۲۹ اسفند ۱۳۲۸تا ۲۸مرداد ۱۳۳۲در مبارزات سیاسی اجتماعی ایران جایگاه ویژهای دارد و یکی از بزنگاههای تاریخ اجتماعی سیاسی ایران است .
رویدادهای این چهار سال و اندی و رویدادهای پس از آن یکی از مهمترین عوامل دورانی ست که انقلاب ۵۷ و بعدا زآن را رقمزده است.
در این دوره به دلیل کمتوان شدن قدرت استبدادی یکی از مهمترین و واقعیترین فعالیتهای حزبی در ایران شکل گرفت و توانست بخش نسبتاً قابلتوجه ای از مردم را که از دوران استبداد رضا شاهی رها شده بودند به سمت برنامه های خود جذب کند.
دراین زمان حزب توده و جبهه مالی فراگیر تراز دیگر تشکل ها و احزاب بودند. تشکل های دیگر نظیر فدائیان اسلام همانند این دوجریان از اقبال عمومی برخوردار نشدند. ولی به هر حال فداییان اسلام یکی از تشکل هایی بود که در این دوره نقش پررنگی در صحنه سیاسی بعد از این دو جریان داشت.
در این دوره نقش اسلام سیاسی و گرایشهای درون آنهم نقشآفرین در حوادث آن دوران است.
این دوره علاوه بر نقشآفرینی احزاب یکی از مهمترین دوران رشد و برآمد چهرههای سیاسی اجتماعی هنری و ادبی نیز هست.
کمرنگ شدن استبداد پس از سال ۱۳۲۰ امکان ظهور خواستههای ملیگرایانه ،دمکراتیک ،تضادهای طبقاتی و خواستههای مشارکت در تعیین سرنوشت از طرف مردم و اقوام را ممکن ساخت. نقش کارگران بهخصوص کارگران صنعت نفت در این مقطع زمانی بسیار چشمگیر بوده است.
در دوره پس از ملی شدن صنعت نفت شاهد همگرایی بیشتر مردم و گرایشهای سیاسی در مسئله ملی شدن نفت بودیم. ولی در زمینه توسعه سیاسی و همکاری احزاب نهتنها این همگرایی وجود نداشت بلکه به شکل گستره به سمت قطبی کردن جامعه و تنافر گرایشهای سیاسی مختلف سوق پیدا کرد.
پویایی جامعه و موقعیت استراتژیک ایران، با گسترش دامنه مبارزات و خواست ها زنگ خطر را برای نیروهای ارتجاعی دین رسمی و روحانیون، خانواده سلطنتی و نیروهای سیاسی ذینفع همراه آنها و کشورهایی چون انگلستان و امریکا به صدا درآورد.
تضادها بین نیروهای بالنده اجتماعی و نیروهای ذینفع حفظ وضعیت موجود، به سمت آشتی ناپذیری پیش رفت و تمام نیروهای ارتجاعی را به سمت همگرایی در تقابل با نیروهای ملی و چپ سوق داد.
این آشتیناپذیری تا به آن حد پیش رفت که گزیری از درگیری و خارج شدن یکی از این دونیرو راه دیگری در صحنه سیاسی متصور نبود.
نیروهای سیاسی بالنده جامعه در دو طیف ملیگرایان و چپ دارای نقاط ضعف و قوتهایی بود که درمجموع فاقد توان نقشآفرینی همگام و قدرتمند در آن مقطع زمانی گردیدند.
این دوره روندی را شکل داد که نیروهای سیاسی و اجتماعی نقشآفرین در آن، تا به امروز به اشکال مختلف حضور و اثر خود را در حوادث و برآمدهای اجتماعی با فراز وفرودهایی در مقاطع مختلف حفظ کردهاند.
گرایش های سیاسی عمده این دوره و نیروی های دخیل در سپهر سیاسی را می توان در دسته بندی های زیر دید.
شاه و دربار
بعدازآن سقوط حکومت قاجارها نقشآفرینی جنبش مشروطه و تغییر مناسبات سیاسی اقتصادی کشورهای قدرتمند جهانی روند شکلگیری نظام سلطنت در ایران از شکل سنتی که بیشتر با نقشآفرینی یکی از عشایر یا وحدت چند ایل شکل می گرفت تغییر شکل یافت و فرصتی برای تغییر نظامات ایلی کهن و شکل گیری نوع دیگری از سلطنت آغاز گشت. نقش روحانیت و دخالت های پنهان کشورهای قدرتمند به خصوص انگلستان در شکل گیری نظام جدید موثر بود.
جنبش مشروطیت فرصتی فراهم آورده بود که امکان پایان حکومت سلطنتی و تشکیل حکومت جمهوری محتمل به نظرمی رسید ولی دونیروی نامبرده شده و توانمندیهای فردی رضا میرپنج که بعد به رضا پهلوی تغییر نام یافت از ایجاد جمهوری همانند کشور ترکیه جلوگیری نمود.
نیاز به وجود حکومت مرکزی قدرتمند پس از جنگ جهانی اول با توجه به فروپاشی و هرجومرج در کشور و منافع کشور انگلستان پس از جنگ این ضرورت را که شکلگیری دولت مرکزی نیرومند بود الزامی ساخته بود. با نقشآفرینی رضا میرپنج در کودتای سوم اسفند و تصویب مجلس مؤسسان رضا پهلوی پادشاه شد و سلطنت خاندان پهلوی شکل گرفت.
نقش سیاستمداران دوران مشروطه و نوگرایان ساکن خارج کشور برای ساختمان مدرنیزاسیون هم چون تقی زاده، داور، تیمورتاش، فروغی را برای تبدیل کشوری با ساختار کهنه بوروکراتیک قاجاری به ساختاری مدرن نباید نادیده گرفته شود. حکومت پادشاهی پهلوی خواسته و ناخواسته بخشی از وظایف جنبش مترقی مشروطه یا جنبش مغلوب را میباید به انجام میرساند. بخشی از جامعه روشنفکری ترقیخواه با این خواستهها همسو بود و این روند حتی در زمان محمدرضا پهلوی نیز همکاری با نظام پادشاهی جدید ادامه داشت.
اکنون بخش بزرگی از نیروهای مترقی گرد اندیشه جمهوری خواهی چه به شکل سازمانی وجه به شکل فردی قرار دارند. اینان نیرویی بسیار بزرگ ولی پراکندهاند. این نیرو طیفی از نیروهای گسیخته و اصلاح طلبان را در بر می گیرد. بدنه جنبش زن زندگی آزادی، طرفداران رهبران جنبش سبز، طیفی از نیروهای اتنیکی نیروهای مدافع حقوق بشر و کسانی که خواستار حقوق لیبرالی و آزادیخواهی هستند پایه های بالقوه این جریان فکری را می سازند.
این طیف وسیع یکی از نیروهای تعیین کننده جنبش مترقی اجتماعی سیاسی در ایران است و در صورت ساختاریابی دمکراتیک یکی از عمدهترین نیروی آلترناتیو قدرتمند برای تغییری مطمئن در آینده خواهند بود.
توجه به تجارب نهضت ملی کردن صنعت نفت می تواند در اتخاذ رهنمودها، برنامهها ،شعارها، همگراییها نقش مؤثری داشته باشد
-جنبش زنان یکی از تعیینکنندهترین اجزای جنبش مترقی ایران است. این جنبش پس از جنبش مشروطه جنبش ملی نفت و انقلاب ۵۷که در حاشیه قرار داشت، اکنون بخشی از متن جنبش اجتماعی سیاسی کنونی است. جنبش زن زندگی آزادی در سال ۱۴۰۱ وارد حضوری تعیین کننده پیدا نمود.
زنان با یکی از سرکوبکنندهترین سیستم های حکومتی برای اعمال حاکمیت و نقض حقوق اجتماعی وفردی روبرو بودند.
رنان با تظاهرات وسیع خود در اوایل انقلاب توانستند به مدت یک سال حکومت را از اجرای برنامههای خود در سرکوب زنان دور سازند.
خمینی که به شکل ابزاری زنان را به شکل وسیع به صحنه اجتماعی آورد در فردای انقلاب سیاست بسیار خشنی برای سرکوب آنان و تحمیل نگاه واپسگرای خود در پیش گرفت.
دستگیری اخراج تهدید و همراهی نگاه مرد محور جامعه، روزبروز حقوق زنان را پایمال می کرد. تحمیل حجاب اجباری، تصویب قوانین زن ستیز، کشتار زنان ازدواج نکرده (به بیان اسلامی باکره) دگر اندیش چپ ومجاهد پس از تجاوز و بسیاری دیگر از نقض قوانین، ستیز روزمره ای را برای احقاق حقوق زنان رقم زد که تا کنون نیز به وسعت ایران در جریان است.
زنان در به صحنه آوردن مطالبات اجتماعی به خصوص پس از سرکوب دهه شصت نقش تعیین کننده ای در شکستن جو دیکتاتوری ولایت مطلقه فقیه بر عهده داشته اند. مادران خاوران و مادران پارک لاله بخشی از این مبارزات را برعهده گرفتند زنان با استقبال با از فراگیری دانش و ادامه تحصیل در دانشگاه ها در آموختن زبان های دیگر در آموختن موسیقی و خوانندگی در ورود به کسب و کار ورود به تشکل ها و جمع های خواهان حقوق شان نه تنها خود را متحول کردند بلکه توانستند همراهی مردان جامعه با خود را نیزگسترش دهند. این همراهی حتی بخشی از قشری ترین مردان را نیز به حمایت آنان کشاند.
رنان در ابتکارهای فردی خود همچون ویدا موحد سرآغاز فصل نوینی از جنبش اجتماعی سیاسی بودند و هستند که در جنش زن زندگی آزادی یکی از درخشان ترین سکولارترین ضد تبعیضترین ویکی از برابری طلبانه ترین جنبشهای تاریخ ایران آن را به بهترین وجهی به صحنه اجتماعی آوردند.
پذیرش جنبش زنان بهعنوان یکی از مهمترین ارکان جنبشهای اجتماعی سیاسی در ایران و به رسمیت شناختن تشکلهای فمنیستی یکی از مهمترین دست آوردهای زنان مترقی و جسور ایران است.
درک ماهیت و توان این جنبش و همراهی نظری و عملی با آن بخشی بزرگ از پتانسیل نیروهای جمهوریخواه و چپ خواهد بود. هر نیروی سیاسی اجتماعی که آن را نشناسد و پیگیر نباشد نمیتواند در آینده نقش مؤثری بر عهده گیرد.
کار عملی و نظری بر روی جنبش زن زندگی آزادی و فرا رویاندن آن در خون و رگ تمام جنبشهای اجتماعی سیاسی ایران ضرورتی است انکارناپذیر و هر نیرویی که پاسخ مناسبتری به این فراگیری دهد با اطمینان میتوان گفت که در آینده نقش برجستهتری درصحنه اجتماعی سیاسی ایران خواهد داشت.
درک واقعی و عملی از جنبش زنان و تغییرات بین نسلی یکی از مهمترین موضوعات نظری و عملی است که پاسخ به آن راهگشای آینده بهتر ایران خواهد بود.
با توجه به آنچه گفته شد حرکت نظری و عملی برای همگرایی بخشهای ملی جمهوریخواه جامعه اعم از تشکلها، ساختارها ضروری است.
توجه به خواست های اتنیکی بخشی از جامعه وظیفه تمام نیروهای دمکرات و چپ می باشد.
بدون یک الترناتیو موثر و قدرتمند سرنوشت ایران در اختیار سایر تصمیم گیران غیر دموکرات و کشورهای قدرتمند خارجی قرار خواهد گرفت
پس باید بهسوی همگرایی و سر برآوردن آلترناتیو در فضای اجتماعی ایران باشیم.
افزودن دیدگاه جدید