رفتن به محتوای اصلی

چگونه یک کشور به فساد کشیده می‌شود؟

چگونه یک کشور به فساد کشیده می‌شود؟

می‌پرسد: چند سال است از ایران خارج شدی؟ می‌گویم هشت سالی می‌شود؛ نگو هشت سال! حتی هشت ماه قبل هم خارج شده باشی تصورت کهنه است؛ هرروز وضعیت فرق می‌کند!

ایران تغیرش روزانه است ! هرروز که از خواب بلند می‌شوی وضعیت نسبت به‌روز قبل تفاوت کرده. شب با اندک ذخیره‌ای می‌خوابی صبح برمی‌خیزی، مفلس شده‌ای! حتی آدم‌ها هم هرروزه عوض می‌شوند. هرروز فاصله طبقاتی بیشتر می‌گردد. با هر نوسان دلار با هر بالا رفتن قیمت‌ها.با هر شعار مرگ بر.. ،با هر دزدی کلان و بسته شدن کارخانه‌ها و شرکت‌های‌ ریزودرشت. هزینه‌های‌ کمرشکن جنگ‌های‌ نیابتی در سوریه ،تر و خشک‌کردن حزب‌الله لبنان ،حماس فلسطین، حوثی‌های‌ یمن.

کشور فقیرتر می‌شود و تعداد بیشتری به زیرخط فقر پرتاب می‌شوند!

تمام بحث‌ها، تمام نوشته‌ها سر درگیری‌های‌ درون حاکمیت ،سر دولت ،سر مسائل خارجی است !چرا کسی از تغیر و تحولات سریع و درهم‌ریزی جامعه انسانی ایران چیزی نمی‌نویسد ؟از مردمی که دارند پرپر می‌شوند، مردمی که دارد هست‌و‌نیستشان بر باد می‌رود. مردمی که دارند مانند مردگان متحرک می‌شوند و لبخند از صورتشان محو می‌گردد. مردمی که در پس ماسک‌های‌ نهاده بر صورت حرکت می‌کنند. شناختن واقعی چهره آن‌ها روزبه‌روز سخت‌تر می‌شود. نمی‌دانی می‌خندد یا می‌گرید؟ "آن‌که بر در می‌کوبد شب‌هنگام برای کشتن چراغ آمده است!"

شاملو، نمی‌توانی تجسم کنی فلاکتی را که در تمامی عرصه‌های‌ زندگی جامعه ایران به آن دچار شده است. بسیار سریع‌تر ازآنچه که تصور می‌کردیم جامعه دسته‌بندی‌شده. فاصله فقر و ثروت به چنان دره عمیقی تبدیل‌شده که فرودستان جامعه در ته آن دره به‌سختی دیده می‌شوند.

ثروت‌های‌ نجومی،‌ متمرکز در دست عده‌ای مشخص که یا از حلقه رهبرند! یا سپاه و یا دولت چنان قدرتی به هم زده‌اند که کشوری درون کشور و شهری درون شهر به وجود آورده‌اند. جوابگوی هیچ‌کس نیستند ! اصلاً کسی را تنی نمی‌بینند که جوابگویش باشند!وقتی به امکانات و شیوه زندگی آن‌ها نگاه می‌کنی نمی‌توانی تجسم کنی که در ایران هستی.
شمال شهر محل زندگی دزدان و قانون‌شکنان بی‌دردی است که با ماشین‌های آخرین سیستم در خیابان‌ها ویراژ می‌دهند با پری‌رویانی در بغل‌دستشان که سختی چند جراحی برای زیبایی را به جان خریده‌اند. لب‌های‌ بوتاس زده، چشم ای کشیده شده، بدون حجاب لم‌داده بر صندلی و پا نهاده بر داشبورد! مرد می‌خواهم که مزاحمشان شود. تنبان نیروی انتظامی و منکرات را شال‌گردنشان می‌کنند و با تیپایی روانه بخش‌های‌ مرکزی و پائین‌شهرشان می‌نمایند. کسی جرئت ورود به بوتیک‌های‌ رمزدارشان ندارد. مقابل شیک‌ترین رستوران‌ها ترمز می‌زنند!گارسون کروات زده‌ای که تا نیمه خم‌شده می‌پرسد: "قربان چه نوع شرابی را میل دارید؟ فرانسوی؟ ایتالیائی؟ یا ویسکی میل می‌کنید؟ چیز دیگری اگر میل دارید موجود است! "در این قسمت شهر برای این بخش از آقازاده‌ها و تازه به دوران رسیده‌های‌ جمهوری اسلامی همه‌چیز مهیا و امکان‌پذیر است. کباب تیهو بر سیخی از شاخه گل سرخ. سروران جدید! سوگلی‌های‌ نظام!

در صد معینی که اولین حلقه حاکمیت، سیاست دهندگان، نقدینگی داران و چپاول گران بی‌شرم و طلبکار از جامعه! حامیان فربه گشته حاکمیت هستند. کسانی که بعد از انقلاب، بعد از جنگ، آرام‌آرام جای خود را در کلیدی‌تر جاها تثبیت کردند ! میخشان را در بیت آقا، در سپاه ،مجلس ،قوه قضائیه، اجرائیه، بانک‌ها ... هر جا که بوی پول و قدرت می‌آمد کوبیدند. خدا هم قادر به تکان دادنشان نیست!

از دم دزد ، فاسد، حقه‌باز، پاچه ورمال بی‌هویت‌هایی هستند که از اعماق جامعه به بالا پرتاب‌شده‌اند. بدون آن‌که برای ثروت‌های‌ بادآورده‌شان یک ساعت کارکرده ،عرق ریخته و رنج‌برده باشند. یک اریستو کرات، یک سرمایه‌دار ملی، یک خلاق مانند "خیامی‌"، "خسروشاهی" در بین آن‌ها نیست. توطئه گران و برنامه ریزان حکومتی!

در بالای شهر در مدرن‌ترین پنت‌هاوس‌ها نشسته صبح با لندکروز انگشت به دماغ با زیرشلواری پسرش را به مدرسه می‌رساند از پشت سرش داد می‌زند "پدرسگ ،مادربه‌خطا شلوغ نکنی‌ها !" حاج‌آقا سر راه کله‌پاچه برای صبحانه با دو عدد سنگک خشخاشی می‌گیرد و به خانه برمی‌گردد." خدایا به حرمت حسین این امنیت و خوشی را از ما نگیر! "لبخند موذیانه و مسخره‌آمیزی می‌زند، کنترل گاراژ پنت‌هاوس را فشار می‌دهد؛ وارد قصر می‌گردد؛ با دست لقمه گنده‌ای بر دهان می‌گذارد و به برنامه صبحگاهی بی‌بی‌سی نگاه می‌کند. هرهر،کرکر به ریش مردم می‌خندد.

این لایه با قدرت و ثروت عظیمی که در دست دارند.سرنوشت سیاسی و اقتصادی ایران را رقم می‌زنند. از آیت‌الله مکارم شیرازی تا آیت‌الله یزدی، تا عسگراولادی‌ها از دار دسته لاریجانی‌ها گرفته تا لات‌هایی مانند: قالی‌باف، ضرغامی‌، رضایی، شمخانی، رفیق‌دوست، فرماندهان عقال فلسطینی بر گردن سپاه، تا حسین شریعت مداری‌ها، پیشانی به قاشق سیاه کرده گنده چال! از خاوری‌های‌ پنهان در زیر ریش و تسبیح، تا توکلی‌ها، احمدی‌نژادی‌ها، اصلاح‌طلبانی از جنس عارف تا اعتدال‌گرایانی دزد و کلاش چون نعمت زاده‌ها، محمد شریعت مداری‌ها ،تا برادر روحانی الا ماشاالله. دست همه این‌ها داخل یک کاسه است. کاسه‌ای زیر عبای خامنه‌ای با نظارت برادران قاچاقچی !کشور متعلق به آن‌هاست و مردم بازیچه پدرسوختگی آن‌ها.

این‌ها کشور خودشان، شهر خودشان مراکز خرید، تفریح، خوش‌گذرانی‌های‌ خودشان را دارند و آقازاده‌هایشان که ژن برتر دارند هر طور که دلشان بکشد، زندگی می‌کنند و خاک در چشم مردم می‌پاشند. عجالتاً سینه‌چاک انقلاب‌اند تا هواسنجشان کی گردش به جهت مخالف را نشان دهد.

بخش دیگری که می‌توان آن‌ها را بخش اقشار یا به‌گونه‌ای طبقه متوسط نامید در حدفاصل فقر و یک زندگی بخور نمیر گذران می‌کنند. زندگی کارمندی و حقوق بگیریشان جواب نمی‌دهد و به‌گونه‌ای کارچاق‌کن و جابه‌جا کنندگان پول‌های‌ همان قسمت بالادستی‌اند. ماشین‌های‌ واردشده توسط آن‌ها را می‌فروشند.دارو‌های‌ قاچاق را در بازار آب می‌کنند ،واسطه‌گری می‌کنند.سرویس در شکل‌های‌ مختلف می‌دهند. تا گذران زندگی کنند.بنگاه باز می‌کنند ، نزول می‌دهند. ناراضی از وضع موجودند ! پای ثابت تلویزیون‌های‌ خارج از کشور و سریال‌های‌ ترکی، آمریکائی و کانال من و تو هستند! در یک همسان پنداری دائم با زندگی غربی و تقلید کمدی، تراژدی آن‌ها! با حسرت گذشته! و مقایسه حال و زمان شاه ! منتقد نظام‌اند! پای اصلی انتخابات به امید آن‌که تغیری ایجاد شود.عمده معترضان سرکوب‌شده اعتراضات سال هشتادوهشت !دانشجویان و فارغ‌التحصیلان بیکار پراکنده! نان‌خور سفره والدین ! آرزومند یک زندگی مدرن و آسوده در این بخش قرار می‌گیرند؛ طبقه متوسطی که به هر جان کندنی هست بچه‌هایشان را به دانشگاه دولتی و آزاد می‌فرستند ولو با رشوه گرفتن ،علی کلاه کردن ولی کلاه کردن، قرض کردن ،فرش زیر پا فروختن. در تلاش برای دررفتن در اولین فرصت از کشور.طبقه‌ای که هرروز ناامیدتر می‌شود و در خطر سقوط به پائین است! آبروداری، نجابت و اخلاقش نسبت به میزان سقوطش کم‌رنگ‌تر می‌شود و باورش نسبت اصلاحات و اصلاح‌طلبان کمتر!

اما بیشترین و عظیم‌ترین بخش جامعه که بیشتر از نیمی ‌از اهالی را تشکیل می‌دهند، اقشار پائین جامعه ،حاشیه‌نشین‌های شهری،مناطق محروم، ساکنین حلبی‌آبادها، پلاستیک آباد‌ها، روستا‌های‌ دورافتاده، بخش وسیع از کارگران، کسبه مال‌باخته ،لشگر بیکاران، سقوط کردگان از طبقه متوسط به درون سیاه‌چاله فقر! محصولان فقر، بی‌سوادی !که مرا یاد کتاب "انسان‌ها و خرچنگ‌های‌" خوزه دو کاسترو می‌اندازند.

لشگری عظیم که از صبح علی‌الطلوع تا پاسی از شب مانند سگ پا سوخته می‌دوند در محدوده جغرافیائی تعین شده خود که راهی به‌طرف بهشت بالانشینان ندارد بالا پائین می‌روند تا لقمه نانی در دهان خود و خانواده خود بگذارند.
در جنگی سخت بی‌رحمانه و تن‌به‌تن. درهم می‌لولند سر هم کلاه می‌گذارند، رکیک‌ترین دشنام‌ها را می‌دهند، چاقو می‌کشند، دزدی می‌کنند، مواد جابه‌جا می‌نمایند، معتاد می‌شوند، به تن‌فروشی تن می‌دهند! تا زنده بمانند! فحشا، ایدز در این بخش از جامعه بی‌داد می‌کند. بیشترین زندانیان را آن‌ها تشکیل می‌دهند. عمده‌ی کودکان کار، محصولات شبانه آن‌ها هستند! تلخی، سختی، خشونت، اجحاف، نابرابری و سرکوب مداوم آن‌ها را گرگی کرده در مصاف زندگی که به چیزی جز یک‌لقمه‌نان باور ندارند. اکثریتی که همیشه زیر نظر حاکمیت‌اند. مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند و با کمترین تخطی سخت‌ترین سرکوب در حقشان اعمال می‌شود!

نه، به اسلامش؛ نه، به امامش. نه آخرتش، و نه به این دنیایش! نه به رفیقشان و حتی بستگانشان اعتقادی ندارند! همراهان قافله، رفیقان دزدان !تلخ است اما این‌چنین است حال‌وروز کشور گل‌وبلبل !آن‌ها هم !خانواده‌هایشان به هر جان کندنی هست پای ثابت مدیای خارج‌اند و رؤیاهای‌ خود را می‌بافند نشسته به امید فرجی، ناجی‌ای هرکس که می‌خواهد باشد! از این جهنم نجاتشان دهد! می‌پرسم با چنین تصویری که تو می‌دهی ...؟

ادامه دارد

 

دیدگاه‌ها

مجید

هر کلمه و هر جمله دروگوهر بود. از هر پاراگراف می توان فیلم یا رمان ساخت. هنرمندان! این هم موضوع که دنبالش می گشتید. عمرت دراز باد تا باز هم بگویی.

جمعه, 01.02.2019 - 19:21 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید