نوشتۀ راوی کانبور Ravi Kanbur و لین اسکوایر Lyn Squire
2. درآمد و مصرف
2.1 اندازهگیریهای متعارف - ادامه
فرق میان فقر گذرا و مزمن بهعنوان یک مسئله مهم در چارچوب "بحران شرق آسیا" آشکار شد. حدت فقر در اندونزی، که در اثر این بحران بیش از همه آسیب دیده بود، سنتاً در مناطق روستایی بود. با وجود کاهش فقر در روستاهای اندونزی، میزان آن در سال 1997 هنوز 12.4 درصد بود، در حالی که این میزان در مناطق شهری 9.2 درصد بود. به عبارت دیگر در سال 1997، هفتاد درصد فقیران اندونزی در مناطق روستایی زندگی میکردند. اما اثر فوری بحران بر بخش مالی و شرکتها وارد آمده و بنابراین انتظار میرفت فقر بیشتری را در مناطق شهری موجب شود. هم اکنون شواهدی وجود دارند که این برداشت را تأئید میکنند. یک نظرسنجی از ۲۰۰۰ خانوار نشان داد که درآمدها در مناطق شهری یک سوم کاهش یافتند، در حالی که در مناطق روستایی این کاهش کمتر از ۱۵ درصد بود. اختصاص طرحهای حمایتی درآمدی — مانند برنامه های اشتغال عمومی — بر اساس توزیع فقر پیش از بحران، بسیاری از فقیران جدید در مناطق شهری را از قلم انداخت.
حال فرض کنید ما مبتنی بر خط فقری عمل کنیم که با "خانوادههای برابر" رفتار برابری را ایجاب می کند. آیا این الزاماً به معنای رفتار برابر با افراد برابر نیز هست؟ پاسخ این پرسش بستگی دارد به این که خانوادهها چگونه درآمد یا غذا را میان اعضای خود توزیع میکنند. برای آزمون اهمیت کمی گذار از سنجشهای مبتنی بر خانوار به سنجشهای مبتنی بر فرد، حداد (Haddad) و کانبور (Kanbur) از دادههای مربوط به مصرف کالری توسط افراد، در نمونه ای از خانوارهای روستایی در جنوب فیلیپین استفاده کردند. آنها دریافتند که نادیده گرفتن نابرابری درون خانوادگی به برآورد دست پائین از نابرابری کل میانجامد. مثلاً شاخص جینی* با انتقال مبنا از خانوار به فرد حدود 35 درصد افزایش مییابد. از سوی دیگر، رتبه بندی گروههایی که محصولات مختلف تولید میکنند یا دارای وضعیتهای مالکیتی متفاوت اند، با این تغییر مبنا دستخوش تغییر نشد.
نحوۀ تخصیص درآمد میان اعضای خانوار میتواند تأثیر چشمگیری بر شکلگیری و اجرای سیاستها داشته باشد. در مدل یکپارچه، که فرض میکند یک مطلوبیت مشترک بر کل یک خانواده حاکم است، سیاستگذاران تنها از طریق تغییر قیمتهای نسبی میتوانند تخصیص بودجه را در خانوار تغییر دهند. اما مدلهای دیگر از این فرض که درآمد درون خانواده به طور کامل یک کاسه میشود و یک مطلوبیت مشترک وجود دارد، فاصله میگیرند و در عوض فرض میکنند که اعضای خانوار در فرایند "چانه زنی" شرکت میکنند یا بهطور مستقل عمل میکنند1997. در این مدلها، اثر امدادهای عمومی بر رفاه ممکن است بسته به هویت دریافت کننده متفاوت باشد. در تأیید این نکته، توماس نشان داده است که آثار درآمدهای غیرکاری که در خانوارهای برزیلی به زنان تعلق میگیرد، بر مصرف سرانه کالری و پروتئین، باروری، بقای کودک، و شاخص وزن به قد برای کودکان زیر هشت سال، با حالتی که همین میزان درآمد به مردان میرسید، تفاوت دارد. برای مثال، درآمد غیرکاری که به مادر میرسد، احتمال بقای کودک را 20 برابر بیش از حالتی افزایش میدهد که اگر این درآمد به پدر میرسید.
همچنین اگر اطلاعات درون خانوار "یک کاسه" نشود، این که سیاستهای تأمینی خطاب به کدام عضو خانوار طراحی شوند، اهمیت می یابند. فرض اشتباه در سیاستگذاری ممکن است باعث شود که، برای نمونه، فناوری جدیدی پذیرفته نشود یا پروژههایی اجرا شوند که یک گروه خاص را در وضعیت بدتری قرار دهند. برای مثال، در جمهوری دومینیکن، فرض پروژۀ "ابتکار احیای جنگلها" این بود که مردان و زنان به یک شیوه از چوب استفاده میکنند. در نتیجه تنها با مردان مشورت شد. تنها در میانه پروژه بود که از زنان نیز نظرخواهی شد، و مشخص شد که این پروژه نیازهای آنان را برای چوب مورد نظرشان تأمین نمیکند. اما این نکته زمانی آشکار شد که دیگر برای پاسخ به این نیازها دیر شده بود.
با وجود دشواریهای بسیار در سنجش فقر به شیوههای متعارف، این تلاش در 25 سال گذشته پیشرفتهای چشمگیری داشته است. بخش بزرگی از این موفقیت مرهون افزایش دسترسی به پیمایشهای خانوار است. بین نخستین گزارش پیشرفت بانک جهانی درباره فقر در سال 1993 و گزارش دوم در سال 1996، شمار کشورهای کم درآمد و با درآمد متوسط که امکان ارائۀ دادههای خانواری درباره درآمد یا هزینه را داشتند، بیش از دو برابر شد و از 31 کشور به 71 کشور رسید. این دسترسی به پیمایشهای خانوار، به هر شکل که بوده، دانش ما درباره فقر را محسوساً افزایش داده و پیوندهای میان رشد درآمد ملی و تغییرات در نابرابری را روشنتر کرده است. در فصل آینده به این موضوع خواهیم پرداخت.
* شاخص جینی معیاری است برای نشان دادن نابرابری درآمد یا ثروت در یک جامعه. شاخص صفر جینی بیانگر برابری کامل است، جایی که درآمدها یا ثروتها همه یکسان اند. شاخص جینی یک (یا ۱۰۰٪) بیانگر حداکثر نابرابری در درآمدها یا ثروتهاست. بالا بودن این شاخص در یک جامعه به عنوان شاخصی از بالا بودن اختلاف طبقاتی و نابرابری درآمدی منظور می شود.
پانزدە خرداد ١٤٠٤
افزودن دیدگاه جدید