فریدریش نیچه (1990-1844 م.)، فیلسوف، شاعر، آته ایست، سرکرده "فلسفه زندگی" شبه عرفانی و امپریالیستی، مهمترین فیلسوف بورژوایی آلمان در مرحله عبور به امپریالیسم، نماینده یک ذهنگرایی خرد گریز و اراده گرای افراطی، و بشکل مشروط ایدئولوگ فاشیسم، در سن 45 سالگی جنون گرفت و بعد از 11 در سال 1900 میلادی، در سن 56 سالگی فوت نمود. او با تقلید از جامعه طبقاتی مارکس، تاریخ بشر را نتیجه مبارزه 2 نوع انسان، یا دو نژاد، دو گروه، و دو کاست،یعنی انسان و نژاد سلطه گر اربابی، و انسان و گروه عوام منفعل گله ای میدانست! فلسفه نیچه گرچه حاوی نکات و انتقاداتی به جامعه طبقاتی بورژوایی است ولی در نهایت او به "انقلاب از راست" و از طریق خشونت امپریالیستی میرسد. اشتباه نیچه، جدی گرفتن افسانه و اسطورههای کهن و غیرحقیقی در تاریخ سیر اندیشه بود. او اغلب از طریق "شعر و شعور" و جملات قصار و سخنان برگزیده به تحسین اشرافیت و برده داری باستان و به عوام ستیزی میپرداخت. مفهوم مرکزی فلسفه نیچه مقوله زندگی برای تحلیل و شناخت وقایع طبیعی و اجتماعی بود.
زندگی در نظر نیچه به معنی خردگریزانه، غریزی، اراده گرایانه، مخلوق و ابزار الهه شور و شوق و هیجان و احساسات و بی منطقی بنام "دینوزیوس"، در مقابل الهه عقل و منطق "آپولو" است. نیچه در شعار و کد "اراده بقدرت رسیدن" نیروی تعیین کننده جهان و هستی را میدید و از بورژوازی خواست که از ایدهها و ایده آلهای هومانیستی و دمکراتیک دوری کند. او از موضع نظریه "الیت و نخبه گان" و اخلاق انسان سلطه گر و ارباب، خواهان مبارزه علیه جنبش انقلابی کارگران و زحمتکشان و خلقهای زمان خود بود. امروزه گروهی از روانشناسان از خود میپرسند چگونه این نرد همیشه بیمار تنهای مهاجر محتاج مهربان شیرین سخن شجاع زیبای آواره رنج کشیده پر شور و شوق خجالتی مجرد و فرزند یک سرایدار کلیسای پروتستان در شرق آلمان دولت پروس و سیاستمداری بیسمارک، این چنین عوام ستیز و دوستدار اشرافیت و ابرانسان و ابرمرد قهرمان همه سر حریف؛ ولی تزاژدیک شد ! ؟
نیچه مشخصات و شرایط زیست در جامعه طبقاتی مانند: سلطه، استثمار، خشونت، فقر، جنگ، فریب، خباثت، و گناه را ضرورت مقوله" زندگی" زمان خود میدانست. او بعدها جای مفهوم و اسطوره زندگی را با شعار و اسطوره "اراده بقدرت رسیدن" تعویض نمود و آنرا دلیل اصلی متافیزیکی و گلوبال برای توضیح هستی و جهان، نیروی تاریخ و دلیل همه: فرهنگها، علوم، فلسفه، ادیان، اخلاق، و هنرها میدانست. نیچه مدعی بود که کل: تفکر، قضاوت، شناخت، منطق و علم، ابزاری ضروری زندگی؛ همچون اراده قدرت هستند که برای کنترل و سلطه بر هرج و مرج و هیجان و جنجال و احساس و برای تسلط بر واقعیت یعنی نفی هرگونه محتوای حقیقی و عینی مهم هستند. او غالب مزخرفات غیرعلمی و شبه فلسفی خود را زیر پوشش پیامبری و قانون گذاری و به سبک متون کتاب انجبل و یا از زبان زردشت تخیلی و یا بشکل "آفوریسم" یعنی جملات قصار و برگزیده و با ژستی نمایشی، شعاری، تراژدیک، سخنسرایانه و متکی بر بیوگرافی غم انگیز خود و بدون نیاز به سند و مدرک و منطق عرضه میکرد.
نظرات و افکار نیچه اغلب در زمان بحران های اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی، یا بدلیل لرزش سلطه بورژوازی مورد توجه قرار میگیرند، یا بازار داغ پیدا میکنند.گروهی از مورخین سوسیالیست فلسفه نیچه را پدر فلسفه امپریالیستی و سوسیال داروینیسم و جریان خرد گریز و محافظه کارپیشا فاشیستی در "فلسفه زندگی" متفکرانی مانند: زیمل، شلر، اشپنگلر، یونگر، و در انسانگرایی فلسفی جناب کهلن، و یا در هموارسازان فکری جاده فاشیسم، میدانند. حتی امروزه ایدهها و اندیشه های ضد دمکراتیک و ضد تحول و ترقی و پیشرفت نیچه در جریانات سیاسی رادیکال بی تاثیر نیست. نیچه با حمایت از اریستوکراتی و نظام برده داری یونان باستان و اشرافیت زمان خود، با کل سنت های هومانیستی، فکری، و فرهنگی لیبرال و بورژایی مترقی تاریخ سیر اندیشه بشر قطع رابطه نمود. شعار" تغییر ارزش ارزشها"ی او بازگشت رادیکال از دست آوردهای فکری آغاز رشد بورژوازی بود. او هومانیسم را تبدیل به شعار "انسان برتر و ابرمرد" نمود.
در فلسفه نیچه میتوان شاهد 3 دوره بود: دردوره اول و تا سن 34 سالگی نیچه زیر تاثیر فلسفه بدبینانه شوپنهاور و موسیقی واگنر بود و خود را مرتبط با فلسفه یونان باستان میدانست. اثر مهم او در این دوره کتاب "تولد تراژدی از روح موسیقی" بود. در مرحله دوم و تا سن 38 سالگی او با واگنر بدلیل آشتی مجدد واگنر با مسحیت. نیچه در این دوره به نقد دین و اخلاق و به رد تئوری نبوغ پرداخت. او از شوپنهاور هم فاصله گرفت و مکاتب پوزیویتیسم، نسبی گرای، و شکاکی را پذیرفت. نیچه در این سالها به داروینیسم، غریزه گرایی بیولوژیک، و سوسیال داروینیسم نیز نزدیک شد. در مرحله سوم و تا سن 44 سالگی، کد و سخن رمز او کتاب "چنین گفت زرتشت" بود که زیر تاثیر منطق خردگریزی و تمایل به اسطوره " شخصیت" و تاثیر اسطوره "اراده قدرت" و تکرار ابدی چرخ گردون هستی، و اسطوره" ابرانسان یا ابرمرد" بود. نشانه های زوال امپریالیسم های استعماری، خواسته های ایدئولوژیک بورژوازی، رشد جنبش کارگری و اشاعه مارکسیسم، و خاطرات شکست انقلاب فرانسه و کمون پاریس، نیچه را به وحشت انداختند و موجب شدند تا وی به تحسین از اشرافیت و برده داری و ابرانسان بپردازد و حاکمیت آنان را مناسب نظم جهانی تبلیغ کند و به تبلیغ علیه ارزش های بورزوازی لیبرال زمان خود بپردازد.
تعداد زیادی از نمایندگان فلسفه بورژوایی قرن 20 از رشته های: ادبیات و هنر و علوم اجتماعی و فلسفه و الهیات از طریق ایدههای نیچه خالق مکاتب گوناگون شدند که محصول آن: در فلسفه اگزیستنسیالیستی امثال هایدگر و یاسپر و کامو بودند. و در فلسفه نیهلیسم امثال ریشتر و پانوتیس و هورنفر بودند. و در روانشاسی امثال فروید و آدلر و یانگ بودند. و در ادبیات ناتورالیستی امثال اشتفان گئورگه بود . در مکتب اکسپرسیونیسم نیز نویسندگان و شاعران گمنام دیگری بودند. درمکتب بورژوا دمکراتیک هومانیستی نویسندگانی مانند برادران هاینریش و توماس مان و برنارد شاو بودند اشاره میشود که رنگین کمان نیچه گرایی در پایان قرن 20 میلادی شامل راستهای رادیکال سیاسی و محافظه کاران اجتماعی مانند موهلر و روهموسر تا نمایندگان لیبرالیسم چپ مانند جامعه شناسان و فیلسوفان مکتب فرانکفورت و ایدئولوگهای رویزیونیستی مکتب "فلسفه عمل" میباشند. یکی از کتابهای لوکاچ، نظریه پرداز چپ اهل مجارستان " نیچه و تخریب اندیشه و روان" با ابزار شعر و شعور نام دارد.
فریدریش نیچه فرزند یک روحانی وسرایدار کلیسای پروتستان در شرق آلمان در سال 1900 میلادی بعد از 11 سال بیماری جنون در سن 56 سالگی درگذشت. او در سن 20 سالگی به تحصیل رشته های الهیات و زبان شناسی باستان پرداخته بود و در سن 28 سالگی نخستین کتابش را منتشر کرد. تاثیر آثار نیچه از سالهای پایانی قرن 19 میلادی توسط محفل هواداران و اطرافیان او به سرپرستی خواهرش الیزابت فورستر؛ یک راستگرای سیاسی ضد یهود، از طریق آرشیو نیچه در شهر وایمار آلمان بسیار متنوع بود و تا پایان قرن 20 میلادی ادامه یافت.
افزودن دیدگاه جدید