با سفاهت هر روزهی «حراست»، شنبه 12 آبان تشت رسوایی دیگری از بام نظام ولایی بر زمین افتاد. پیامد این بلاهت مکرر، بروز جسارت بود از سوی زن این سرزمین در فرازی بالاتر؛ نمودی تازهاز مصافی دیرینه به عمر نظام که تا پایان حیات آن ادامه خواهد داشت. دانشجوی دانشگاه علوم تحقیقات تهران از حجاب بان امریه میگیرد تا در رعایت «عفاف» موی سر بپوشاند، پاسخ اعتراضی این جوان اما واکنشی میشود از پیش اندیشیده و برهنگی خودخواسته معترضانه. گشت ارشاد سر میرسد و این عاصی علیه رسومات عصر حجر را به محبس میبرد تا به محاکمه کشد. تیر اما از چله رها شده است. اعتراض متراکم جامعه دیروقتی است فریادی بیرون زده از گلوی خفگی علیه تحمیلات حکومتی؛ نبرد برای آزادی ادامه دارد.
دی ماه 1396 بود که ویدا موحد شناسا به «دختر خیابان انقلاب»، در آرامش روسری بر چوب کرد تا نه گفتن خاموش زنان به توسری حکومتی را پیام دهد. نظام اما نخواست کنه این برآمد اعتراضی را ببیند. پنداشت که گذراست. در شهریور 98 سحر خدایاری نامآور به «دختر آبی»، سوزان در آتش خشم بخاطر محرومیت زن از تماشای فوتبال استادیومی، با به آتش کشیدن جان جوان خویش اخگر بیداری بر جان زن معترض جامعه افکند. نظام زن ستیز اما باز هم عمق پیام عمومی زن از درون این زبانهی جانسوز را ناشنیده گرفت. شهریور 1401 مهسای گیسو افشان به دست گزمگان در بازداشتگاه جان باخت و شعلهی خشم ضد نظام، در اشتعالی شگرف مشعل «زن – زندگی – آزادی» مشتعل کرد. نظام کر و کور، چاره بنبست را در سرکوب کلان ابعاد یافت.
بر متن آن مصاف خونین، پدیدهی شیر دختر ایرانی نیکا شاه کرمی نوجوان رخ نمود تا الگوی شهامت برای هم نسلانش شود. او ایستادگی زن آزادی خواه ایرانی مقابل حجاب اجباری را به تخت دهشت بازجویی کشاند و تا واپسین دم با لومپنهای اسلام پناهی که به زور خواستند او را لخت کنند جنگید. نیکا اثبات کرد که موضوع نه بر سر نفس عریانی و پوشش چونان بساطی پهن در وسعت کشور از سوی نظام ریا و زور، بل بر سر حق و اختیار آدمی است در برابر اجبار حکومتی. رودررویی دراز دامن به طول سالیان، که اکنون دیگر در واکنش اعتراضی لخت کردن خویش از سوی دختر دانشجو تجلی مییابد. نشانهای عریانبرای میهن گیرشدن این پیام که تن آدمی ملک خصوصی اوست و هموست تصمیمگیرنده در نحوه پوشش خویش و نه ولایت.
نظام در این زمینه بکلی شکست خوردهو آبروباختهای را میماند هم ورشکسته و هم درمانده. اما چون اعتراف به حق شهروندان با هستی عقیدتی خشکیدهاش نمیخواند دیدن و شنیدن نه گفتن جامعه را برنمیتابد. برای درازای پیراهن، کوتاهی آستین، رنگ لباس، جین و غیر جین بودن شلوار، نه فقط حجاب حتی نوع حجاب مقررات وضع نمود و چوب تنبیه پشت آنها چید، هربار اما دست از پا کوتاه ناکامی را شاهد شد. در پی «زن – زندگی – آزادی»، گسیل طلاب تحجر مغز به مدارس دخترانه برای «ارشاد» را سرعت و وسعت داد، اما از نوباوگان چیزی جز سخره و تحقیر ندید. رفتوبرگشت قانون حجاب و عفاف در دالانهای بوروکراتیک و دینی نظام بیش از یک سال وقت برد، اما خود نیز میداند که در اجرا مواجه با فشل شدگی است.
این نیم نگاه فقط هم مرور بر سیر گذشته نیست، آینده را هم در تمام نگاه میبیند: دیر نیست روزی که تهران پدیدهی رژهی موضعی بدن برهنهها را در همین ام القراء به تماشا بنشیند و فضاحت سیاست حجاب اجباری عریانتر از پیش بنماید. بگذار دختر معترض را دچار مشکل روانی معرفی کنند و نیز انتظار آوردن او به تلویزیون برود تا برای جسارت به خرج دادهاش ابراز ندامت کند و از اقدام به برهنگی آگاهانه، برائت جوید. اما با لبخند هجو میلیونها دختری که به مسخره شوی تکراری حکومتی خواهند نشست و در ذهن خود ابتکارات تازه، خلاقانه و غافلگیرکنندهی اعتراضی خواهند پرورد، چه میتوانند بکنند؟ نهایت این مصاف، فقط شکست سیاست تحمیل سبک زندگی بر مردمان نیست، برافتادن نظامی است که حجاب را ناموس خود میداند.
بهزاد کریمی 13 آبان 1403 برابر با 3 نوامبر 2024
مصاف بلاهت و جسارت!
دیدگاهها
موضع گیری سریع و به موقع
اصلاحیه
افزودن دیدگاه جدید