روی سخن این نوشته با همه تلاشگران امر رهایی مردم ایران از زور و سلطه جمهوری اسلامی جهت رسیدن کشور به آزادی، دمکراسی و برابری است و البته بیش از همه با آن کوشندگانی که برای تحقق برابر حقوقی ملی و قومی مبارزه می کنند.
برخی خصلت بندی ها در خیزش های مردمی جاری.
در روزهای آغازین مرداد ماه، با خیزش دیگر بار مردمانی چند از چندین شهر کشور علیه فساد حکومتی و مسببین فقر عمومی، شعله اعتراضات برحق مردمی فضای شهرهای متعددی از کشور را به اشتعال کشاند. اکنون دیگر این نکته ای است محرز که اعتراضات دارای منشاء اقتصادی و اجتماعی در هر نقطه از کشور با فراروئیدن های سریع به سطح کانون هایی برای ابراز خشم علیه حکومتگران، بیانگر وضع انفجاری جامعه است و نمایشی از صف آرایی های سیاسی در برابر حکومت.
با گذشت زمان بر تنوع این حرکات مردمی چه به شکل راهپیمایی، تظاهرات و اعتصابات و چه انواع برآمدهای خلاقانه در فضای حقیقی و مجازی افزوده می شود و بروز هر دم فزاینده اعتراضات اجتماعی در وجود نمایه های نوین را در پی خود می آورد. خودویژگی بارز و امیدبخش تازه ترین دور از خیزهای مردمی، همزمانی تظاهرات موضعی و دوامدار بود با برخی اعتصابات سراسری و نیمه سراسری.
با اینهمه پوشیده نیست که این خیزش ها نه صرفاً از بابت عنصر ذهنی که حتی از جنبه عینی هم، هنوز از ضعف هایی چشمگیر رنج می برند. از جمله بهمانگونه که در جریان برآمدهای های اخیر نیز مشاهده شد، یکی از نارسایی ها همه گیر نشدن این حرکات اعتراضی مردمی در مقیاس جغرافیای کشور است و دیگری کمبود هم پیوندی بین حلقات آن که گاه حتی در حد نبود جلوه می کند. درنگ این نوشته بیشتر بر نقطه ضعف جغرافیایی خیزش هاست و بهمراهش مکثی بر چگونگی رفع آن.
تبعیض ستیزی ی̗ فراگیر.
آگاهیم که این اعتراضات ریشه در مجموعه تبعیضاتی دارند که جمهوری اسلامی بر جامعه اعمال داشته و کماکان هم اعمال می دارد. تبعیضاتی که ناشی از الزامات ساختار ولایی اند و نیز آن رویکردها، امتیازات و منافعی که حکومت ولایی حمل و نمایندگی شان می کند. حکومت جمهوری اسلامی یک گردآمده ای (کلکسیونی) است واقعاً کم مانند از تحمیل اقسام اجحافات بر انواع گروه های اجتماعی کشور؛ تبعیضاتی کلان اعم از سیاسی، طبقاتی، جنسیتی، ایدئولوژیک، فرهنگی و دینی، ملی و قومی و نیز تحمیلات متعدد ریز و درشت دیگر.
اعتراضات جاری نیز متقابلاً، حرکاتی اند دارای وجه مشترک بر سر نفس موضوع برابر خواهی گرچه در جهات و عرصه های مختلف. گرد آورنده انبوهه ای از تبعیض دیدگان در زیر چتر خود، و پژواک فریاد همه آنانی که از برنامه ها و سیاست های این حکومت تبعیض بنیاد به ستوه آمده اند. این اعتراضات مردمی بیانگر تقابل جامعه ایرانی است با استبداد و تبعیضات در جمهوری اسلامی و تکرار مستمر یک "نه!" بزرگ به تحمیلات، سیاست ها، ماجرا آفرینی ها و ناکارآمدی های این حکومت فاسد.
این حرکات اعتراضی فراگیرند و نه که فقط مختص این یا گروه اجتماعی باشند؛ دربرگیرنده کارگران، کارمندان، زحمتکشان، بیکاران، فرهنگیان و دانشجویان؛ متشکل از مالباختگان تا آن توده میلیونی که قدرت خریدشان ظرف فقط چند ماه تا حد نصف فروکاسته و گرانی برایشان بزرگترین کابوس شده است؛ حاوی خیل کلافه شدگان نسبت به آلودگی وحشتناک محیط زیست و همه محرومان از آب و برق و عذاب دیدگان از ریزگردها و دود و دم های شهری؛ متشکل از معترضان متعلق به شیعه، سنی مذهب ها، دراویش، پیروان دیگر ادیان و مذاهب تا دین ناباوران؛ مرکب از زنان به ستوه آمده و "دختران خیابان انقلاب" تا هنرمندان و نیز آرزومندانی از سبک زندگی به شیوه ای که خود می پسندند و می خواهند. اندیشه ورزان را در بردارد و نیز اقشار سازنده ای را که ناگزیر از سنگر بندی در برابر این حکومت انگل شده اند. ورزشکاران و ورزش دوستان هم آغاز به پیوستن به این روند کرده اند. پس، مبارزه ای است همگانی علیه حکومتی که پیوسته بیشتر در خویشتن خویش فرو می کاهد و در قامت فرقه ای رانت خوار حلقه رانت خواری "خودی"اش را مدام تنگ و تنگ تر می کند.
در اهمیت درک راهبردی این خیزش ها از سوی همگان خواهان تغییر.
این خیزش های اعتراضی با خصلت پوششی خود، فقط هم بگونه عینی نیست که حاوی سمتگیری ضد استبدادی حاکمند. شعارهای مطرح در آنها نشان می دهند که عمده نیروی محرکه شان به دنبال آزادی و دمکراسی است و در پی جایگزینی این حکومت با برقراری عدالت در کشور؛ خواستار تامین و تضمین حقوق شهروندی در ایران و برابر حقوقی شهروندان در آن. این خیزش های مردمی، بازتولید متناوب شور و شعور عمومی مردم ایران کنونی اند.
اگر تحول دمکراتیک در کشور مشروط به برآمد نیروی اجتماعی است که هست، پس این خیزش های مردمی را می توان و باید آستانه گذار ایران به دمکراسی دانست و چونان اهرم و نقطه اتکایی جهت تحقق همین هدف. هر آنکس که در ایران دمکراسی بخواهد به این خیزش های مبارزاتی تعلق دارد و هم از اینرو ذینفع در تداوم و پیروزی آنهاست. بنا بر همین سنگ پایه تحلیلی نیز همه آن مبارزانی که عمده توان خود را برای تحقق برابر حقوقی ملی اختصاص داده اند، به خوبی می دانند و لازم است تا بهتر از این نیز بدانند که گسترش جغرافیایی این خیزش ها از جمله شروط اصلی کامیابی آنهاست.
تبعیض ستیزان ملی که بخش مهم و جدا ناشدنی از مبارزات تبعیض ستیزانه در ایران اند و در شمار پیگیران آن، که بر لزوم استقرار ساختاری دمکراتیک و غیرمتمرکز بجای جمهوری اسلامی پای می فشرند، منطقاً براین آگاهند که رفع تبعیض ملی در کشور مشروط به استقرار دمکراسی در ایران است. همه مبارزان راه آزادی و دمکراسی و در میان آنان مبارزان علیه تبعیضات ملی در کشور لازم است تا بدانند که این خیزش ها برای رسیدن به هدف لازم است همه جای کشور را زیر پوشش خویش گیرند. از خراسان تا خوزستان، از بلوچستان تا آذربایجان و کردستان، از بنادر تا ترکمن صحرا، از لرستان و اصفهان و فارس و کرمان تا گیلان و مازندران و گرگان و سمنان، از نواحی مرزی تا مرکز و هر اینجای ایران تا هر آنجای ایران.
برای غلبه بر مقاومت حکومتگران مطابق با آنچه که آرزوی قاطبه مردم ایران است می باید حکومت را در همه جای کشور به چالش گرفت و نه بگونه مجزا از هم و یا فقط در گرهگاه اصلی تحول سیاسی این سرزمین یعنی کلان تهران. تلاشگران برپایی ایران دمکراتیک، ایرانی که در آن تبعیض ملی و قومی رخت بربندد تا جایش را تامین آزادی ها و برابر حقوقی همه مردمان ایران در همه زمینه ها بگیرد، نقش بس مهم و موثری در همه گیر کردن جغرافیایی مبارزه دارند.
القایی زهرآگین و تصوری خطا؛ هر دو اینان!
القاء این فکر نادرست و مهلک و عمدتاً هم توسط جناح های حکومتی به افکار عمومی مبنی بر اینکه خیزش های ضد حکومتی خطر به اصطلاح تجزیه کشور را در پی دارند، عملاً در خدمت جلوگیری از تحقق هم پیوندی مبارزات اعتراضی سراسری است با جنبشهای ملی معطوف به نفی جمهوری اسلامی و استقرار دمکراسی در ایران! حال آنکه خطری اگر متوجه یکپارچگی ایران واحد باشد همانا از سوی رویکردهای ایران بر باد ده خود همین حکومت است و بس. این "سیاست امنیتی" خود حکومت مبتنی بر "عمق استراتژیک هلال شیعی" دربرونمرز است که امنیت ستیزترین فضا در بیرون و ضد امنیتی ترین فضا در درون کشور را به ضرر مردم ایران پدید آورده است.
در شیپور کردن اینکه "شورش"ها علیه حکام اسلامی ایران را به سوی تجزیه می برد متاسفانه خیلی هم بی نتیجه نیست و توانسته که خریدارانی در طیف رنگارنگی از دلواپسان نسبت به چند و چون تحولات سیاسی در کشور بیابد. حکومت از وجود محافظه کاری ها در جامعه ای که آسیب دیده از مخاطرات گذشته در محاسبات سیاسی است و نگران از خطرات موجود و احتمالی در فردا ناشی از اوضاع منطقه، قویاً سوء استفاده کرده و می کند.
از سوی دیگر اما این دست از تبلیغات جمهوری اسلامی و آن نوع از توهمات محافظه کارانه گاه آلوده به ناسیونالیسم مرکزگرا در میان نیمه و شبه اپوزیسیون، متقابلاً به تقویت تصور و رویکردی خطا در میان برخی از مبارزان ملی و قومی دامن زده و می زند. در این به دام افتادگان حس نالازمی تقویت می شود که بنا به آن گویا مبارزات سراسری "مال فارسهاست" و ربط چندانی و یا که حتی اصلاً ارتباطی با مطالبات ملی در مناطق تحت تبعیض مضاعف ندارد! این دوگانه سازی مصنوعی در دو سوی چالش، سم مهلکی است علیه مبارزه برای دمکراسی در ایران و نیز زهری در کام مبارزان اصیل تحقق برابر حقوقی ملی در کشور.
راه مقابله با این سمومات!
این اباطیل تنگ نظرانه و محافظه کارانه در هر دوسو را از جمله با هدفمند کردن مبارزات و ابراز همبستگی ها در آن است که می توان تضعیف و خنثی کرد. باید بر این ایستاد و به رواج آن برخاست که هر شاخه از مبارزه ضد تبعیض در هر جایی از کشور مولفه ای است از مبارزه همگانی برای دمکراسی و برافکندن بنیاد تبعیضات در ایران؛ که این شاخه ها نیازمند درهم تنیدن اند تا جنبش تنومندتر شود نه که با شاخ در شاخ شدنشان دامن زننده به تفرقه. پشت شعارهایی چون «تبریز، باکی، آنکارا.... بیز هارا فارسلار هارا ( تبریز، باکو، آنکارا / ما کجا فارس ها کجا؟)»، "کرد دوستی غیر خود ندارد"، "عجم با عرب نمی سازد" را باید کاوید تا همدستی نهفته ناسیونالیسم افراطی و مرکز گرایی مفرط با "سربازان غیبی امام زمان" را در آنها نهفته یافت و از برخی پروژه های شوم پرده برداشت!
به تکرار باید گفت که هیچ تلاشی در راه تحقق برابر حقوقی ملی در ایران - همچون رکنی از ارکان دمکراسی- به بار نخواهد نشست مگر با قرار گرفتن بر متن و ریل کوشش سراسری جهت استقرار دمکراسی و آزادی ها در کشور. جلب همدلی و همبستگی نسبت به حقانیت مطالبات ملی آن مردمانی از کشور که هر چند خود متحمل تبعیض مضاعف ملی نیستند اما در همانحال سخت معذبند از وجود ستم های عمومی موجود، در بستر همین مبارزات مشترک امروزین عملی است. فهم درد متقابل، بیشتر کار امروز است و نه فردای پیروزی، که در دیرهنگامش مواجه خواهد بود با دشواریهای بیشتر.
چشم انداز پیروزی در راه برابر حقوقی خواهی ملی در ایران را باید در پتانسیل مبارزاتی درونمرز دید و آن را در استقرار دمکراسی در کشور جست و نه در توهم "پتانسیل"های فرامرزی و امر موهوم "نجات" صرفاً خودی و جدا کردن های حساب خویش. رفع تبعیض ملی را باید روندی دراز مدت فهم کرد و کوشید تا با مشارکت جویی در مبارزه همگانی و وام گیری از بردباری ها و پیگیری ها در این مسیر بتوان به بسیج کشوری در موضوع برآورده شدن حق خواهی های ملی رسید.
تداوم خیزش ها را باور کنیم و به ادای سهم خود درآنها برآئیم.
به تکرار باید گفت که ایران دیر وقتی است سوارشده بر قطار شتاب آهنگ خیزش های زنجیره ای تا جامعه ایران بتواند متکی بر همین روند مبارزاتی تکلیفش را با حکومت ولایی یکسره کند. جمهوری اسلامی البته می تواند تا مدتی از مخمصه های لحظه ای بگریزد، زمین خوردنش اما طی این جنبش روندی برو و برگرد ندارد. اعتراضات متناوب مردمی برخوردار از زمینه اند و نه که برخاسته از خلاء. مرداد ماه نه پس لرزه دی ماه که بازتولید آن بود بر زمینه و بستر گسل هایی اساساً واحد و مشترک. آینده و آینده نزدیک ایران را واقعیت فعال انواع شکاف ها و بحران های چند وجهی است که رقم می زنند و شکوفایی این کشور نیز جلوه گر بر بستر حل همین ها.
این حکومت در سراشیب به محاصره مدنی درآمدن توسط جامعه ناراضی از خود طی طریق می کند و با فروبردن جامعه ایران در بحرانی همه جانبه، باد می کارد و کشور را رو به درو کردن توفان می برد. هر چه هم زمان می گذرد در کنترل بحرانهای خود تولیدی اش کم توان تر از پیش می شود چون حرکات مطالباتی مردمی در چهره آشکار سیاسی، گستره توده ای و توان تجربی باز بیشتری به خود می گیرند. اتکای حکومت عمدتاً بر سرنیزه است که این خود آفتی است علیه موجودیتش؛ زیرا به دست خود همین نیزه را در برابرامواج تعرضی مردم به سایش می کشد تا فروپاشی اش سرعت گیرد!
سیر تکاملی مبارزاتی را اما نباید خودبخودی تلقی کرد و بی نیاز دانست از نشاندن اقدامات حمایتی فعال در پشت آنها. پیامد انفعال در این زمینه، تنها گذاشتن خیزش هاست از یکسو و تک ماندگی مولفههای جنبش از دیگر سو؛ و این منجر به تداوم ناگزیر پراکندگی ها به کام نظام با نتیجه هم افزایی عمر آن. تنها با مشارکت در این خیزش هاست که خیل تحول خواهان خواهند توانست کامیابی جنبش همگانی را در چشم انداز دیده و آن را تضمین شده بیابند. تنوع اعتراضات همزمان، گستردگی جغرافیایی آنها و پیوند یابی هایشان با همدیگر از لوازم موفقیت این زنجیره خیزش هاست.
خیزش های مبارزاتی جاری که بی تردید تکرار شدنی اند و در اشکال مخصوص به خود توسعه یافتنی، یقیناً همبستگی وهم پیوندی را احتیاج دارند. فعالان این خیزش ها به ابتکاراتی هم چشم دوخته اند که تحقق شان از مبارزان کرد، آذربایجانی، بلوچ، عرب، ترکمن و دیگر مبارزان تلاشگر در راه از میان برداشتن هرگونه تبعیض ملی و مذهبی انتظار می رود. پس هر آنی که دوستدار و آرزومند این باشد که مردمان کشور بتوانند در هر منطقه از ایران امورات خویش در دستان خود گیرند و همه زبان ها و فرهنگ های متنوع مناطق ملی کشور ما در کنار زبان سراسری و بر بستر همبستگی ملی - کشوری شکوفا شود، یار و یاوری است نه مقطعی بل پایدار برای این خیزش های آستانه گذر ایران به دمکراسی. انتظار از او اینست که حق دوستی و همیاری با این مبارزات را بسی پیگیرتر از اکنون و هر چه جانانه تر بجا آورد و همزمان با این همبستگی مبارزاتی، مصرانه بر خواست های ملی خود پای بفشارد و خواستار حمایت متقابل فعالان مبارزه دارای جنبه سراسری از مطالبات برحق ملی خود شود
افزودن دیدگاه جدید