و این انحراف را پیدا کرده‌ایم و مصمم هستیم که حیات را به مجرایش بازگردانیم. قطعا به قول آدورنو «حیات اشتباه‌آمیز را نمی‌توان صحیح زیست» و ما «حیاتی صحیح و نیک، زیبا و آزاد» را رقم خواهیم زد.

حیات‌مان، زندگی‌مان، نفس‌ کشیدن‌مان در این در این دیوارهایی که جای مشت‌های هزاران مبارز روی آن حک گردیده، برای آن است. هر موضعی که می‌گیریم، هر رفتاری که پیشه می‌کنیم، هر کنشی که نشان می‌دهیم، در چارچوب این یکی بودن و وحدتی است که پیرامون این عشق‌مان به «زندگی آزاد» شکل می‌گیرد. بیدادگاه، حکم صادر می‌کند، فشار وارد می‌آورد، سیستم زندان محدودیت در محدودیت ایجاد می‌کند. دست‌اندرکاران رفتار از پیش برنامه‌ریزی شده‌ی آزار دهنده نشان می‌دهند، اما ما که واقفیم بر امر، ما که آگاهیم از زمانه، ما که می‌دانیم «آن‌ها» تحت فشار مردمی و انسانی به چه حال و روزی افتاده‌اند، در مسیر خویش پیش می‌رویم. زنان اینگونه تاریخ این میهن را رقم خواهند زد و اینگونه مِهر «زن، زندگی، آزادی» را در جهان اشاعه داده و مُهر آن را بر حیات خواهند زد.

در طول این مسیر، با توجه به لزوم همبستگی عمل می‌نماییم و من نیز جزئی از این اجتماع زندانی هستم. روز ۱۴ مردادماه در اعتراض به احکام ناعادلانه‌ای که برای شریفه محمدی و پخشان عزیزی صادر شده بودند، اعلام کردم که به بیدادگاه نخواهم رفت و نرفتم و دفاعیه‌ام را به افکار عمومی ارائه دادم. گفتم مادامی که این بیدادگاه برای زنانی اینچنین ارزشمند، احکامی از این دست صادر می‌نماید، من نیز در آنجا حضور نخواهم شد. جلسه‌ی محاکمه‌ی ۱۴ مرداد، محاکمه‌ی من نبود، محاکمه‌ی تمامی زنانی بود که برای زندگی جنگیده‌اند، به همین جهت فرصتی بود تا من به نمایندگی از این اجتماع زندانی‌مان و به اقتضای انسانیت و رفاقت مان اعتراض به این احکام را نشان دهم.

اگر به‌جای من هر زن دیگری با این افکار بود نیز همانگونه عمل می‌کرد. دادگاه من به تعویق افتاد و اکنون در ماه شهریور مجددا در آستانه‌ی برگزاری جلسه‌ای دیگر هستم. تصمیم دارم که این‌بار به عنوان کسی که فلسفه‌ی ژن، ژیان، آزادی را زیسته، با اراده‌ی خویش و برای اثبات حقانیت خود و گرامیداشت تمام کسانی که جان‌شان را در راه مطالبه‌ی زندگی آزاد از دست داده‌اند، در مقابل دادگاه حاضر شوم. احتمال دارد که به من حق سخن گفتن ندهند، احتمال دارد که تنها رفت و آمدم به دادگاه را به‌عنوان بخشی از به اصطلاح پروسه‌ی دادگاه ثبت کنند، می‌دانم که این «دسیسه‌های حقوقی» به راحتی اجرا می‌شوند، اما همانگونه که نرفتنم مسئله‌ای شخصی نبود، این رفتنم نیز شخصی نیست. من به نماینده از این جمع مبارز و خواهندگان آزادی در مقابل دادگاه خواهم ایستاد. چه حق سخن گفتن به من بدهند و چه ندهند، ایستادن در آنجا نشانی خواهد بود از عزمم، عزممان به حق‌خواهی و عدالت‌خواهی و برابری طلبی. ما هرکجا که باشیم، یک موضع داریم و آن انسانیت و آزادی و زیبایی است. چه آن هنگام که در زیباترین طبیعت به‌سر می‌بردم، چه آنگاه که در جهنم جنگ با نیروی تاریک داعش بودم، چه در دورانی که آزادانه مبارزه می‌کردم و چه الان که در غل و زنجیر نظامی ناحقوقی قرار دارم، بر سر موضع آزادی‌خواهانه‌ی خویش هستم و خواهم بود. باشد که موضع زنانه فصل‌الختام مبارزه با ظلم و ستم مردسالارانه باشد و پیروزی را برای انسانیت به ارمغان آوَرَد.

انسانیت پیروز خواهد شد

ژن ژیان ئازادی / زن زندگی،آزادی

وریشه مرادی، بند زنان زندان اوین

شهریور ۱۴۰۳»

منبع:
«بیدارزنی»

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید