ما حمایت قاطع خود را از زندانیانی که در اعتراض به شرایط غیرانسانی حبس و احکام وحشیانه اعدام در شصت و دومین هفته اعتصاب غذا به سر میبرند، اعلام میداریم و نگرانی عمیق خود را نسبت به وضعیت زندانیان محکوم به اعدام ابراز میکنیم. در این میان، جان پخشان عزیزی، شریفه محمدی و دیگر زندانیانی که در معرض خطر اعدام قرار دارند، با جنایتی سازمانیافته از سوی حکومت مواجهاند. احکام اعدام باید بیدرنگ متوقف شوند.
اعدام ابزاری برای سرکوب و نقض آشکار حقوق بشر است و هیچ توجیهی ندارد .ما خواهان لغو فوری احکام اعدام و رعایت حقوق اولیه انسانی تمامی زندانیان سیاسی، عقیدتی و عادی هستیم و مسئولیت عواقب جبرانناپذیر این سیاستهای سرکوبگرانه را متوجه حکومت و نهادهای قضایی آن میدانیم.
سکوت در برابر این جنایات، همراهی با آن است. ما در کنار زندانیان ایستادهایم و با صدای بلند اعلام میکنیم: اعدام باید متوقف شود!
نه به اعدام – نه به جمهوری اسلامی
در سال گذشته، بیش از ۱۱۵۰ نفر در زندانهای ایران اعدام شدهاند. از این تعداد، ۳۸ زن، ۱۳۵ هموطن بلوچ، ۱۰۴ هموطن کرد و هشت نفر در ملأ عام به دار آویخته شدهاند.
همزمان، جنبش "سهشنبههای نه به اعدام" در ۳۸ زندان کشور و با حمایت نیروهای آزادیخواه و مدافعان حقوق بشر، چه در داخل و چه در خارج از ایران، ادامه داشته است. تجمعات مادران دادخواه، خانوادهها و وابستگان زندانیان در مقابل زندان اوین، زندان لاکان رشت و در شهر سنندج، با شعار و نوشتههای "لغو اعدام" نشان از نهادینه شدن این خواست در عمق جامعه دارد.
ما از تمامی نیروهای آزادیخواه و مدافعان حقوق بشر میخواهیم که با اتحاد و همبستگی در سال جدید، از مبارزات فداکارانه زندانیان سیاسی و مردم آزادیخواه ایران برای لغو همیشگی اعدام و در ادامه، حذف تمامی قوانین ضدبشری جمهوری اسلامی حمایت کنند و مسیر سرنگونی این نظام فاسد و توتالیتر را هموار سازند.
زندانیان سیاسی و عقیدتی باید آزاد شوند و احکام اعدام باید برای همیشه لغو گردد.
دعوت به آکسیون اعتراضی
در ادامه سهشنبههای "نه به اعدام" شما را به شرکت در آکسیون اعتراضی دعوت میکنیم: سهشنبه، ۱ آوریل ۲۰۲۵، ساعت ۱۷ هانوفر – میدان ارنست آگوست
(Hannover, Ernst August Platz)
ژن، ژیان، آزادی
زنده باد آزادی، برابری و عدالت اجتماعی
زندانیان سیاسی و عقیدتی باید آزاد گردند
سرنگون باد جمهوری اسلامی
کانون کنشگران دموکرات و سوسیالیست هانوفر
دیدگاهها
بنظر میرسد چون جوان در اوج احساس است وزیبا پرست،به حماسه گری گرایش زیادی دارد وهمچنین با هنر وموسیقی وشادی پیوندی ناگسستنی دارد،با داشتن این پارادایمها هر حزب وجریان انقلابی بایستی،همراه با آگاهی بخشی در سیاست وفرهنگ مبارزاتی،ازحماسه ها هنر وزیباپرستی وآزادی در این راستا بی توجه نباشد .جوان را باید چیزی داد وچیزی را از آن گرفت،باید اندرونش امید دمید تا حرکت کند بایدبه اوزبان آموخت تا سخنور شود،باید سلاح زیبایی را بدست او داد تا تیر انداز خوبی از خود بسازد،نه یک سلاح پوسیده،از این رو باید جوان راباداشتن امیدها وِآرزوهابحرکت در آورد،بد نیست در این موضوع به دوران ۵۷ اشاره ای داشته باشم ،جوانی بودم که علاقه به مبارزه طبقاتی داشتم ومذوب تحلیلها اشعارها وجملات زیباوبر قهرمانیهای فدائیان ومجاهد میبالیدم تا جایی حتا تا مرز فدا شدن،وهمین انگیزه ها بود که مرا فدایی کرد وطرفدار آن سازمان،سال ۵۸ درشهریوردستگیر وبه سه سال زندان،محروم از شغل دولتی(چون دانشرایی بودم دبیری)وتبعید به اهواز محکوم شدم وتوسط آخوند شیخ محمد محمدی حاکم شّر خرم آباد لرستن حکم ازرادیو اعلام وعملی شد،اما با این همه شور وشوق گاهاً فکر میکردم که راه مبارزه گم کرده ام مردمی با آنهمه فرهنکپوسیده دین که در طول صدها سال درخون ورگشان رخنه کرده بود،وبر سنگ وزر وآهن دخیل میبستند نا امید میشدم وگاهی افسرده.ومیگفتم خدایا چگونه به این مردم باید ستم طبقاتی وعلل وعوامل باید آموخت ودر مقابل سخت به فرهنگ ماتریالیستی پایبند وامید وار ومن در میان این دو پدیده موج زنان تا بحال رسیده ام،وهمچنان باورمند واستوار،اما اکنون با این دنیای بهم پیوسته وپیچیده وواقعاً حساس وپر سرعت باید اسباب باز وساز وآواز دیگری را بکار بست،دوران تاریکخانه ها انتلکتوئل ها وگروه بزرگ علویها واز خود گذشتگیهای خسرو ها جزنیها وکتیرایی ها واسکویی ها و....... سپری شده آنها در دوران خویش نتیجه دادند،هر چند بعداز آقهرمانان ملی میبایست جهت پاسداشت راه وهدف آنها سازمان نرم ونرم ونرم تر میشد تا بتواند طبقه انقلابی یا همان لایه وسطی جامعه را در دنبال خود بسیج کند تا کمتر گرفتار فرهنگ دیکتاتوری دینی شود وآن همه سرمایه را از دست نده ،نتیجه کامم این است کهرهبران واثر گذاران در مبارزه(تحلیل مشخصی از اوضاع مشخص آن دوران نداشتند)واین اوج داستان بود،مثلاً ما شبانه از فلان شهرک یا روستا پا میشدیم تا بیاییم روی سنگی بزرک که در پیچ جاده یا جلو دید بود بنویسیم((تنها ره رهایی جنگ مسلحانه))واقعاً درآن زمان شعاری ناپخته وغیر قابل اجرا وخنده آور بود وما آنرا بالا آرم سازمان مینوشتیم وخیلی هم بر آن مغرور میشدیم.اکنون امید آن میرود که دیگر با دقت ومسیری وروشی در پیش گرفته شود که جوانان این مرز وبوم را به راه مبارزات طبقاتی درستی هدایت شوند وامپریالیسم جهانی را بدرستی بشناسند.در پایان .علت اینکه مشتی جوان دم از پهلوی میزنند چیه؟یکی نداشتن مطالعه وبیخبر ازتاریخچه مبارزاتی این کشور،دوم مقایسه آزادیهای شخصی و اجتماعی شاهنشاهی با حکومت دینی،سوم فرهنگ پوچ وخسته کننده اسلام که بسیاری از جوانان از آن سر خورده وبیزار شده اند وبرای خود جای گزینی میخواهند ودر نتیجه به آن تصویری که از حکومت شاهی برایشان ساخته اند دلبست وگرایش پیدا میکنند وحاکمیت دینی هم به این گرایش راضی وبکامشان تلخ نمیآید،چون شه وشیخ هر دو از یک قماشند،مگر میشود آخود فرهنگ سلطنتی را با مکتب سوسیالیسم که ضد ستم طبقاتی است معامله کند؟نجات ستم دینی در سلطنت هست ولی( در سکولار دموکراتیک) نیست،وجالبه بسیاری از این موجودات بی هویت روحانی،خورا به پهلوی نزدیک میکنند وحاضرند برایش مداحی کنند،!!!!چون اساس فکری وایدئولوژی آنها لرزان وبرهواست.وعده ای از آنها فکر میکنند سلطنت در این کشور زنده میشود،ونمدانند که مردم خیلی آگاه شده ودر وتکاملند[[.بدرود تا درودی دیگر.]]
افزودن دیدگاه جدید