رفتن به محتوای اصلی

فضای فکری حضرات!(*)

فضای فکری حضرات!(*)

این نوشته در پی چیست؟

در پی شناساندن به اصطلاح نرم ترین نگرش و "بازترین" نگاه در جمهوری اسلامی نسبت به معضل تبعیض ملی در ایران است که در مصاحبه مفصل آقای یونسی"دستیار ویژه ريیس‌جمهور در امور اقوام و اقلیت‌ها"با روزنامه "قانون" بازتاب یافته است.مصاحبه ای که، آن را حتماً باید خواند و بر رویش تامل داشت.(**) اما سخنان این "دستیار" فقط هم معرف نگاه حکومتی در این زمینه نیست. با یک واکاوی عمیق می توان دید که چنین برداشت و نگاهی، شکل "اسلامی شده" نگرشی است موجود در بیرون از حکومت و رایج میان بخشی از غیر سکولارها.

این نگرش، شاخص به دو خصوصیت است‌.یکی تقلیل گرایی در مواجهه با ساختاراتنیکی ایران، و دیگری نادیده گرفتن و دور زدن رسمی حق و حقوق "اقوام و اقلیت ها" در اشکال مختلف. بر پایه همین تقلیل گرایی و دور زدن هم است که آقای یونسی واقعیت گزنده تبعیض ملی در ایران را صرفاً یک "احساس" ارزیابی می کند که ریشه در "برخی خود سری‌های افراد" دارد و نه در نگاه و ساختار حاکم! بزعم ایشان، این تبعیضات نه به "قانون اساسی" بر می گردد و نه به "دولت ها و اراده رهبری"! فقط "احساس" است؛ یک حس گذرا!

نوشته حاضر چه بخواهد نام کالبد شناسی یک مصاحبه به خود بگیرد، چه نشانه شناسی در طرز تفکری معین، و چه تاویلی تلقی شود از گفتاری که فکر و نیت گوینده اش از لابلای سطور آن‌لو می رود، در هر حال اما مکثی است ضرور بر نوعی تفکر ریشه دار و جان سخت و دامنگستر پیرامون "اقوام و اقلیت‌ها" در ایران. سخن از ناسیونالیسمی زهرآگین است در لباس‌ اسلامی و قسماً فرا اسلامی.

آغاز "منطقی" بحث گرچه بگونه حوزوی!

آقای یونسی بحث خود را از اصل بنیادین ضرورت "هم شناسی" در جامعه می آغازد و تاکیدش بر واقعیت وجودی تفاوت ها در جامعه انسانی و لزوم پذیرفته شدن این تفاوت ها توسط انسان های دیگراست. او به آیه "تعارف" از قران اشاره دارد وتفسیرآن را در این می داند که: "تفاوت‌ ها را قبول کنید" و "همدیگر را برسمیت بشناسید". یونسی با استناد به آیه ای از سوره "هود"، این را نتیجه می گیرد که: "اراده خداوند بر تفاوت هاست" و"تفاوت ها هم، آیت و امتیاز خدا". اوبا اشاره به وجود بیش از 100 آیه متوجه این امر درقران،از بحث خود تصریح و تاکید بر واقعیت "اختلاف زبان، رنگ، قوم، دین و مذهب" را نتیجه می گیرد. جالب هم اینجاست که اومخالفان تز"اصل وجود تفاوت ها، خوب است" رانیز به صرف جاهل بودنشان تنقید نمی کند بلکه تلویحاً آنان را معاندانی می شناسد که "دوست دارند خداوند، همان خدای ذهن آنها باشد"! او نکته اخیر رابه نقل ازعتابیه ای درنهج البلاغه بر می گیرد که می گوید: "آنچه در ذهن شماست خدا نیست، مخلوق شماست"!

نزدیک به یک سوم از مصاحبه آقای یونسی به همین بحث "نظری" دارای جنبه جدلی اختصاص یافته که خود نشاندهنده سنگینی وزن آن یکی نگرش و روش از حکومت است که حتی چشم دیدن هیچ غیر خودی (و از جمله هیچ غیر شیعی) را هم ندارد! این بحث نشان می دهد که اتاق های فکر و عملیاتی جمهوری اسلامی چه فاصله دست نایافتنی بااعتراف به تکثر جامعه، طبیعی دیدن تنوعات و لزوم برابر حقوقی همگانی در کشوردارند! در یک چنین صف بندی مبتنی بر نفی و حذف است که آقای یونسی را ایستاده در نقطه "منطق"می یابیم و در پایان بحث خودبا این نتیجه گیری منطقی: "بنابراین زیرساخت همبستگی جامعه،همشناسی است.همبستگی جامعه را هم باید بر اساس تفاوت‌ها و گوناگونی‌هاتعریف کرد" و پس، "منطقاً تضادی درجامعه وجود ندارد، بلکه تفاوت وجود دارد".

"کثیر القوم" هم زیادی است!

اما باید دید که این رویکرد"منطقی" آقای یونسی - و در وجه نظری - پیرامون موضوع وجود تنوعات و تفاوت ها در خدمت چیست و در واقعیت زمینی ایران کنونی ما به کجا می خواهد برسد؟

هر بحث نظری وفادار بر مبانی و استنتاجات معطوف به وجود واقعی تفاوت ‌ها وقتی بخواهد در جامعه‌ای مانند ایران مصداق عینی بیابد، بدواً می باید بتواند اولاً در قالب یک صورتبندی واقعی از تفاوت ها عرضه شود و ثانیاً خود را در نوع برنامه پاسخ مقتضی به آن نشان دهد. ببینیم جناب یونسی این صورتبندی را چگونه ارایه می فرماید: "جامعه ما به ظاهر یک جامعه کثیرالقوم است، ولی آن گونه که تصور می شود ملت ایران کثیرالقوم نیست و {لذا} این ادعا که در ایران یک قوم بیشتر نداریم، بسيار{هم} گزاف نیست"! و نیز: "اینکه خیال کنیم کردها، لرها و مازنی ها هر کدام به طور جداگانه یک قوم هستند، {خیر} این گونه نیست"!

راستی نام این فهم از"تفاوت" در مقام عمل و واقعیت بعد آنهمه آسمان و ریسمان بافتن های نظری راچه می توان نهاد جزدهن کجی آشکار به حقیقت تاریخی و ساختاری واقعاً موجود؟! اگر قرار باشد که ویژگی یک جمع در همانی معنی بشود که درست موجب تمایز آن با بقیه است، چنین تعریفی تنها و تنها در به رسمیت شناختن موجودیت آن و حق ناشی ازمتفاوت بودن آن است که ممکن می شود و نه با دستکاری های ذهنی در خود واقعیت ها! آقای یونسی و همانندهایش، بهیچوجه آمادگی برای تبیین واقعیت "اقلیت"در واقعیت خودش را ندارند زیرقادر نیستند که از امتیاز "اکثریتی" خدادادی خود مخصوصاً از نوع حکومتی اش دست بکشند! از اینرو هم است که راه حل را در این می یابند که در خود واقعیت اقلیت دست ببرند و سقف آن را پایین آورند تا موجودیتش را تقلیل دهند! تصادفی نیست که از او می شنویم: "در ایران اسلامی که اکثریت {آن} شیعه اثنی عشری و فارس هستند، به طور طبیعی قانون حکم می‌کند همیشه اکثریت فرصت های بیشتری به دست آورد اما این نباید به قیمت نادیده گرفتن حقوق سایران باشد"! به همین می گویند برتری بینی "قانونی" و "طبیعی" را! برای اعمال ستم ها و تبعیضات، چه پتانسیلی که پشت این باور "قانونی" و "طبیعی"کمین نکرده و چه سنگربندی هایی که در ورای آن برپا نیست!

پس کوه موش می زاید!

در حوزه مواجهه پیشرفته تر با مسئله تبعیض ملی در ایران معاصر، بحث حقوقی و سیاسی بیشتر بر سر این بوده و هست که آیا ایران ما کثیر الملله است یا که شاخصه ساختاری اش را می باید در تنوعات قومی موجود در ملتی واحد جست؟ اگر اولی هست در چه نوع از آن قابل درجه بندی است و اگر هم دومی است عدم تمرکز را در کدامین ساختار سیاسی کشوری میتوان بازتاب داد؟ در هر دو حالت اما واقعیت خصوصیت قومی در ساختار ایران، حقیقتی است کمتر قرار گرفته زیر علامت سئوال. بحث همچنین بر سر این بوده وهست که آیا برخی از اقوام در ایران به سطح حس بلوغ ملی و قرار گرفتن شان در موقعیت ملی رسیده اند یا نه؟ و اگر‌آری، این پدیده مرکب و بغرنج ملت در ملت ایران را چگونه می توان تبیین نظری کرد ودر کدامین نحو دمکراتیک می باید به آن سامان حقوقی داد؟

اما آقای یونسی کشف کرده‌اند که "گزاف نیست اگر گفته شود ما یک قوم بیشتر نداریم و ملت ایران کثیر القوم نیست"! بدین ترتیب است که کوه بحث مقدماتی جامع ایشان فقط موش می زاید وچه موشی هم! فاجعه اما اینجاست که این نگاه جمهوری اسلامی در رابطه با معضل تبعیض ملی، تازه از نوع نرم آن است! در همان ابتدای انقلاب، آقای بهشتی موضوع را چنین فرموله کردند و گفتند که: "کردستان همان یزد است"! این، برای تئوریزه کردن سرکوب کرد و ترکمن و ... بود که به زعم ایشان خواسته بودند خود را چیزی متفاوت از یزد اعلام کنند! اکنون اما آقای یونسی در همین مصاحبه اش این تز را در شکل پخته تر و بعد چهل سال نفی و سرکوب تکرار می کند: "نباید فرقی بین مردم کردستان، یزد و اصفهان وجود داشته باشد"! در واقع او نه فقط حاضر نیست به این فرق وجودی شکل حقوقی و جنبه برابر حقوقی مثبت دهد، بلکه همانطور که در ادامه نشان خواهم داد می خواهد واقعیت وجودهای متفاوت را به نفع واقعیت اکثریت آسیمیله (همگون سازی) کند و در نتیجه آنچه را که در حرف پذیرفته بود درعمل پس بزند! او تز بهشتی در زمانه اوج سرکوب را برای دوره پسا سرکوب کنونی و در خدمت وضع حاصل از آن بازآفرینی می کند!

زبانشناسی این جناب کارشناس!

دستیار رئیس جمهور طی این مصاحبه متوسل به اظهار نظر "فاضلانه"‌ای هم در باره مردم شناسی و زبانشناسی مردم ایران می شود که آنرا می توان چاشنی و مزه مصاحبه اش تلقی کرد! چیزی که آدمی می ماند بر آن بگرید یا بخندد! زیرا گوینده اش کسی است با بیش از 5 سال سرپرستی منصب "امور اقوام و اقلیت ها"ی دولت و سابقاً هم پس از برکناری دری نجف آبادی قاتل "قتل های زنجیره ای"، صاحب وزارت اطلاعات نظام! وزیری که یکی از چند ابر چالش جمهوری اسلامی را همین موضوع "اقوام و اقلیت ها" اعلام داشته بود!

من در اینجا سپاسگزاری خود از آقای محسن مهدوی مزده را اعلام می دارم که بانقد متین و سنجیده خودپیرامون فرموده های آقای یونسی در رابطه با زبان های موجود در ایران، حق مطلب را ادا نموده و مرا بی نیاز از گفتن در این باره کرده اند. اما نا لازم هم نمی بینم تا خود نیزبه مواردی از فرمایشات زبانشناسانه آقای یونسی اشاراتی داشته باشم بلکه خواننده گرامی را هم در شگفتی خود شریک سازم!

اقای دستیار رئیس جمهور بعد تحقیق قیاسی صرفاً تک کلمه ای بین دو واژه هم معنی "بچو" کردی و "بشو" مازندرانی (!)، گزاره ای صادر می کند مبتنی بر اینکه: "همه اینها یک زبان هستند"! ایشان می فرماید"لکی همان بلوچی است"(!)،"کردی همان گیلک"(!) ... و جملگی شان نیز مشتق از "فارسی دری"! از همه شیرین تر اما آن که، او با رفتن به سراغ زبان ترکی آذربایجانی میزان کارشناسی خود در زمینه زبانشناسی را در حد اعلا به نمایش می گذارد! ابراز نظر می کند که زبان مردمان منطقه ‌ای به نام آذربایجان– با احتساب هر دو سوی ارس با جمعیتی نزدیک به سی میلیون نفر –زبان "عاریتی" بیش نیست چون: "یک بخش زیادی از آذری ها زبان ترکی را گرفتند وفارسی کردند"!

من که هرچه این جمله را بیشتر خواندم کمتر معنی آن را متوجه شدم و اخرش هم ندانستم این شعبده بازان تاریخی مد نظر ایشان کدام "بخش زیادی" از "آذری ها" بوده اند و در چه زمانی توانستند "زبان ترکی" را "فارسی" بکنند؟! وچنین استنتاجات مشعشعی، قابل اثبات بر پایه چه شواهدی؟ ما با پدیده اختلاط و امتزاج واژه ای زبان ها و در معنی استغناء زبانی و فرهنگی را می شناسیم و از سوی دیگر این راهم خبر داریم که در طول تاریخ، انقراض یک زبان و جایگزینی آن با زبانی غیر صورت گرفته است، اما "گرفتن و کردن" یک زبان بکلی متفاوت به زبانی دیگر را اصلاً نشنیده بودیم! چنین اکسیری، قاعدتاً باید فرآورده بدیع کارگاه استثنایی زبانشناسی مشترک آقای حداد عادل رئیس فرهنگستان مورد تمجید آقای یونسی و خود ایشان باشد! هیچ فرهنگستانی در دنیا چنین تفسیری را نمی پذیرد.

آقای یونسی حتی به این نتیجه رسیده‌ اند که: "در واقع زبان آذری یک لهجه از زبان فارسی محسوب مي‌شود و البته یک قسمت از آن هم ترکی است که بخش زیادی از آن فارسی شده است. بنابراين فارسی زبانان ترکی را از گیلکی راحت‌تر متوجه می‌شوند"! واقعاً مانده ام که در باره اینهمه اغتشاش فکری و بیانی چه باید گفت؟! تزی با مبتدای گنگ و منجر به نتیجه ای که تماماً حاصل لودگی فکری است! آخر چرا آدمی باید در باره موضوعی به اظهار فضل برخیزد که در باره اش هیچ نمی داند؟! واقعاً عجیب نیست که یک اصفهانی، زبان یک اردبیلی را به راحتی متوجه شود اما زبان رشتی را نه؟! جز اینکه بگوییم اولی دروغ محض است و دومی توسل جستن به دروغ، چه چیز دیگری واقعاً برای گفتن می ماند؟!

و اما قوم شناسی و مردم شناسی ایشان!

در مورد ترکمن های ایران، ایشان بعد کمی مکث "قوم شناسانه"چنین می گویند: البته ترکمن ها به لحاظ نژادی متفاوت هستنند ولی بهر حال با اینها هم فرهنگ "نوروز، اسب سواری، ورزش، سفره های غذا" داریم و لذا "ایرانیزه شده اند و هیچ مشکلی با ما ندارند"! می بینید حد اشراف صاحب این ضمیر "ما" را؟! و راستی کیست نشسته پشت این ملکیت"ما"؟! آیا منبع و مبداء همه مشکل اصلی در رابطه با تنوع ساختاری مردم ایران و الزامات آن، همین "ما" تفکیکی پرسش برانگیز جناب یونسی ها و مشابه های اونیست؟!

در مورد عرب های ایران هم مسئله از نظر این مقام زبان شناس و کارشناس "اقوام و اقلیت ها" کاملاً حل است زیرا:"زبان آن‌ها زبان دین ماست که در همه مدارس ایران آموزش داده می شود. یعنی عرب های خوزستان هیچ گونه مشکل سیاسی، اجتماعی و امنیتی با ما ندارند"! ایشان البته معلوم نمی کند پس چرا اینهمه مردم شیعی عرب ایرانی علیرغم نبود "هیچگونه مشکل"، به اعتراض پشت اعتراض علیه انواع اجحافات در حق خود کشیده می شوند و کشته ها و زندانی می دهند؟! لابد چون "احساس" کرده اند سر درد دارند پس دوست دارند که درد سری برای خود درست کنند! حتماً هم منبع الهام ایشان در چنین تزی برادر شمخانی عرب تبار است که مدام از آتش عشقی دم می زند که در قلوب عرب های ایرانی نسبت به ولی فقیه شعله می کشد!

در پشت این حرف ها بسیار چیزها نهفته است. عمده ترین آن اما، همان ناسیونالیسم فارس گرای مفتخر به زبان دینی عربی است که آرزوی همگرایی کشور را در این دو دارد: به اتکای اولی، تداوم حاکمیت رانتی فارس محوری در قالب دروغین "ایرانی"،و متکی بر دومی توسعه هر چه بیشتر زبان دینی عربی در ایران اسلامی! آقای یونسی سخنگوی این نگاه است!

راه حل آقای یونسی چیست جز استراتژی آسیمیلاسیون نرم؟!

تیتری که مصاحبه کننده روزنامه "قانون" بالای سخنان جناب یونسی نشانده، از اینرو بسیار بجاست که هدف برنامه‌ای آقای "دستیار" را به روشنی توضیح می دهد. این تیتر که منطقاً بی جلب رضایت خود ایشان قابلیت درج پیدا نمی کرد چنین است:"باید جلوی فتنه و قوم گرایی را گرفت"! روح فرمایشات دستیار فعلی رئیس جمهور و وزیر اسبق، در این تیتر به تمامی منعکس است!

درنزدیک به دو سوم مصاحبه ایشان که به راه حل ها اختصاص دارد کمترین خبری از پاسخگویی به مطالبات "اقلیت ها"به چشم نمی خورد! هر چه هست نصایح و توصیه هایی اند فقط برای رسیدن به"هم شناسی" و جوش خوردن ها در همدیگر! پیشنهادهای ایشان از اول تا به آخر در خدمت مسخ هویت است البته زیر عنوان انتگره شدن "اقلیت" ها در کل کشور و دقیق تر در همان اکثریت! انتگراسیون (همگرایی) که یک تعالی اجتماعی است فقط آنجایی معنی واقعی و بالنده خود را دارد که در مفهوم حقوق مدرن و متکی بر دمکراتیسم و برابر حقوقی متجلی شود. جنس انتگراسیون آقای یونسی امافقط و فقط خلاصه می شود در توصیه های ایشان برای در پیش گرفتن برخوردهای ملاطفت گونه اکثریت با اقلیت طی جریان یکسان سازی و فقط هم برای حل شدن "اقلیت ها" در اکثریت!هدف آنست که بتوان از این طریق، تدریجاً "احساس" تبعیض و تحقیر را از طریق آسیمیلاسیون (همگون‌سازی فرهنگی یا همانندسازی فرهنگی) بی زمینه کرد!

ایشان از راه حل گسترش توریسم در کشور به مکران بلوچستان و یا مناطق کوهستانی مرز غربی سخن می گویند تا از این راه "هم شناسی" در کشور محقق شود! یونسی معمم نسبت به عدم بکارگیری سیاست اعزام میسیونری در درون کشورگلایه مندند و اینکه چرا طلاب نباید از محدوده قم و اصفهان و مشهد فراتربروند تا برادری ها با "اقلیت ها" و اهل سنت تقویت شود و کل کشور با انتشار معنویت در هم بیامیزد؟! او انتقاد می کند چرا در بهره گیری از الگوی قم غفلت می شود که در آن فضای معنوی مانع از هرگونه "احساس" تحقیر اتنیکی است وبه هیچ نوع "قوم گرایی" میدان نمی دهد: "اینکه در قم فرق نمی‌کند که مرجع تقلید آیت ا... شبیری ترک یا آیت ا... مکارم شیرازی فارس یا آیت ا... بروجردی لر یا آیت ا... سیستانی یا آیت ا... خوئی آذری باشد، نشان می دهد که قوم گرایی وجود ندارد"!

ایشان همچنین راه از بین رفتن "احساس" تبعیض در کشور را در اختلاط ها و امتزاج ها از طریق روانه شدن دانشجویان و سربازهای اهل مناطق مختلف کشور به هر جایی از کشور می دانند.به زعم ایشان این نوع سیاست های درهم آمیزی، ازدواج های فرا قومی را نتیجه خواهد داد که بر اثر آن، هم می تواند مسئله "هم شناسی" محقق شود و هم "احساس" های بد از میان برخیزد! درهم آمیزی ایرانیان از طریق اقتصاد، فرهنگ و خویشاوندی واقعاً هم مثبت است و منجر به تحکیم همبستگی ملی و انسانی در کشور. اما باید دید که بر کدامین بستر حقوقی؟ برابر حقوقی و یا استحاله یکی در دیگری؟ آقای یونسی دومی است و در کل، همان نسخه هایی را می پیچد که صد سال است در این مملکت بگونه سیستماتیک پیش می رود بی آنکه آن "احساس" نه تنها رو به ضعف بگذارد بلکه در جهاتی هم بگونه واکنشگرایانه تقویت و تشدید یافته است!

عامل کدام است: کارشکنی ها و یا خود نگاه؟!

آقای یونسی در عین تعلق خاطر خود به الگوی عام انکار هویت ملی متعلق به کلیت مرکزگرایان اعم از اسلامی ها و پادشاهی ها و ناسیونالیست های ملی گرا،اما دولت متبوع خود را در دو مورد ظاهراً آماده نشان دادن انعطاف هایی معرفی می کند و عجز خود در تحقق آنها را به وجود مقاومت ها نسبت می دهد. او در اعلام آمادگی دولت برای اندک نرمش در رابطه با سنی ها، از مقابله جویی افراطی ومذهبی گلایه می کند و درابراز تمایلش برای دادن "امتیازاتی" فرهنگی به غیر فارس زبان های کشور از مواجهه عمدتاً "ملیون" با آن می نالد. می گوید: "ناسیونالیست های ضد مذهب یا همان پان‌ایرانیست ها... ایران را در زبانی خاص خلاصه می ‌کنند که این ظلم به ایران است... آن‌ها از جهتی از متعصبین مذهبی هم بدتر هستند و هر نوع تفاوت را بر نمی‌تابند. بی دلیل از کرد، ترک و بلوچ نگران اند و به شدت با آموزش زبان ترکی یا کردی مخالف. متعصبان مذهبی هم نگرانند که اگر فرق و ادیان دیگر محدود نشوند، ممکن است سلطه پیدا کنند"!

آقای یونسی جایی هم به نهادهای مدنی و احزاب سیاسی اشاره مثبتی دارد چون به باور ایشان موجبات "مشارکت مردم در امور سیاسی و اجتماعی " را فراهم می آورند و به انتگراسیون منجر می شوند. سخنان او در این رابطه اما همراه است با غیض تندایشان نسبت به "احزاب محلی"که با روشدن این غیظ در یکی دو جا از مصاحبه، موجب لو رفتن انگیزه او از حزبیت مشارکتی می شود! در فکر او احزاب سراسری نقش پادزهر در برابر تمایل برحق مردمان مناطق تحت تبعیض ملی و دینی کشور برای برخوردارشدنشان ازحزب محلی را دارند! او می گوید: "هر چه که احزاب، ملی‌تر {سراسری} باشد به نفع ماست. احزاب محلی به مصلحت ما نیست... واگرایی محلی یا قومی و مذهبی را با احزاب ملی و با گروه های اجتماعی می‌توان مهار کرد ... باید جلوی فتنه و قوم گرایی را گرفت"!

او از "خطر" عوارض واقعیت تبعیض همزمان ملی و دینی هم ابراز نگرانی می کند تا آنجا که وادار می شود در همین مصاحبه اش بگوید: "وقتی دو مولفه قومیت و مذهب در کنار هم قرار می ‌گیرند، موضوع خطرناک می شود...{این} یک خطر جدی برای انسجام و همبستگی اجتماعی ایجاد می کند"! از نظر ایشان چنین معجونی البته در مورد جمهوری اسلامی که خود هر دو مولفه تشیع ولایی و فارس محوری را در هم تنیده چندان مسئله ای نیست و خطری برای کشور ندارد ولی همین درآمیزی وقتی به کردستان و بلوچستان و ترکمن صحرا می رسد بیکباره چاشنی بمب می شود!

و نتیجه؟!

اقای یونسی در آخر مصاحبه اش باز کسوت وعظ روحانی بر تن می کنند و در لزوم "عدل" و "قسط" در کشور، از قران و"علم و حدیث"سخن می گویند. ذکری از نصایح آیت الله بروجردی به شاگردانش می کند که گفته بود اختلاف شیعه و سنی بر سر حق امامت علی ابن ابی طالب را باید به تاریخ سپرد! او بر دو آیه 8 و 9 از سوره ممتحنه تاکید دارد و این تفسیر از آنها به دست می دهد که:"مسلمانان ... حتی نسبت به کسانی که مشرک هستند اما سر جنگ ندارند عدالت داشته باشند".او این رویه را "مبنای همبستگی ملی و انسجام ملی" معرفی می کند و تاکید و تصریح چند باره می ورزد که "مردم ما نه از دین، نه از رهبری و نه از حکومت گریزان نیستند، بلکه از تندروی رویگردان هستند" و دلیلش هم "اینکه اقوام ایرانی بیشتر از مرکز در انتخابات شرکت کرده اند"!

کسی از آقای یونسی انتظار ارایه برنامه حداقل دمکراتیک در این عرصه را ندارد اما از او که اینهمه درباره "عدل" و "قسط" داد سخن می دهد بایدپرسید چرا به عنوان یک ژست هم که باشد نخواسته در این مصاحبه طولانی که مصداق گفتن همه چیز است برای نگفتن هیچ چیز، مثلاً این سه حداقل ترین ها را عنوان کند؟ 1) وزارت آموزش و پرورش موظف به اجرای اصل 15 قانون اساسی بشود و طرح عملیاتی آن را تا پیش از شروع سال تحصیلی آتی تهیه و تصویب کند؛ 2) وزارت کشور متعهد گردد در فاصله شش ماه آتی تصدی مسئولیت های استانداری و فرمانداری در همه مناطق کشور را به افراد کاردان و مورد وثوق اهالی همان منطقه بسپرد؛ و 3) همانگونه که شیعیان حق دارند، اهل سنت نیز بتوانند در هر نقطه از کشور برای خود محل عبادت ایجاد کنند و دولت موطف و متعهد به حفظ امنیت آن از هرگونه تعرض باشد.

آیا حداقل تر از این هم می شود که چیزی است نه برخورنده به قانون اساسی خودشان و نه که چیزی از حاکمیت برتری جویانه شان کم می کند؟! اما از این حداقل ترین ها هم خبری نیست و نخواهد شد زیرا فضای فکری حضرات در قبال معضل تبعیض ملی و مذهبی در کشورعملاً بر انکار هویت ملی و قومی استوار است!

گرچه این فضای فکری نا آشنا نیست اما اینها را گفتم زیرا که هر چه در این باره گفته شود باز هم کم است! این تفکر ریشه دار را باید شناساند و عوارض عملی آن در هر وجهش را بازنمود. این فضا همانگونه که در ابتدای سخن گفته شد بسی ریشه دارتر و گسترده تر از آنی است که در یونسی ها و روحانی ها و اعتدالیون و بسیاری از اصلاح طلبان خلاصه شود. این نگاه فقط مختص اسلامی‌های حاکم نیست. مشابهش متاسفانه در دستجاتی از سکولارها هم عمل می کند! فاجعه هم در همینجاست و سختی مبارزه با این نگاه نیز از همینجا. اماآیا راهی هم جز تداوم مبارزه فکری و سیاسی برای گذر از این نگاه در ایران وجود دارد؟ سختی مبارزه در این زمینه نباید موجب سستی در پیگیری راه شود. آن رامی باید بردبارانه ادامه داد.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید