متمرکز بر رویکرد اپوزیسیونی!
اپوزیسیون جمهوری اسلامی در معنای انطباقی درست کلمه، چون اصلاح این نظام را عملی نمیبیند پس بر اصلاح آن نیست. همزمان، ناراضیان درون سیستمی و منتقدان بیرونی معتقد به اصلاح سیستم قرار دارند که رنگینکمانیاند از شبه اپوزیسیون تا نیمه اپوزیسیون. اینان کوشندگان اصلاح سیستماند، حالآنکه اپوزیسیون با تمرکز بر گذار، جامعه را به عبور از جمهوری اسلامی فرامیخواند.
اپوزیسیون و این رنگینکمان، به راهبردهای متفاوت متعلقاند و هر یک نیازمند مشی، راهکارها و زبان ویژه خود. درآمیزی این دو در سیاست بر پایه همانندیهای ممکنهشان بر سر موارد برنامهای، به افلاج سیاسی هر دو منجر میشود. مناسبات بین اینان بر پایه رقابت سیاسی تنظیم شدنی است که نباید گذاشت شکل تخاصم به خود گیرد.
آینده طیف شبه و نیمه اپوزیسیون عموماً نزدیک شدن آنها به اپوزیسیون است، زیرا که این نظام بنیاداً دفعکننده هر منتقد و معترضی است. اپوزیسیون دمکرات به چنین آیندهای مشتاقانه و مسئولانه چشم میدوزد، اما در اکنون خود همه توش و توان خویش را بر متحد کردن مؤلفههای اپوزیسیون دمکرات میگذارد و تمرکز را بر تدبیر بینی پیرامون چگونگی گذار و مدیریت دوره گذار مینهد.
چه نوع گذار؟
گذار از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی با گذار از آن به اقتدارگرایی از نوع دیگر، مغایر هماند. اهدافی متضادند که رویکردهای ویژه خود میطلبد و هر یک نیز متکی به روش و نیروی خاص خویش میشوند. گذار به دمکراسی، برای رسیدن به آماج ملی دمکراتیک است که خود را در پایبندی به گذار دمکراتیک نشان میدهد؛ در گردآوردن پلورالیستی و دمکراتیک همه دمکراسی خواهان مخالف با هر قسم از اقتدارگرایی اعم از مستقر تا در کمین نشستگان.
سنگپایه دمکراسی سیاسی به این است که قدرت از اراده آزاد شهروندان برخیزد و زیر نظارت آنان باشد. این مشخصه بنیادین دمکراسی تنها برای زمانه پسا گذار نیست، اعتبار آن به بروزش در روند گذار نیز است. اعتماد به نتیجه دمکراتیک گذار، در حین گذار شکل میگیرد و بدل به نیرو میشود.
- دمکراتیک یعنی بسیج کامیاب شهروندان حول درخواستهای دمکراتیک؛ محاصره مدنی قدرت حاکم از طریق اتخاذ مبارزه خشونت پرهیز؛ بر بستر جنبش قدرتمند تعمیق بردن شکافهای درون سیستم برای فرسایش قدرت و نیز به پشتوانه نیروی مردم استفاده از امکانات بینالمللی در چالش با قدرت. گذر دمکراتیک، برای عقب نشاندن قدرت حاکم است تا نقطه جایگزینی آن با دمکراسی. این گذار، هدفمند و روشمند است و مرز روشنی با بلبشو و تنشآفرینی دارد.
ایدهای روشن با معماری بغرنج.
آینده ایران دمکراتیک، با ایده اتحاد ملی پیرامون سکولار دمکراسی است که حقایق سیاسی مبرمی آن را پیوسته و هرلحظه به تماشا مینهند. شکلگیری چنین اتحاد فراگیری، جنبه ناگزیری دارد و دیر یا زود شکل خواهد گرفت. مقاومتها در برابر آن از جنس سیاسی است و نه نظری و روشی، و لذا شکننده. پس، مسئله اصلی را ساماندهی این اتحاد و چگونگی آن بدانیم و تماماً بر همین متمرکز شویم.
قدمت ایده اتحاد فراگیر سکولار دمکرات به عمر جمهوری اسلامی است. پیشنهاد تأسیس جبهه دمکراتیک پاسخگوی اوضاع پسا انقلاب، از فردای استقرار دیکتاتوری دینی در کشور پیش کشیده شد و نیز البته ملهم از جبهه ملی که مقتضی زمانه خود بود. این ایده طی چهار دهه گذشته به اشکال مختلف و از سوی شخصیتها، جمعها و تشکلهای سیاسی متفاوت پی گرفتهشده و کماکان هم میشود.
این اندیشه درست اما، از یکسو اینجاوآنجا همراه ارادهگراییها بوده و از سوی دیگر مواجه با مخالفتهای نابجا. این ایده درست، متأسفانه یا فعالیت برای بازگرداندن رژیم سلطنتی القاء شده و یا اپوزیسیون سازی توسط ازمابهتران غیر ایرانی! غلبه بر این بدفهمیها و تصحیح آن کژرویها، تنها در متن عمل حوصلهمند و پیگیر ممکن است. بغرنجی و دشواری ایده اتحاد ملی بر سر سکولار دمکراسی، به معماری و اجرای هوشمندانه و سنجیده آن است.
این اتحاد نباید فرد محور باشد!
اتحاد ملی پیرامون یک فرد، نه عملی است و نه دمکراتیک.
عملی نیست چون جامعه آگاه پسا انقلاب به چنین رویکرد و راهبردی تن نمیدهد. طی چهل سال گذشته، اطاعتپذیری و دنبالهروی در ایران خوشبختانه پس رفته و اعتمادبهنفس سیاسی در شهروندان قوت گرفته است. موردپذیرش قرار نگرفتن رهبری کاریزما (فرهمند) از سوی بیشترینه جامعه امروزین ما، نشانگر رشد دمکراتیک و بلوغ سیاسی آن است. ایران متکثر، به یک اتحاد ملی دمکراتیک و پوششدهنده نیاز دارد.
اتحاد فراگیر فرد محور از این زاویه نیز عملی نیست که اصلاً چنین شخصیتی وجود خارجی ندارد. البته هستند چهرههایی که در اندازه خود و برای پیرامونیان و هوادارانشان مطرح باشند مانند شاهزاده پهلوی، رئیسجمهور مخلوع نظام، برخی مقامات بلندپایه پیشین سیستم هماینک اما مغضوب، و نیز شخصیتهای جاافتاده کم یا بیش شناختهشده با ایستادگیهای چند دههای در برابر جمهوری اسلامی. اما هیچکدام آنان نماد ملی به شمار نمیآیند. هیچیک اینها ماندلای ایران نیستند چون بر جمعی مشابه کنگره ملی افریقای جنوبی تکیه ندارند و از درون آن برنخاستهاند!
اما اتحاد پیرامون یک فرد ولو دمکرات، صرفنظر از عملی نبودن و ناموجود بودن چنین نمادی، غیر دمکراتیک هم است و این وجه از قضیه، مهمتر از هر چیز دیگری است. اتحاد فرد محور ولو با داعیه دمکراسی خواهی، ناقض دمکراسی و مایه مسخ دمکراتیسم است. پیوند خوردن سرنوشت اتحاد با اراده فردی فراجمع، همان "اتحاد همه با من" خمینی، پهلوی و رجوی است که سیاست در ایران معاصر بهاندازه تاریخ خود از آنها گزند دیده و بعید است دیگربار به تکرارش بنشیند!
این اتحاد بهویژه نباید "شاه" محور شود!
از میان شخصیتهای مدعی اتحاد ملی، آنی که اکنون رسماً و عملاً خود را محور چنین اتحادی معرفی میکند آقای رضا پهلوی است. ایشان بیش از هر شخصیت دیگری در پی محور بودناند و اتحاد شاه محورانه ایشان در حال حاضر بیش از هر اتحاد فرد محور دیگری نیازمند چالش! زیرا، این گذار از همان آغاز بهسوی پادشاهی است؛ تحمیلی که، دارد از پیش تدارک دیده میشود. این یعنی، جمهوریخواهان نیز این شاه فرزند را به شاهی بشناسند و گذر را در احیای سلطنت تعبیر کنند.
آقای رضا پهلوی البته میتوانند نماد همه شاهپرستان باشند که هستند، اما نماد هیچ جمهوریخواهی نیستند. آن جمهوریخواهی هم که ایشان را بهعنوان نماد سیاسی ملی بپذیرد با چنین انتخابی درواقع خود را از جمهوریخواه بودن خلع میکند. بعلاوه، محوریت ایشان در اتحاد ملی ولو با پوشش "من فقط تشویق و پشتیبانی میکنم"، صاف و روشن یعنی که دخالت شاه در سیاست! و این، برگشت به پدربزرگ و پدر است و تثبیت همان نقض نیم قرنه مشروطهخواهی از همین حالا.
نیاز دمکراتیزاسیون سیاست در ایران، تشکیل احزاب برنامهای است. اگر این نیاز به درون طیف سلطنت نیز راه بیابد و امید که - گرچه اندک - راه بیابد، آنگاه است که مرز میان مشروطه خواهان با سلطنتطلبان آمریت خواه ترسیم میگردد. تشکل مشروطهطلبی که خود را با لیبرال دمکراسی معرفی کند جایش در اتحاد ملی سکولار دمکراسی است، شاه اللهیها ولی کی جایی در این اتحاد دارند؟
اتحاد ملی، جمع منفردان نیست.
تجمع دمکراتهای منفرد در هر سطحی و با هر جهتگیری برنامهای امری مثبت است، چون در خدمت تشکل و تحزب دمکراتیک و سازمانیابی جامعه قرار دارد. اما اینها بهتنهایی ثقل برای اتحاد ملی نمیشوند. از گردآمدن افراد - و هریک نیز داعیهدار - اتوریته ملی شکل نمیگیرد. اتوریته ملی، از اتکای بر ارادههای دمکراتیک متشکل بر خواهد خاست.
چنین تجمعاتی میتوانند به پلاتفرم و تشکیلات دست یابند که گام مؤثری است در راستای اتحاد ملی و جای استقبال بسیار دارد. چنین نیز به نظر میرسد که منفردان دمکرات که انبوه هم هستند، از طریق خود بهتر میتوانند متشکل شوند. آنها با متشکل شدنشان بالقوه مؤلفهای هستند از اتحاد ملی.
تأکید همواره باید برگذر از فردیت به تحزب و تشکل باشد. زیرا، فردی که نتواند در میان دریایی از علاقهمندان سیاسی گروهی همفکر با خود پیدا کند یا خود رأساً به جمعی از همفکران شکل جمعی دهد تا بدل به اراده مشترک شود، رنجور از انفراد منشی است. چنین آدمی با هر درجه از اعتبار اجتماعی، در جمع بزرگتر نیز منفرد خواهد ماند و ناهمخوان با اتحاد ملی خواهد شد.
این اتحاد، جمع تشکلهای سیاسی دمکرات است؛ کنگره ملی برای گذر به دمکراسی.
اتحاد پایدار ملی، اتحادی است میان جمعها و تشکلها و احزاب سیاسی دمکراسی خواه که هرکدام متشخص به پلاتفرم برنامهای - سیاسی معینیاند و بر آنند که با همدیگر حول گذر ایران به سکولار دمکراسی متحد شوند. در برنامه یا دارای تفاوتهایی هستند و یا حتی رقیب یکدیگر، در سیاست عام مرحلهای اما مشترکاند. این اتحاد تجلی وحدت در کثرت است و نشانه بلوغ دمکراتیک جامعه ایران.
چنین اتحادی، مرکز مدیریت دارد که در آن، نمایندگان تشکلهای متحد شونده حضوری مسئولانه خواهند داشت. اینان درآنواحد، هم در تعهد به این اتحاد ملیاند و هم متعهد به تشکل سیاسی متبوع خود. و این، همان پاسخگو بودن است که از پایههای امر دمکراتیزاسیون است. اتحاد تشکلها، نه مبتنی بر روابط که بر پایه ضوابط عمل میکند.
شکل سازمانی اتحاد ملی، کنگره ملی است و اعضایش، تشکلهای سیاسی گردآمده در آن. کنگره چنان نهادی دمکراتیک، از طریق پایگاههای اجتماعی اعضای متشکل خود است که میتواند پایگاه اجتماعی ملی بیابد. کنگره ملی میتواند و صلاحیت آن را دارد که در مسیر راهبرد گذار، راهکارهای متناسب در پیش گیرد و مطمئن باشد که با مورد پشتیبانی قرار گرفتن رویکردهایش، درصحنه سیاست بدل به نیروی ملی شود. کنگره ملی میتواند راهکارهای متنوع چون پیش کشیدن انتخابات آزاد، دعوت به نافرمانی مدنی و اعتصابات و راهپیماییها، رفراندوم چه در مسیر گذار و چه در فردای گذار و نیز افق گشاییهای سیاسی، وظیفه مدیریت دوره گذار تا تشکیل مجلس مؤسسان را پیش ببرد.
کنگره ملی و شخصیتها و نهادهای مدنی
شخصیتهایی هستند بهر دلیل دارای جایگاه اجتماعی معتبر که اعتبارشان نه ناشی از نمایندگی تشکل و جریان سیاسی خاص بلکه به اتکای ظرفیتهای مبارزاتی خودشان در راه دمکراسی است. جای این شخصیتها، در کنگره ملی است. این واجدین ارزش میتوانند بهعنوان اعضای افتخاری کنگره ملی، بر اعتبار اجتماعی کنگره بیفزایند و خود نیز البته از پشتیبانی این نهاد فراگیر برخوردار شوند.
درهرحال اما، قدرت کنگره ناشی از اراده اعضای اصلی آن است. نماد کنگره ملی، خود کنگره است و چهره بیرونی آن، سخنگوی منتخبش که زیر نظر کنگره عمل خواهد کرد و الزامی هم نیست یک نفر باشد و یا برای مدتی طولانی سخنگو باقی بماند. چهرههای معرف کنگره از دل آن و طی روندی دمکراتیک زاده میشوند و اتوریته خود را هم از آن میگیرند. کنگره طبعاً نیازمند چهره است اما نه برای تحلیل بردن خود در این یا آن فرد.
کنگره ملی در آغاز کار از گردآمدن چند تشکل سیاسی شکل میگیرد ولی در ادامه تکوینی خود میتواند با ورود در ساماندهی متکامل، نمایندگان انواع نهادهای مدنی را نیز در خود بگنجاند. برای این کار، نیاز به سازوکارهای لازم بهمنظور باز تنظیم روابط در کنگره ملی است. این، فاز مهمی در حیات کنگره ملی خواهد بود. زیرا مشارکت شهروندان در این نهاد ملی را بیشتر و بیشتر خواهد کرد.
حساسیت موضوع اعتماد.
این واقعیتی است که اپوزیسیون دمکرات جمهوری اسلامی هم از فقد اعتماد اجتماعی لازم رنج میبرد و هم از بیاعتمادی میان مؤلفههای خود. اینجا البته مجال آن نیست تا این پدیده دیرینه به قدمت خود جمهوری اسلامی را واکاوی کرد، فقط اشارهکنان میگویم که لازم است بر آن شکست چهل سال پیش و سرکوبگریهای بعدی و پیامدهای سیاسی و روانی آنها درنگ صورت گیرد. به آن شکست و خطاهایی که، بازتابشان را هم در نگاه بدنه و پایه اجتماعی سکولاریسم به جریانهای سیاسی مشارکتکننده در انقلاب میتوان دید و هم میان خود فعالان سیاسی آسیبدیده از جمهوری اسلامی.
بحران بیاعتمادی در اپوزیسیون سکولار جمهوری اسلامی جدی است و درون دمکراتهای آن جدیتر. در این شاخه از اپوزیسیون که خوشبختانه از مرید و مرادی در آن خبری نیست و یا که ضعیف است، رفتارها با حساسیتی بازهم بیشتر رصد میشوند که خوب هم است. این وسواس سیاسی اکنون حتی در وضعیت مواجهشدن جامعه با ابر بحرانها و حس رو به گسترش بی آیندگی و نیز کارکرد تردیدهای جانسخت، حساستر هم شده است. این وضعیت حساس را باید با همه وجود فهمید.
اگر ضرورت و زمینه عینی "همه با هم" شدن (اتحاد و ائتلاف) دمکراتیک در برابر جمهوری اسلامی از یکسو روزبهروز رو به تقویت است، از سوی دیگر اما خاطره تلخ "همه با من" نیز مدام خود را در برابر اذهان مینشاند. پس بر ما است که از این فرصت عینی مساعد بهره تاریخی برگیریم و همزمان نسبت به آسیب خوردگیهای کهنه ذهنی هشیار بمانیم.
کنگره ملی با رعایت توافق در پلاتفرم، مایه اعتماد.
این بیاعتمادی را در رابطه با مردم تنها با ایجاد تجمع فراگیر از اپوزیسیون سکولار دمکرات است که میتوان بدل به اعتماد کرد. جامعه در امروز خود نیازمند تکیهگاه است و چشمبهراه ثقلی نیرومند از مقاومت و تدبیر علیه جمهوری اسلامی. همین نیاز هم است که میدان را در سپهر سیاست ایران برای تاختوتاز جریانهای اقتدارگرا مساعد کرده و اذهان را قسماً سوی نیروی خارجی "ناجی" سوق داده و میدهد. پس برای پیشگیری بهموقع از انحرافات و تبدیل تهدید به فرصت، باید قدرت شد و برای قدرت شدن هم، بر اصل همافزایی توانها ایستاد: همان کنگره ملی برای دمکراسی.
در درون خود اپوزیسیون نیز تنها با تأمین برابر حقوقی دمکراتیک است که میتوان از مغاک نقارها گذشت و بر بدبینیها غلبه کرد تا به تجمع پایدار رسید. میتوان به اتحاد ملی دستیافت و کنگره ملی را شکل داد هرگاه که از این نیاز ملی، فهم گفتمانی داشت و سنجیده و خستگیناپذیر آن را تدارک سازمانی ملی مبتنی بر برابر حقوقی دید.
اینکه در کنگره ملی وزن اجتماعی هر مؤلفهای باید بتواند تأثیر خود را بر تصمیمات بگذارد، یک الزام سیاسی است. ایفای نقش متناسب با نیروی خود واقعی است؛ زیرا عرصه سیاست، میدان توازن قواست. در اتحاد ملی نیز، به این واقعیت باید توجه کرد اما نه بر پایه اصل زور بلکه ضابطهمندی دمکراتیک: واقعیت اکثریت و حقوق اقلیت. هرگونه وزنکشی پیشاپیش و به رخ کشیدن نیروی خود به متحدان در آغاز راه، زهر اتحاد است؛ چون میرماند نه که جمع کند. چنین برخوردی خطرناک است، چون در مؤلفههایی حس اعمال تحکم و آمریت تولید میکند. در تأسیس کنگره ملی، اصل بر پلاتفرم توافقی است.
و ما جمهوریخواهان دمکرات سکولار؟
1) قبل از همه اینکه، از یاد نداریم که استخوانبندی اتحاد ملی برای دمکراسی در ایران، جمهوریخواهان دمکرات سکولارند. این، رسالتی است که تحقق آن بر دوش ماست. ابتکار ورزیدن برای کنگره ملی، تأسیس آن و شکلدهی به ساختار اتحاد، وظیفهای عاجل برای هر دمکرات جمهوریخواه است.
2) ادامه دادن به مشی متحد کردن جمهوریخواهان دمکرات سکولار با هدف گذار از جمهوری اسلامی در هر تشکل جمهوریخواهی ممکن و وسعت بخشیدن به دامنه آن.
3) ائتلاف جمهوریخواهی را بدیل اتحاد برای دمکراسی ندانستن و برعکس، پیشبرد آن با چشمانداز تشکیل کنگره ملی، جهت گذر به سکولار دمکراسی و مشارکتجویی در روند این امر ملی.
4) شتافتن به استقبال شکلگیری هر تجمع دمکراتیک و نهادن نسبت خود با آن بر این اصل رهنما: پایبند بر گذر دمکراتیک از جمهوری اسلامی و تحکیم اراده برای گذر به سکولار دمکراسی.
ایده بزرگ نافی اقدامات کوچک نیست!
اراده بزرگ برای تأسیس کنگره ملی سکولار دمکراسی، نباید فراموش کردن گامهای کوچک معنی دهد. اتحاد ملی از ایجاد جزایر کوچک و بزرگ و به هم پیوستن مجمعالجزایرها میگذرد. پس نه ارادهگرایی برای فیل هوا کردن، بلکه اراده کردن برای زدن پل. اتحاد عملها مقدمهایاند برای اتحادهای پایدار و چنان گامهایی ضروری، برای ورود در جاده اصلی اتحاد ملی. از اتحاد عمل است که به منشورها و کنگره ملی باید فرا روئید و نه که اول توافقات بلندبالا برای انجام عملی خرد و شاید حتی عدم انجام یک عمل مشترک ولو کوچک!
دیدگاهها
حرف حق وبه نظرم باید درجهت…
حرف حق وبه نظرم باید درجهت اجرای آن گام برداشت
افزودن دیدگاه جدید